بهبهانۀ درگذشت ابوالحسن نجفی نویسنده، مترجم و ویراستار ادبی: کاسبها در تجارتِ روزانهشان، عاشقها در آغازِ یک گفتگوی صمیمی، دوستها و دشمنها در بدو مواجهه، هر روز کلمات را به کار میگیرند بیآنکه دِین به خدایگانِ کلمات در خاطرشان باشد.
ابوالحسن نجفی و امثالِ او نه ماشینی غولآسا برای تولید خودکارِ کفش ساختند، نه مبدعِ ابزاری برای سادهسازی نوشیدنِ چای بودند. از این روی کسی برایشان هورا نکشید. حال آنکه آنها سرچشمۀ همۀ فکرهایی بودند که عاقبت چرخها را چرخاند، محبوبهای جداافتاده را به هم رساند، ذهنِ فیلسوفها را به تکاپو انداخت، آتشِ خشمها را فرونشاند و زندگی را سهلتر کرد.
زبان -این برترین دستاورد بشر- امروز بیاغراق یکی از بزرگانِ فروتن را از دست داده است. چه به قولِ رودکی بزرگ «از شمارِ دو چشم یک تن کم، وز شمارِ خِرَد هزاران بیش». ابوالحسنِ نجفی مردی که در آخرین روزهای عمر حتی حقوقِ بازنشستگی نداشت، در خانهای جمع و جور و میانِ کتابهایش میزیست و ابداً دست از خواندن و اندیشیدن برنمیداشت.
دربارۀ زندگی ادبی ابوالحسن نجفی
بسیاری ابوالحسن نجفی را در دورانِ جوانیشان یا جوانی خودِ او با یادکردهای نیک شناختهاند. چه آنهایی که مانند بهرام صادقی مردِ زبانشناس را اولین خوانندهٔ آثارش مییافت، چه داستاننویسانِ سرآمدی چون هوشنگ گلشیری که از پیگیری و گسترهٔ بیتوقفِ دانشِ او به وجد میآمدند.
ترجمهٔ آثارِ مهم ادبی از شازده کوچولوی اگزوپری گرفته تا چند نمونه از آثارِ سارتر، ویرایشِ بسیاری از مهمّاتِ ادبی، جان نهادن در فرهنگستانِ زبان و ادبیات فارسی، وضعِ دایرهای برای طبقهبندی شعرِ فارسی (مشهور به دایرهٔ نجفی)، پایهگذاری انتشاراتِ نیل با معاونتِ چند تنِ دیگر (با تمرکز بر ترجمهٔ آثار برجستهٔ فرنگی)، پرورندانِ آثاری برجسته و مرجع در زمانِ حضور در مرکز نشر دانشگاهی، سالها استادی و معلمی، فعالیتِ مؤثر در انتشارات فرانکلین و تألیفِ آثارِ مهم و مرجعی چون غلط ننویسیم، فرهنگ عامیانهٔ فارسی و… تنها چند کلمه برای یادآوری ۸۶ سال عمر است، عمری که باز نخواهد گشت و نجفی با علم به بازگشتناپذیر بودنش، نفسنفسِ آن را به علم و ذوقِ ادبی تقدیم کرد.
شوربختی آنکه «غلط ننویسیم» او دیگر ویرایشی نو نخواهد یافت. مدتی پیش از این کسالتی جدی او را به تختِ بیمارستان بست. وقتی به خانه بازگشت کسانی رفتند و عکسهایی گرفتند و بازگشتند. ولی او همچنان قدر نمیدید. باشد که در سرای دیگر قدر بیند و در صدر نشیند.
به یادِ صرفِ عمرِ استاد ابوالحسن نجفی، نگاهی گذرا به آثارِ او خواهم انداخت:
تألیف و ویرایش، نمونههایی از تلاش ابوالحسن نجفی برای زبان فارسی
مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی، تهران: دانشگاه آزاد ایران، ۱۳۵۸
این اثر را البته بعدها انتشاراتِ نیلوفر همچون دیگر آثارِ مرحوم نجفی چاپ کرد. اثری که جنبهٔ نظری در حوزهٔ زبانشناسی دارد و استوار بر نظریهٔ نقشگرایی آندره مارتینه است.
