دربارۀ زندگی

پیری اینجاست، در سطحِ 29 سالگی، در عمقِ 70 سالگی

پیر شدیم. تعارف نیست. نوعی لفاظی نیست برای خودزنی یا خودشیرینی. شمار رشته‌های سفید روی سر گواه است. این را هم تو بگذار به حسابِ مثلاً هورمون‌ها و ژن‌ها. با دلِ صاحب‌مرده که نمی‌توانی رودربایستی داشته باشی. بشکاف، ببین. یا بنشین، دو کلام بشنو، دو کلام بگو تا دستت بیاید. می‌فهمی آدمی که در آستانهٔ سی سالگی وقتی ازش می‌پرسی «چی خوشحالت می‌کنه؟» می‌گوید: «فکر کنم دیگه هیچی» پیر شده است. می‌فهمی مردی که بهش نگاه می‌کنی و کمرش جز قوز نیست، چشم‌هاش جز دو پیالهٔ تیره نیست، هر چه بگویی می‌گوید «شاید…» و امید ندارد، پیر شده است. مردی‌ست هفتاد ساله که دیگر هرگز عاشق نخواهد بود. عشق برای زنده‌دلان است. برای آنکه دل به خطر می‌دهد. برای کسی‌ست که سرش درد می‌کند برای دل به حادثه زدن و قربانی کردنِ خود. عشق برای کسی‌ست که آن‌قدر خودش را دستِ بالا می‌گیرد و جوان می‌داند که حاضر است قربانی باشد؛ قربانی‌ای پربها. نه… این مردِ 29 ساله دیگر جوان نیست. اگر بود، به فردا فکر می‌کرد. به روزِ نیامده‌ای که می‌تواند بسازدش.
ما در مسیری هستیم بی‌ظرافت و زیبایی. خیلی زودتر از آنچه که باید به مقصد رسیدیم، اما باید تاوانِ دیرکردِ ملکهٔ مرگ را با طی این مسیرِ بیهوده بدهیم.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com