این عکس برایم تذکر است. احتمالاً چیز یا چیزهایی را هم به یادِ شما بیاورد. ممکن است برای یکی نالهٔ کردهای کشتارشدهٔ عراقی را تداعی کند. برای دیگری شاید جسدِ سوختهٔ یک معلم یا دوچرخهساز را به یاد بیاورد و برای یکی دیگر، احتمالاً عمامهای خونین یا ساختمانی منفجرشده را. اما برای من، این تصویر، فقط تداعی لغزیدنِ خون بر پیادهرو یا معلقخوردنِ تکهای گوشتِ متخلخل در موجِ انفجار نیست. اینها هست و از همهشان مهمتر، آه که این تصویر، سندِ حیاتِ اهریمنیست که شادابیِ جوانهای وطنم را چاشنی گلوله کرد.
از گلوله بیزارم. از جنگ بیزارم.