گرچه در آغاز کتاب را انتشاراتِ دانشگاهِ آزاد منتشر کرد، اما در سال ۱۳۷۱ نیلوفر ویراستِ تازهٔ اثر را راهی بازار کرد. قرار و بنای نجفی با خود این بود ویراستِ دومِ کتاب را پر و پیمانتر کند و مثلاً مباحثی چون معناشناسی، تحولِ زبان (که هموارهٔ موضوعیست جذاب و روز)، روابط زبان و جامعه، سبکشناسی و… را به اثر بیفزاید.
در نهایت به درازا کشیدنِ کار مانع از شاخ و برگ یافتنِ «مبانی زبانشناسی و…» شد تا ناشرِ نو و جنابِ نجفی به چاپِ نسخهٔ اولیه با اندکی تغییر و اصلاح رضایت بدهند.
ابوالحسن نجفی بهعنوانِ ویراستار و زبانشناس کارش را در کتابِ «مبانی زبانشناسی و…» محدود نکرد و شاید بتوان گفت او در عمل آنچه را که میخواست بر کتاب بیفزاید، بعدها و بارها در نشستها و سخنرانیها و کلاسهای درس گفت.
وظیفهٔ ادبیات (ترجمه و تدوین)، تهران: کتاب زمان، ۱۳۵۶
وظیفهٔ ادبیات را هم در آغاز ناشری غیر از نیلوفر در تهران چاپ کرد. کتابِ زمان (که در آن دوره آثارِ بهرام صادقی را چاپ میکرد و به جُنگِ اصفهان نزدیک بود و نامهای بزرگی با دم و دستگاهش مرتبط بودند) مجموعه مقالاتِ «وظیفهٔ ادبیات» را نشر داد.
نسخههای امروزی و تر و تازهٔ کتاب را البته میتوان از انتشارات نیلوفر تهیه کرد و با اندکی ورق زدن دانست آلن روب گرییه، ایلیا ارنبورگ، برنار پنگو، ژان پل سارتر، دانیل گرانین، رولان بارت، کلود سیمون، اوژن یونسکو، سیمون دوبوار، ناتالی ساروت، ژان ریکاردو، آلبر کامو دربارهٔ ذاتِ ادبیات چه میگویند و چطور آن را شناختهاند و بازمیشناسند.
این اثر صرفاً اثری ادبی نیست و لابهلای سطورش از منظرِ فلسفی و روانشناسی در بابِ ادبیات سخنها گفته شده است.
گردآوری و ترجمهٔ این اثر با همتِ ابوالحسن نجفی بیارتباط با ترجمهای که از کتابِ «ادبیات چیست؟» سارتر داشته است نیست.
نجفی که از فضای ذهنی و کنکاشِ دلچسبِ دانستن دربارهٔ ادبیات کیفور میشده است، «وظیفهٔ ادبیات» را بهتعبیری در تکمیل لذتی که از کتابِ سارتر برده بوده است منتشر میکند.
غلط ننویسیم (فرهنگ دشواریهای زبان فارسی)، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶
شاید محلِ رجوعترین و شناسترین اثرِ مرحوم ابوالحسنِ نجفی «غلط ننویسیم» باشد که با تشویق و عنوانِ پیشنهادی نصرالله پورجوادی منتشر شد.
این اثر را باید بحثبرانگیز هم خواند. آشنایان با زبانشناسی و ویرایش از سویی و ناآشنایان با این علوم هر کدام در مواردی و زمانهایی کوشیدند با نیش و کنایه دربارهٔ «غلط ننویسیم» سخن بگویند.
مقالهٔ نقادانهٔ دکتر محمدرضا باطنی که پس از انتشارِ کتاب منتشر شد گویای نکاتیست در مخالفت و نقد و چنانکه از عنوانِ مقالهاش (اجازه بدهید غلط بنویسیم) برمیآید، نگاه به زبان و ادبیات از زاویهای دیگر است.
البته کسانِ دیگری هم بودند که جز نیش و کنایه نگفتند و مایهای برای نقد نداشتند. با این همه، غلط ننویسیم از جمله کتابهای بالینی بسیاری از ویراستارانِ کاردرستِ کشور است.
