همکارِ من موقعِ برگشتن از محلِ کار پادکست گوش می‌کند. غروبِ یک روز بارانی‌ست. بلندگوهای ال‌۹۰ بی‌توجه به خاموشیِ آسمانِ شب، برای خودش می‌خواند. اگر از همکارم بپرسم چرا پادکست گوش می‌کند احتمالاً برایم توضیح می‌دهد که اینطوری وقتی که در ترافیک است «مفید» خواهد بود و چیزی یاد می‌گیرد. او به این ترتیب پادکست شنیدن را برای خودش ارزش‌گذاری کرده، بی‌آنکه از خودش بپرسد «اصلاً چرا من باید این ساعت از شب در ترافیک باشم؟» سؤال بعدی را هم نمی‌پرسد: «این پادکست چه چیزی به من اضافه می‌کند؟»

همزمان با غروبِ خورشید، رفتارهای شبانۀ طبیعت نرم‌نرم شروع می‌شود. گلِ ختمی بسته می‌شود، درخت‌ها اکسیژن جذب می‌کنند، جغد بیدار می‌ماند، گوسفند و گاو می‌خوابند، زمین به سکون می‌رسد، هورمونِ ملاتونین در انسان شروع به ترشح می‌کند.

انسانِ مدرن بی‌توجه به تفاوتِ شب و روز و اینکه خودِ او هم عنصری از جهانِ طبیعت است، تا دیروقت کار می‌کند و بعد برای رساندنِ تن و روحِ لهیده‌اش به خانه (خوابگاه)، با ترافیک سر و کله می‌زند. خب حالا چه کار کنیم که وقت‌مان تلف نشود و یک کارِ روشنفکرانه و مفید انجام دهیم؟ آفرین، به پادکستی گوش می‌دهیم که داده‌های تازه به ما می‌دهد. مهم نیست این داده‌ها دربارۀ چه چیزی هستند، همین که برای ما جالب باشند کافی‌ست.

مغزِ بشرِ مدرن بیشتر از هر چیز به یک چاه‌ویل تبدیل شده. سؤال مهم این است: چقدر از داده‌هایی که در طولِ روز و شب به‌کمک شبکه‌های اجتماعی، اینترنت، پادکست، ویدئو، برنامه‌های تلویزیونی، اخبار و… وارد مغزمان می‌کنیم به دردِ خودآگاهی، درکِ هستی، درکِ معنی زندگی و به‌روزی و سعادتِ فردی-اجتماعی می‌خورد؟ اگر به درد خورده و می‌خورد، پس چرا بشرِ متمدّنِ مدرن، هر روز بیش از گذشته احساسِ روان‌فرسودگی و بی‌معنایی می‌کند؟ شاید بگویید خب پس چرا متفکّران هم عموماً درگیر افسردگی‌اند؟ فکر می‌کنم اگر به اولین پرسندگانِ «چرا؟» جواب داده بودیم امروز آن‌ها هم خوشحال‌تر بودند.

گوگل دشمن بشریت است - بندگی برابر فناوری

چه کسی حوصله دارد به این پرسش‌ها فکر کند؟ این پرسش‌ها جز از ذهن‌های جستجوگر برنمی‌آید. خرمگسِ سؤال، سقراط‌وار به دورِ ما می‌پیچد و می‌پرسه: چرا؟ چرا؟ چرا؟

عمومِ مردم خرمگس را می‌تارانند و سقراط را با شوکران بدرقه می‌کنند چون زحمتِ فکر کردن، زحمتِ گران‌سنگی‌ست. «بگذار زندگی‌مان را بکنیم. بگذار کارمان را بکنیم. اه، فلسفی‌اش نکن.»

بنابراین طبیعی‌ست که اگر از همکارم بپرسم چرا پادکست گوش می‌کند و این پادکست‌ها چه چیزی را در زندگی‌اش، در فهمش، در خودآگاهی‌اش بهبود داده‌اند، او را به چالش و اضطراب دچار کنم.

نرم‌نرم یاد گرفتم هر جایی خرمگس نباشم. یعنی در واقع سقراط‌وارگی را محدود به نوشته‌ها و رمان‌هایم کرده‌ام. اما آیا این عقب‌نشینی، کمکی به جامعه‌ام می‌کند؟ سقراط به میانِ مردم عادیِ کوچه و بازار می‌رفت و «چرا چرا» می‌کرد، اما من از جامعۀ متمدنِ مدرنی که خودش را به «غفلت‌زاها» مشغول کرده ناامیدم.

بشرِ امروز میل به کشف را با «آوار اطلاعات نامفید» ارضا می‌کند، بی‌آنکه دریچۀ نوری برابرش گشوده شود، خرده‌چیزهای زیادی می‌داند، بی‌آنکه به دردش بخورد، انبانی از خبرهاست بی‌آنکه حقیقت را برایش روشن کنند، لوکوموتیوی از واکنش‌هاست بی‌آنکه درست و نادرست را بشناسد، فرو رفته در تورِ همسان‌سازی عمومی‌ست و در عین حال خیال می‌کند خیلی خاص است و موضع و رأی و نظر منحصر به‌فرد دارد.

