این نوشته مشوّقی برای فحاشی نیست و قرار هم نیست به شما یاد بدهم چطور فحش بدهید. بلکه میخواهم کمک کنم تا به تعابیری که از آنها فحشهای ملوس ساختهایم دوباره نگاه کنیم و بفهمیم هر جملۀ ما چطور ممکن است مثل فرود آمدن یک پتک بر روحِ دیگری باشد. بنابراین مهم نیست اهل فحش هستید یا خیر. اگر در گفتگوهای دوستانه، عاطفی یا کاری و خانوادگی از تعبیرهایی مثلِ «تو حساسی»، «تو زیادی حساسی»، «تو احساساتی هستی»، «تو زودرنج هستی»، «تو مهرطلب هستی»، «تو… تو… تو…» زیاد استفاده میکنید، بنشینید تا با هم گپ بزنیم:
فحشهای عُرفی یا صفتهایی که به ضدارزش تبدیلشان کردهایم
«حساس بودن» وقتی برای دندان، پوست یا چشم به کار برود، نوعی توصیفِ طبیعت است، امّا اگر همین تعبیر را به روحیۀ فرد مقابل منتسب کنیم، تبدیل به یک برچسب برای بیان نقطۀ ضعف یا اشکال میشود. فکر میکنم این باورِ نهادینهشده در ناخودآگاه جمعی، ریشه در «خودمحوری» و میل ذاتی آدمی به «پیروزی» و «متقاعدکردن» داشته باشد.
ما میخواهیم در بحث یا برابرِ نقد یا مخالفت، پشت حریف را به خاک بمالیم. اغلب سعی میکنیم منطقی بهنظر برسیم و راهِ سقراط و ارسطو را پیش بگیریم، امّا اگر شیوۀ حرفزدنمان را واکاوی کنیم میبینیم هیچ نوع منطقِ یگانهای در کار نیست، بلکه مدام تقلّا میکنیم تا از مسیرهای مختلف و با تغییردادنِ مداومِ انگیزهها و دلایلمان، حریف را در گوشۀ رینگ گیر بیاندازیم.
یکی از این راههای بهظاهر منطقی امّا دور از هر نوع منطق، عیبگذاریست. لحنِ ما در زمانِ بیانِ تعبیرهایی مثلِ «تو زیادی حساسی» یا «تو بد برداشت میکنی» و امثالهم طوریست که مشخصاً میخواهیم روی مسئله یا مسائل اصلی و مسیر گفتگو خاک بپاشیم و با متهمسازی و انتقالِ احساسِ «نقص و عیب»، مشکلداربودن طرف مقابل را اثبات کنیم.
یک جمله ممکن است در جایگاههای متنوع، بافتهای مضمونی متغیر و با لحنهای متفاوتی به کار برود. «حساس» بر روی جلدِ خمیردندان یا مسواک «ارزش و مزیت» است امّا در محیط کار یا خانواده، یحتمل نوعی «عیب» است. خیلی کم پیش میآید که با لحنی دوستانه و خیرخواهانه به کسی بگوییم «تو حساس هستی». ما معمولاً از چنین تعبیرهایی برای عیبگذاری و معیوبنمایی طرف مقابلمان بهره میبریم و نه برای «همدلی» یا «توصیف» یا حتی «داوری زلال».
گفتگویی که به تعبیرهای عیبانگارانه منجر شود، گفتگویی سالم و منطقی نیست. من (بهدلیل سن یا روحیه) به نقطهای رسیدم که از گفتگوهای اینمدلی فرار میکنم چون نه میتوانم مسیر و شیوۀ گفتگو را اصلاح کنم، نه دوست دارم بنشینم تا ویژگیهای طبیعیام مثل گلولهای از لباسِ چرک به صورتم کوبیده شود.
روانشناسیِ فحشزا
روانشناسی مدرن فحشهای زیادی خلق کرده است. «مهرطلب»، «ناسالم از نظر عاطفی» و خیلی چیزهای دیگر نمونهای از این فحشها هستند. یکی از خندهدارترین حقایقِ تلخ دربارۀ روانشناسی و فرایندهای رواندرمانی، علّامهشدنِ مراجعان پس از دو-سه جلسه حضور در دفتر رواندرمانگر است. بلافاصله شروع به تحلیل و تخطئه افراد میکنند و از برچسبهایی که یاد گرفتهاند برای عیبگذاری و معیوبانگاری اطرافیان بهره میبرند.
سؤال اینجاست: انسان سالم از نظر روان چه ویژگیهایی دارند؟ دستکم از زمانِ دکتر برویر و جنابِ فروید بزرگ تا به امروز، دهها مکتب و روش و انگارۀ روانشناسی و رواندرمانی باب شده، گذشتگان را نقد یا تخطئه کرده و امروز هم این مسیر ادامه دارد. چه کسی میتواند در یک جمله یا یک کتاب نشانهها و ویژگیهای «روان سالم» را بیان کند؟ آیا انسان نوعی شکل هندسیست و میتوان آن را در چهارچوبی مشخص تعریف، طبقهبندی و اندازهگیری کرد؟
از این گذشته با تکیه بر کدام حکمِ قطعی و فرابشری میتوان گفت که احساساتیبودن یا حساس بودن یا زودرنج بودن یا هر چیز دیگری که به ما یاد دادهاند «عیب» قلمدادشان کنیم، واقعاً عیب هستند؟
آدمی که در حضور جمع از تنهایی غذاخوردن بدش میآید یا دوست دارد همراه با دوستش نوشیدن چای یا شربتش را شروع کند معیوب نیست، بلکه ارزشهایی شیرین در درونش دارد؛ درست مثلِ یک طعمِ گوارا که دوست داریم بچشیم.
صفاتِ بد، صفاتِ بدشده
معمولاً با پیشگرفتنِ برخی رفتارهای بد، صفاتی طبیعی را به «عیب» تبدیل میکنیم و از آنها بهنفعِ خودمان و برای زمین زدن حریفمان بهره میبریم. ما گمان میکنیم طرف مقابل حریف ماست. ما گفتگوکردن را یاد نگرفتهایم. صفتِ بدِ حقیقی، شایستۀ کاریست که ما میکنیم نه آدمی که مهردوست یا حساس یا زودرنج است. میلیاردها انسان با ویژگیهای خلقی متفاوت در زمین زندگی میکنند و قرار نیست آنها را فقطوفقط در صورتی بپذیریم که مطابق ویژگیهای ما باشند.
خودمحوری، خودخواهی، ناتوانی در پذیرش دیگری، میل به پیروزی در گفتگو، میل به شکست دادن طرف گفتگو، سوءاستفاده از حساسیت یا زودرنجی طرف مقابل بهجای درکِ خلقیاتش، متهمکردن و برچسبزدن، همگی در دیو درون ما نهادینه شدهاند. صفاتِ بد حقیقی اینها هستند.
ما هر روز مشغول فحشدادن و معیوبانگاری هستیم. خوب است یک بار از خودمان بپرسیم آیا کاری که با زبانمان میکنیم دلی را میشکند یا نه؟