حتی اگر کار و بارِ کسی ویرایش نباشد، رجوعِ به آن برای آنکه میخواهد درست بنویسد یا اشتباهی را تصحیح کند لذتی دو چندان دارد. از سویی آموختن کیفورش میکند و از سویی دیگر توضیحاتِ منطقی و استخواندارِ جنابِ نجفی سرِ ذوقش میآورد.
نجفی در این اثر کوشیده است اشتباهاتِ رایجِ نوشتاری یا اختلافاتِ رایج را بررسی کند و سره و ناسرهٔ زبانی را بنمایاند.
شاید این اثر از سویی مناسبِ حالِ متخصصان باشد و مقامِ «رجوع» داشته باشد، اما بیشک نویسندگانِ داستانهای امروز، روزنامهنگاران و حتی کسانی که کم و بیش با نوشتن سر و کار دارند از مراجعه به آن و حتی مزمزهکردنش بیفیض نخواهند بود.
اوجِ هنرمندی نجفی در توضیحاتِ اصولیاش هویدا است و به مخاطب اجازهٔ تفکر و حتی نقد میدهد و اندیشمندی چیزی جز این نیست.
غلط ننویسیم تلاشیست برای پیراستنِ زبانِ فارسی از اشتباهاتِ املایی، انشایی، کاربردهای نابهجا و گرتهبرداریها.
خودِ نجفی در جایی گفته است:
«در دورانی که به زبان فارسی بیتوجهی شده و رادیو تلویزیون و اینترنت به نوشتن آسیب بسیاری رسانده، به گونهای که جوان امروز به نوشتن بیتوجه شده است، این وظایف ویراستاران است که برای درستنویسی زبان راهی پیدا کنند.»
– دون کیشوت
فرهنگ فارسی عامیانه، تهران: انتشارات نیلوفر، دو جلد، ۱۳۷۸
اگر چه «کتاب کوچه» احمد شاملو و آثارِ دیگری چون «قند و نمک» جعفر شهری همه بهنوعی در یک مسیرند و تلاشی برای یادآوری و ثبتِ اصطلاحاتِ عامیانهاند، اما کمتر کسی از مخاطبانِ عامِ ادبیات نامِ «فرهنگ فارسی عامیانه» را شنیده است.
کتابِ کوچه به دلایلی و آثارِ مشابه به دلایلی دیگر فرصتِ راهیابی لای سطورِ مجلات و روزنامهها را یافتهاند و اگر کسی نخوانده باشدشان، لااقل چند جملهای دربارهشان میداند. اما اثر پژوهشگرانهٔ ابوالحسن نجفی که در قالبِ «فرهنگ فارسی عامیانه» از سوی انتشارات نیلوفر منتشر شده است، حقیقتاً مرجعیست استخواندار و پروار.
اصطلاحاتِ عامیانهٔ فارسی و شاهدمثالهایی از حکایات،قصهها و متلها در این اثر نظم و نسقِ یک فرهنگِ تمامعیار دارند و بر خلافِ آثارِ مشابه، کشکولوار یا با گذرِ سهلانگارانه از اصولِ فرهنگنویسی نوشته نشده است.
دربارهٔ طبقهبندی وزنهای شعر فارسی، تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۴
نجفی که طبقهبندی مشهورِ «دایرهٔ نجفی» را برای شناختِ اوزانِ شعر ابداع کرده است، اثرِ «دربارهٔ طبقهبندی وزنهای شعر فارسی» را هم در کارنامهٔ کاریاش دارد. او در این اثر در پی نمایاندنِ طبقهبندی اجمالی شعرِ فارسیست که خود گسترهای تاریخی، وزنی و مضمونی چشمگیر دارد. وجودِ چهارصد وزن در شعر فارسی چالشی قابل توجه در علمِ عروض است.
ورودِ نجفی به این موضوع بارِ دیگر سواد و کوششِ علمیاش را یادآوری میکند. بیان و زبانِ نجفی در اثرش پیراسته و روان است، همچون راهی که برای عبور از چالشِ طبقهبندی وزنهای شعرِ فارسی ارائه میدهد:
«اولین و مهمترین و حتی میخواهم بگویم تنها شرط هر نوع طبقهبندی وزنهای شعر فارسی سهولت مراجعه است. فقط آن طبقهبندی معتبر است که بتواند فورا و مستقیما، و هر چه سریعتر و آسانتر جوینده را به مطلوب خود و حتیالمقدور به جای یگانهای که برای آن منظور شده است راهنمایی کند. اهمیت این شرط فقط در فایده عملی آن نیست، بلکه خود نشانه درستی و استواری دستگاه طبقهبندی نیز هست.»
ابوالحسن نجفی – دایرۀ نجفی
ترجمه ویرایش، مسیری برای آگاهیدادن
شازده کوچولو (نیلوفر، ۱۳۷۹، پس از ترجمههای محمد قاضی و احمد شاملو)
وقتی پایِ داستان (آن هم داستانی تا به این حد نزدیک با فطرت و جانِ آدمی) وسط میآید، سلایق به جای منطق سخن میگویند.
اگر بسیاری ترجمههای بیشمارِ دیگری از شازده کوچولو را دوست بدارند، من بیهیچ درنگی ترجمهٔ جنابِ نجفی را برمیگزینم و برایش دلایلی محکم دارم:
نخست آنکه ترجمهٔ نجفی واسطه ندارد و مستقیماً از فرانسه است. به یاد بیاوریم که او دانشآموخته سوربن است و در تهران نیز ادبیاتِ فرانسه خوانده بود. دیگر دلیلِ محکم -به زعمِ من- وفاداری به مضمون در عینِ ارائهٔ سادهترین، روانترین و صادقانهترین ترجمه از شازدهکوچولو است.
نجفی در ترجمهٔ شازدهکوچولو هست و نیست. نیست چون تلاشی برای نمایاندنِ بیوجهِ خود نکرده است و هست چون روانیِ کلمات و تهنشین شدنِ بیمزاحمتِ مفهوم را میتوان از ترجمهٔ او دریافت.
پیشتر از نجفی، محمد قاضی با دقتی خوب و احمد شاملو بهشیوهای تقریباً آزاد دست به کارِ ترجمهٔ اثرِ آنتوان دو سنت اگزوپری شده بودند. بعدها نیز بسیاری دیگر (گمنام یا صاحبنام) سراغِ این اثر رفتند. از نامهایی چون عباس پژمان و مصطفی رحماندوست گرفته تا دیگرانی که بیشتر به دنبالِ کسبِ شهرت بودند. اما در میانِ این تنوع، همچنان ترجمهٔ نجفی رنگ و عطری دیگر دارد.
بسیار سادهانگارانه و ناجوانمردانه است اگر تصور کنیم نجفی با علم به وجودِ ترجمههای متعدد از شازده کوچولو برای رقمی ناچیز دست به کارِ ترجمهٔ اثر شده باشد. بیشک او بهدنبالِ ارائهای نو بوده است و تصور میکنم محصولِ نهایی گواه و دستمایهٔ خوبی برای قضاوت است.
شیطان و خدا، از ژان پل سارْتْر، (نمایشنامه)
تنوعِ کاری نجفی به نمایشنامه نیز میرسد. البته ناگفته نماند نجفی ولعِ نوکزدن و از هر سفرهای لقمهای برچیدن نداشته است. در تمامِ کارنامهٔ او میتوان یک رشتهٔ اتصالِ قابلِ قبول یافت. نمایشنامهٔ «شیطان و خدا» اثر ژان پل سارتر چیزی جدا و بیگانه با سایرِ آثارش (چه پژوهشها، چه ترجمهها و تألیفها) نیست.
نجفی این اثر را مستقیماً از فرانسه به فارسی برگردانده است. توجه به زمانِ ترجمهٔ اثر (دههٔ چهل شمسی) و اوجِ حکمرانی ایدئولوژیهای سیاسی بر مغزها و دستها و قدمها، لذتِ مرورِ کتابِ سارتر را دوچندان میکند.
سارتر در شیطان و خدا مردی سادهانگار را بهتصویر میکشد که در پی آزمودنِ خدایی بودن و شیطانی بودن است. نخست ارزشها را لگدمال میکند، غارتگری پیشه میکند و پس از اندکی دیگر غرقِ لذت نمیشود و مسیر را به سوی ارزشها برمیگرداند. درواقع ابداعِ رذالتهای نو برایش جذابیتی تازه ندارد و خستهاش میکند.