گفتاری از بیژن عبدالکریمی – البته من دوست‌تر دارم جای کلمۀ «آگاهی» را با «اطلاعات» عوض کنم چون آگاهی برای من بار مثبت دارد و با دانش و حکمت نزدیکی دارد.
حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

One Comment

  • kamran sepehri گفت:

    شهر پیدا بود
    رویش هندسی سیمان ‚ آهن ‚ سنگ
    سقف بی کفتر صدها اتوبوس
    گل فروشی گلهایش را می کرد حراج
    سهراب سپهری

    جامعه انسانی برای ادامه حیات به کارهای واقعی نیاز دارد . این کار ها عبارتند از:
    – کشاورزی
    – دامپروری
    – شیلات
    – معدن (بجز جواهرات و طلا)
    – صنایع ( بجز صنایع نظامی )
    – خدمات و سرویس (در حد محدود و در خدمت تولید و توزیع تولیدات بخش های فوق)
    در حقیقت تمام کارهای فوق در ارتباط مستقیم با تولید برای رفع احتیاجات حیاتی انسانها می باشند. انسانها بدون کارهایی که در بالا به آنها اشاره شد قادر به ادامه زندگی نیستند.
    انسانهای شهر نشین در هیچ یک از کارهای فوق دخالت ندارند و فقظ و فقظ مصرف کننده هستند و سهمشان در تولید آنچه که مصرف می کنند صفر است .
    تمام کارهایی که در شهر ها انجام میشود از نوع کارهای کاذب هستند که انجام نشدنشان مفید تر خواهد بود.
    پیدایش دولت – ملت ها حاصل شهرنشینی است . دولت و مراکز قدرت دولتی در شهرها ایجاد و گسترش یافتند و در نتیجه شهر نشینان قدرت سیاسی و کنترل و برنامه ریزی اقتصادی و سیاسی را در اختیار گرفتند. درنتیجه تمام اولویت ها در برنامه ریزی ها و سیاستها در خدمت نیازهای انسانهای شهر نشین قرار گرفت .
    تامین نیازهای بخش های واقعی جامعه انسانی آنهم در حد تامین مصرف شهرنشینان در درجه چندم قرار گرفت.
    همچنین شهر نشینان به دلیل دسترسی به آموزش و تحصیلات و در اختیار داشتن وقت برای آن به انسانهای درجه اول جوامع تبدیل شدند و کسانی که در بخش های واقعی تولید در روستا ها و شهرهای کوچک در اطراف مراکز صنعتی و معدنی زندگی می کردندبه انسانهای درجه دوم تبدیل شدند.
    در حال حاضر معیارهای پیشرفت و جامعه پیشرفته همه مربوط است به معیار های بی معنی شهرنشینی مانند ساختمانهای بلند ، اینترنت پر سرعت ، مراکز خرید بزرگ ، رستورانهای مجلل ، بزرگراه ها ، ماشین های لوکس ،کالاهای مصرفی و تمام زرق و برق مختص شهر ها .
    انسانهای شهر نشین در طول عمر خود تنهاچیزهایی که تولید میکنند عبارت است از فاضلاب ، زباله ، الودگی هوا و محیط زیست ، همچنین شهر نشینی موجب گسترش جرم و جنایت نیز می شود.
    حتی روش زندگی و ساعات کاری انسانهای شهر نشین هیچ ارتباطی با طبیعت و انسانیت و فعالیت انسانی ندارد. تقسیم زمان به هفته و ماه و داشتن دو روز تعطیل و پنج روز کاری و ساعت کاری از هشت صبح تا پنج بعد از ظهر در تمام طول سال ودر تمام فصول و همچنین داشتن روزهای تعطیل به هیچ عنوان ارتباطی با کارهای واقعی تولید (کشاورزی ، دامداری ، شیلات ، معدن ، صنایع و خدمات ضروری ) ندارد . انجام کارهای مربوط به تولید دارای تعطیلی آخر هفته و تعطیلات مناسبتی و ساعات کاری ثابت در طول سال و فصل های مختلف نیست .
    حال باید دید که این رابطه نابرابر و ناعادلانه در جامعه انسانی تا کی میتواند ادامه یابد.
    آیا تا ابد باید یک بحش از جامعه انسانی تمام بار تولید را به دوش بکشند و یک بخش دیگر فقط و فقط مصرف کننده باشند.
    آیا هیچ انسان منطقی و هوشمند میتواند این رابطه را عادلانه و انسانی بداند و به پایداری آن باور داشته باشد.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com