گفت آهنگ را باید درست دستهبندی کرد. گفت من استادِ دستهبندیام. خوب بلدم چهکار کنم که هر چیز سرِ جای خودش باشد. پرسیدم چطوری؟ گفت بعضی آهنگها مال چشم و چالِ قشنگاند. اینها را باید بگذاری توی دستهٔ چشمها. شنیدی میگوید: «تو که چشمات خیلی قشنگه»؟ خب این را نباید بگذاری هرز برود. حیف میشود اگر با باقی آهنگها قاطی بشود. باید برود توی فولدرِ «از چشمها». یا مثلاً «چشمهٔ اشکم بیتو سرابه…».
یا شنیدی که میگوید: «وقتی میآی قشنگترین پیرهنت رو تنت کن؟» این را باید بگذاری توی فولدرِ «از پیرهن». یا آنکه میگوید: «پیرهن صورتی دل من رو بردی.» هر چیزی حساب و کتاب دارد آقاجان. من اوستای دستهبندیام! کلی فولدر دارم توی کامپیوترم.
گفتم: خجالت بکش پسر! ماه رمضان است. گفت: آهان که ماه رمضان است، خیال کردی من گبرم؟ اتفاقاً یک فولدری هم دارم اسمش را گذاشتم «از خودِ خدا». ربّنای شجریان را لابد شنیدی؟ توی همان فولدر است. هر چیزی حساب و کتاب دارد آقاجان. من اوستای دستهبندیام!
دوست جالبی دارید!