عکسها معجزهٔ بشر برای ثبتِ لحظه نیستند. غمانگیز است. گاهی نگاهِ دوباره به عکس ما را زیرِ آوارِ خاطراتی در هم و بر هم دفن میکند. این عکسهای لعنتی قدرت ندارند همانطور بمانند که بودهاند. شادی را فریز نمیکنند. یا قدرت ندارند غمی را که ساطع میکنند لگام بزنند و نگه دارند یا بهمرور کمرنگ و کماثرش کنند. برعکس، هی غلیظتر و چگالتر میشود غمشان. آی… های که زیرِ آوارِ خاطراتِ بازگردانیشده با عکسها تنمان خرد و خمیر میشود و روحمان با چنگالشان میخلد. شاید برای همین است که بعضیها عکسها را پاره و قیچی میکنند. به این خیالاند که بیرحمانه خاطرهای را حذف میکنند، غافل از اینکه جاپای تلخی را سفتتر میکنند.
گاهی عکسی که در لحظهٔ برداشتنش غمگین بودیم دوباره نگاه میکنیم ولی هرگز عمقِ اندوهٔ آن لحظه زنده نمیشود، چون روزگار چرخیده و اوضاع تغییر کرده و آدمهای توی عکس هرکدام سرنوشتی پیدا کردهاند. شاید به هم بریزیم، اما عمقِ اندوه بازیابی نمیشود. اما امان از عکسهای برداشتهشده در لحظاتِ خوش.
عکسها گواهیدهندههای معتبری نیستند. ممکن است یادمان بیاورند روزی دور در جایی دور بودهایم، اما هیچ حسِ معتبری را برنمیگردانند. چه بسیار عکسهایی که در لحظهٔ گرفتنشان شاد بودهایم و امروز بازدیدشان غمگینمان میکند. عکسهایی که حرمانها و حسرتها را به یاد میآورد.
عکسهایی هم هستند که با هزار امید برداشته شدند. عکسهای دو نفره در یک کافه، عکسهای آتلیهای در یک عروسی یا قطعهعکسی خاص از یک محبوب. برای بازدیدنِ آن عکسها باید پوستکلفت و قوی باشی تا تاب بیاوری. یادآوری همهٔ امیدهای بیحاصل گاهی آدم را زمینگیر میکند.
عکسها همانی نیستند که موقعِ برداشتهشدن حس کردیم. موجوداتی جدید و بهروزند. آفریدههایی در حالِ رشد برای رنجاندنِ خودمان هستند.