تیغهای آختهٔ قضاوت
اگر همهٔ حرفهای ناگفتنی به زبان میآمد، سنگ روی سنگ بند نمیشد. خیالِ خامیست اگر تصور کنیم با گفتنِ ناگفتنیها، عزیزترینها «حق» را به ما میدهند، درک میکنند و لااقل به احترامِ آنچه بر تو گذشته سکوت میکنند. نه، وقتی به زبان بیایی، مقابلهها آغاز میشود. کشمکشِ «تو هم فلانجا بهمانجور گفتی/کردی» بالا میگیرد و یکهو میبینی عجب خبطی کردهای. ناگزیر باز میخزی به لاکِ خودت. عزلتگزینی گاه تنها چاره میشود.
گریختن بزدلانه است، اما وقتی همه میخواهند آنی باشی که پسندِ خودشان است، یا باید بشوری و برآشوبی و هزینهاش را هم به جان بخری، یا راهِ فراری بجوری. جهان عجیب است. ما پیچیدهایم. ما، خودِ خودِ ما، سخت پیچیدهایم. در کشفِ جانِ خودمان هم درماندهایم، چه رسد به دانستنِ مختصاتِ جهانِ فکری دیگری. با این همه بیرحمانه از روی کلمات قضاوت میکنیم و با تیغهای آختهٔ زبانمان زخم میزنیم.
ما رقیبِ هم نیستیم
ظالمترینِ مردمان خودِ ماییم. ما که شعارِ «برای وطن» از دهانمان نمیافتد، اما خار در چشمِ هم فرو میکنیم. حتی از یک برگ کاغذ و چند اسم که هرگز باری از روی دوشِ وطن برنخواهند داشت تیغ میسازیم و جانِ هموطنمان را میخراشیم. بُردن برای من لحظهٔ برچیده شدنِ بساطِ دروغ و ریا و فقر است. آن روزی بُرد را باور میکنم که دستفروشهای توی مترو را -به هوای کسبِ روزی- در حالِ عبور از برابرِ بنرهای تمسخرکننده و تخطئهکنندهشان نبینم. بُرد حتماً محقق میشود اگر دیگر ساعت 10 شب پسربچهٔ هشت سالهای را بعد از ساعتها فالفروشی منتظرِ وسیلهای برای بازگشتن به خانهاش در شوش نبینم. بُرد همان لحظهای است که هموطنم را دشمن نپندارم و ستیز کسب و کارم نباشد.
در خواب دیگران بودن
از دورهٔ دبیرستان به بعد به تماشای تئاتر ننشسته بودم. خوشم نبود. دلیل هم داشتم. دیشب رفتم «در خواب دیگران». با بازیهای خوب و صحنهپردازی متوسط اما متنی بسیار خوب و نگاهی هنرمندانه و دلچسب به تاریخِ این مملکت. زخمِ مردمِ سرزمینِ من در حقیقت زخمِ تازه نیست، زخم همان زخمِ سالها پیش است که هی سر باز میکند و طبیبش لافزن و نابلد است.
«هیچکدام از مزهٔ آشی که هم میزنند خبر ندارند.» این دوستداشتنیترین دیالوگِ نمایشی بود که در این هفته فرصتِ تماشایش را داشتم. بله، بله، هیچکدام وقتی به جانِ هم میافتیم از مزهٔ آشی که هم میزنیم خبر نداریم. خواه سالِ 32 باشد، خواهد 42، خواه 57، خواه 88 و خواه بعدها و بعدترها.
دوست دارم نگاهِ حظآورِ نویسنده و کارگردانِ نمایش «در خواب دیگران» به تسلسل تاریخ را ستایش کنم. فرصت کردید به تماشایش بنشینید. صندلیهای سالنِ نمایشِ این تئاتر البته کمی ناراحت است و نشیمنگاهِ مبارکتان اندکی سِر میشود، ولی بهتر از آن است که نبینید و چند سال دیگر دود از سَر و تهتان بلند شود.
تیزر «در خواب دیگران» هم مزه میدهد: