در سهولتِ جوگیری تردیدی نیست. ما شایعات را با آغوشِ باز میپذیریم و خود به شنیدههای بیسند دامن میزنیم. همهٔ ما، خالهزنکهایی چیرهدست و چربزبانیم که امروزه به مددِ ابزارهای ارتباطی فناورانه، دربارهٔ چیزهایی که نمیدانیم حرف میزنیم. جانِ ما در چنبرهٔ جهل و هواداریهایمان از جهالتها است.
دیروز دوستی مصاحبهای از آیت الله سید حسین صدر نشان داد که بسیار قابل تأمل و عمیق بود. آیت الله صدر در کاظمین عراق زندگی میکند و در آنجا از جمله علمای اثرگذار و شناختهشده است. متأسفانه در ایران کم او را میشناسند. چنان از حرفهای او حظ بردهام که دوست دارم دیگران هم بخوانند. در اینجا بخشهایی منتخب از گفتههای جنابش را میآورم:
– دین برای انسان است و نه انسان برای دین. به عبارت دیگر دین در خدمت انسان است و نه این که انسان خادم دین باشد. از این رو، نباید دین برای سرکوبی انسان و واداشتن و اجبار و اکراه او به کار رود.
– بسیاری از آن چه گمان میرود که از شریعت است، صرفاً احکام و مسائل محدود به زمان بودهاند که در شرایط تاریخی مشخصی به آنها عمل میشده است و اساساً از جوهر و اصل دین نیست. به همین جهت، ائمه علیهمالسلام در این عرصه از شریعت، حسب اختلاف شرایط و مقتضیات زمان و مکان و شرایط فرد و جامعه و ملت، فتاوای مختلفی میدادهاند.
– ممکن نیست که دولت، به معنای خاص آن دینی باشد؛ به سبب نقش معینی که امروز دولت ایفا میکند. نقش دولت به معنای امروزی آن صرفا به اداره امور مشترک افراد یک ملت محصور است. همه ملتها دارای ادیان و نگرشهای مختلف هستند. قدرت دولت، محدود به زمینه مشخصی است که مربوط به تنظیم زندگی عمومی است و به همین جهت باید فاصلهاش با ادیان و اعتقادات مختلف در کشور را به یک اندازه حفظ کند.
– تعامل نیکو با دیگران منحصر به ادیان خاصی نیست؛ چرا که همه ما در انسان بودن مشترک هستیم. چنان که قرآن همه ما را با عنوان «بنی آدم» خطاب میکند و بنا به گفته امام علی علیه السلام نیز مردم دو دستهاند: یا برادر دینی تو هستند یا در خلقت نظیر تو به شمار میروند.
– این که با پیروان دین مشخصی موافق نیستم، به معنای آن نیست که حق دارم آنان را از حقوق انسانی طبیعی یا حقوق ملیشان به عنوان فرزندان این یا آن وطن محروم کنم. دین بر ما واجب کرده است که با انسانها حتی با دشمنانمان با عدل و مساوات تعامل کنیم؛ آن چنان که خداوند فرموده: «کینهورزی گروهی، شما را واندارد بر این که عدالت نکنید؛ عدالت کنید! که آن به تقوا نزدیکتر است.»
– ممکن نیست ما بتوانیم از نظرات الغایی و تعصبات دینی و مذهبی در برابر دیگری رهایی یابیم مگر این که به اصل و اساس مشترک میان انسانها که همان انسان بودن است رجوع کنیم. همه ما پیش از آن که پیرو مذهب، دین یا قومیت خاصی باشیم انسان هستیم و در جایگاه انسانی در بسیاری از اصول اخلاقی و خواستههای نفسانی و روشهای فکری اشتراک داریم و این، آن چیزی است که ما را قادر میسازد تا گفتوگویی شامل و جامع همه آراء شکل دهیم و به فهمی مشترک و عمیقتر و همزیستی مسالمتآمیزتر دست پیدا کنیم.
– سکولارها ضرورتاً نامسلمان نیستند، بلکه سکولارها معتقدند باید بین دین و سیاست تمایز گذاشت. از این رو بسیاری از سکولارها مسلمانند و به شریعت نیز در زندگی خصوصیشان ملتزمند. بنابراین مانعی نیست در صورت وجود شرایط لازم برای اداره حکومت به آنها رأی دهیم. این شرایط عبارتند از: شایستگی، میهندوستی و پاکدستی. آن چه باید در آن تدقیق شود وجود این شرایط ضروری است نه دیانت افراد.
– مسئله انتخابات و تشکیل حکومت در زمان ما نوعی از وکالت است و در فقه هیچگاه شرط اسلام برای توکیل وکیل بیان نشده است. سوء تفاهم در اینباره از آن جا برمیخیزد که بین نمونه حکومتهای قدیم وامروز، تفاوت نمیگذارند. بلی! دولت در زمان قدیم مصداق سلطنت مطلقی بود که میکوشید ولایت خود را بر همه ابعاد زندگی بشر زمان خود بگستراند و از این رو، اگر نامسلمانی به سلطنت میرسید چهبسا بر مسلمانان قیودی میگذاشت و آنها را از التزامات دینیشان باز میداشت که به اقتضای آیة «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» باید از سلطه آن کافران جلوگیری میشد، اما در زمانه ما که نظامهای دموکراسی بر پا شدهاند، آن چه حاکمیت مییابد قانونی است که مردم انتخاب کردهاند
– آن چه از نصوص دینی در مورد مسئله ارتداد فهمیده میشود، فقط منطبق بر تمرد بر قوانین همراه با انجام اعمال قتل و چپاول است؛ آنطور که در جاهلیت عادت بعضی قبایل بدوی بود و به همین جهت میبینیم که تمام ماجراهای ارتداد در زمان پیامبر از این نوع بوده است و صرف انتقال از یک دین به دینی دیگر نبود. همچنان که صریح آیات قرآن دلالت دارند که اکراهی در دین نیست: “لا اکراه فی الدین”. این آیه در مورد مسلمانانی نازل شد که مسیحی شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از نزول این آیه از پیگرد و ملزم کردنِ آنان به بازگشت به اسلام نهی کرد.
– دعوت به شریعت لزوماً به معنای تحمیل آن نیست، همانطور که مخالفت با تحمیل شریعت به معنای تعطیل آن نیست. آن چه ما به آن فرامیخوانیم باز کردن مجال برای دینداران است تا بتوانند طبق شریعتهای مختلفشان عمل کنند و البته بدون تلاش برای تحمیل شریعتشان بر دیگرانی که به آن ایمان ندارند. چنان که همین آزادیِ ضابطهمند نیز باید به شکل یکسانی برای غیر دینداران فراهم باشد. این آزادی، باید ضمن چارچوبهای کلی قانونی باشد که عدل و مساوات برای همه را تضمین کند.
– تلاش برای تحمیل یک فهم مشخص از شریعت اسلامی بر همگان درست نیست. در چنین حالتی، فقیهان و پیروان دیدگاههای فقهیِ متفاوت با دیدگاه حاکم، پیش از پیروان ادیان دیگر به این وضع معترض خواهند بود. بنابراین بهتر است که رفتار دینی مردم را به خودشان و فقهایشان بسپاریم و نهاد دولت را از ورود به مسائل اختلافی که مربوط به مصالح مشترک یک ملت نیست، دور کنیم.
سلام جالب و تامل برانگیز بود و کاملا منطقی.
“مسئله انتخابات و تشکیل حکومت در زمان ما نوعی از وکالت است و در فقه هیچگاه شرط اسلام برای توکیل وکیل بیان نشده است.”
سلام. ممنون که خواندید