در سال 1390 در خانهٔ کتاب اشا مطلبی نوشتم دربارهٔ شعارهای ابداعشده برای نمایشگاههای کتاب تهران و هفتههای کتاب. عنوانِ متن این بود: «هورا برای کتاب یا جملهٔ امری بیظرافت؟*» در آن نوشته، شعارهایی ایرانی و خارجی را برای نمونه قیاس کرده بودم و گفته بودم شعارهای انتخابشدهٔ ایرانی، همه تحذیری و امری و هشداردهندهاند. این محصولاتِ زمخت، از سویی به ذوقِ سازندگانِ شعار بازمیگردد و از سویی به بیماری «همهفنحریفپنداری» مدیرانمان. از سوی دیگر، باید رسیدن به این شعارها را نتیجهٔ مسلّمِ نوعِ نگاه به کتابخوانی در کشور دانست. نگاهی که کتابخوانی را ارزش میداند اما خود از آن ارزش نه تبعیت میکند و نه حتی ثمراتش را میشناسد.
رطبخورده منعِ رطب میکند
کتابخوانی و امر به کتابخوانی در ایران، کم و بیش شباهتی با دستور به رعایتِ قوانین راهنمایی و رانندگی و حفظ محیطِ زیست دارد. همه میگویند آشغال انداختن در محیط زیست بد است، اما همه جمع کردنِ زبالههایی را که بیمحابا بر زمین و دریا میاندازند وظیفهٔ دیگری میدانند. همه کتابخوانی را خوب میدانند و مردم را ناآگاه میشمرند چون کتاب نمیخوانند، اما خودشان هم نیازی به خواندن احساس نمیکنند. خیابانهای اروپا زباله ندارد، خاک توی سر ما با این شهرهایمان، اما این دلیل نمیشود آشغال روی زمین نیندازیم. سرانهٔ مطالعه در اروپا بالا است، اما به من چه کتاب بخوانم؟
چنین نگاهیست که نه تنها در بدنهٔ اجتماع بلکه در تصمیمگیران و مدیران هم غالب است. ما از کتاب نخواندن هیچ ضررِ قابل اندازهگیری نمیبینیم. صدمهای که کتاب نخواندن به یک جامعه میزند، مثلِ عوارضِ آنی طاعون نیست که فوراً دیده شود. از سوی دیگر، محاسنی که برای کتابخوانی در کشور برشمرده میشود، همه کلی، ایدهآلیستی و ناملموس هستند. کتاب کجا «یارِ مهربان» است؟ چه کسی دیده است کتاب خواندن کسی را شاد، دلخوش، آگاه، باشعور کند؟
کسانی که شعارهای تحذیری میسازند بهدلیلِ ناتوانی از نمایان کردنِ ثمراتِ مثبتِ کتابخوانی، میخواهند با هشدار دادن جامعه را دگرگون کنند. ما گرفتار دیدی غلط هستیم. خیال میکنیم باید کتابخوانی را بهطورِ کلی مثبت بشماریم، در حالیکه اینطور نیست. ضمنِ آنکه همواره «نشاندادن» و «دیدن» با «توصیه کردن» و «ندیدن» متفاوت است.
چرا هشدار داده میشود؟
البته که هیچ جامعهای با هشداردادن رو به تعالی نمیرود. وقتی دربارهٔ یک بیماری یا یک بحران اجتماعی هشدار میدهیم، مردم را بیش از آنکه «آگاه» کنیم، «وحشتزده و محتاط» میکنیم. در شرایطِ آگاهی، افراد در شرایط انتخاب و تفکر هستند و میتوانند در صورتِ وقوعِ بحران به دیگران و خودشان کمک کنند. اما افرادِ وحشتزده و محتاط قدرتِ تعقل و تصمیمگیری درست ندارند.
سیاستسازانِ جامعه دربارهٔ کتابخوانی هشدار میدهند چون اصلِ کلی کتابخوان نبودنِ جامعه را پذیرفتهاند. اما چه فکری دربارهاش میکنند؟ چه نوع ایمانی به این موضوع دارند؟ هشداردهنده به مرحلهٔ آخر رسیده است. همهٔ راهها را پیموده، از همه چیز ناامید شده و دارد اتمامِ حجت میکند. هشداردهنده میداند وضعیت قرمز است و هشدار، آخرین تیرِ ترکش است. حالا باید پرسید علاقهمندان به ترویجِ کتابخوانی یا مدیران و سیاستگذاران، همهٔ راهها را پیمودهاند؟ ثمراتِ کتابخوانی را نشان دادهاند یا فقط امر کردهاند؟ آیا پس از آزمودنِ همهٔ راههای عقلانیِ متناسب با روان و ساختارِ جامعهٔ امروز، به تهِ خط رسیدهاند؟ بعید میدانم. وضعیتِ هشداردهندگانِ امروزِ کتابخوانی، وضعیتِ کسیست که خود به موضوع ناآگاه است و ایمانِ قلبی ندارد. بنابراین کارش را ساده میکند و یک مرتبه به مرحلهٔ آخر میرسد.
فردا برای خواندن دیر است؟
شعاری مانندِ «فردا برای خواندن دیر است» هیچکسی را نمیترساند، چون عوارضِ بیگانگی به کتابخوانی از نظر مردم مُهلک نیست. چنین شعاری بیشتر در نسلِ جوان (بهعنوانِ مهمترین مخاطبِ پیام)، احساسِ تمسخر ایجاد میکند. اولاً روحیهٔ یک جوان نسبت به هشدار و تحذیر واکنش منفی نشان میدهد. از این گذشته «فردا» چه عیوبی دارد که کتابخوانی در آن «دیر» است؟ فردا روزِ خاصیست؟ دربارهٔ این موضوع توصیه میکنم صحبتهای قابل تأمل فرشید شهیدی (ایدهپرداز تبلیغات) را در روزنامهٔ فرصت امروز بخوانید.
شعارِ بیست و نهمین نمایشگاه کتابِ تهران، نه تنها خلاقانه نیست، بلکه بهدلیلِ انگیزشی نبودن، میل و رغبتی برای تفکر یا امتحان کردن در مخاطبش برنمیانگیزد. این شعار، صرفاً یک جملهٔ خبری هشداریست که نه گویندهاش معتبر است، نه حرفش ملموس و قابل اعتماد. بنابراین، اعتماد کردن به آن و رخنهٔ مفهوم و پیامِ شعار در مخاطب، چندان امیدوارکننده نخواهد بود.
مخاطبِ شعار میتواند چنین پرسشهایی برای به چالش کشیدنش داشته باشد:
- چرا فردا برای خواندن دیر است؟
- اصلاً خواندن چه فایدهای دارد؟
- تفاوت میانِ امروز و فردا چیست؟
- فردا برای چه کسی دیر است؟
- چه حُسنی در امروز خواندن است؟
- چه کسی با من حرف میزند؟
* این مطلب بعدها در کتابِ «حاشیه بر کتاب» منتشر شد. ر.ک به: مطهری، حسامالدین (1392). «هورا برای کتاب یا جملهٔ امری بیظرافت؟». حاشیه بر کتاب. اصفهان، آرما.