مسیرِ تازهٔ او که با همراهی یک کشیش است، در ظاهر مسیرِ رفتن به سوی ارزشهای الهی و انسانیست، اما مقصدِ او نه خدا و انسان که باز هم قدرت است. طنزِ قابلِ تأملِ اثرِ سارتر و همزمانی انتشارش با شورانگیزیها و طمعورزیهای شخصی و گروهی و حزبی در دورهٔ انتشار، دقت و هوشمندی نجفی یا شاید هم «یک اتفاقِ خوب» را گواهی میدهد.
گوشهنشینان آلتونا، از ژان پل سارتر، انتشارات نیلوفر
گوشهنشینانِ آلتونا که بعدها به فیلمی با همین نام تبدیل شد، اثرِ دیگری از سارتر است که نجفی دست به ترجمهاش برد. «گوشهنشینان…» مکرر کردنِ وحشتِ انسانی و تلخی جبرِ سارتری است. نمایشنامهای در پنج پرده برای فریاد زدن بر سرِ قرنِ بیستم.
ضدخاطرات، از آندره مالرو
آندره مارلو میکوشد خود را بنویسد؛ نه در قالب خاطره که در چهارچوبِ بیچهارچوبِ ضدخاطره. مالرو زمان و توالی زمانی را در روایتی که از زندگیاش در کتابِ «ضد خاطرات» دارد رعایت نمیکند ولی از سوی دیگر با نامگذاری فصلهای اثرش همنام با عناوینِ کتابهایی که پیشتر چاپ کرده است، شاید میخواهد دربارهٔ تکههای وجودش، قسمتهای عمرش حرف بزند.
رنگ و رگهٔ ایدئولوژی و اعتراض در این اثرِ ترجمهشده از سوی نجفی هم بارز است.
ضدخاطرات مجموعهای غنی از خاطراتِ مالرو است. او در این اثر بیمحابا خود را عریان برابرِ قضاوتها قرار میدهد و دربارهٔ آنچه گذشته است، آنچه اندیشیده است و آنچه میاندیشد سخن میگوید. ترجمهٔ نجفی از این اثر شاید بهنوعی تلاش برای نمایاندنِ فردا در امروز است.
خانوادهٔ تیبو، از روژه مارتن دوگار، انتشارات نیلوفر
نامِ کتابِ «خانوادهٔ تیبو» با تحسین همراه است. جوانِ عصیانگرِ «گوشهنشینانِ آلتونا» در خانوادهٔ تیبو هم همذاتی دارد.
اگر در اثرِ سارتر جوانک خود را در خانه حبس کرد تا به جهان اعتراض کند، در خانوادهٔ ثروتمندِ تیبو و میانِ زندگی منظمشان در عصرِ اروپایِ ملتهبِ در آستانهٔ جنگِ جهانی، جوانکی دیگر است که قصد عصیان و خروج دارد.
جوانکی در تضاد با ملغمهای از اندیشهها و خواستنیها که در نهایت ترجیح میدهد سوسیالیسم را به جای مطلوبها برگزییند.
ترجمهٔ نجفی از این کتاب ترجمهای است ماندگار که در کنارِ تصویرسازیهای قباد شیوا، اثری دلچسب و خواستنی پدیدآورده است. نسخهٔ فارسی کتاب با مؤخرهای از آلبر کامو پایان میپذیرد تا نجفی همهٔ ریزهکاریها را برای به دست دادنِ یک کارِ تر و تمیز رعایت کرده باشد. و بیشک تفاوت او با نسلِ من در همین جزئیات و صبوریست.
بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه، انتشارات نیلوفر
آن «جزئیات و صبوری» که پیشتر گفتم، بارِ دیگر در «بیست و یک داستان…» نمود دارد. برخلافِ بسیاری از مترجمان که بیتوجیه و طبقهبندی مجموعهای از داستانهای کوتاهِ خارجی کنارِ هم مینشانند، نجفی در این اثر در پی نمایاندنِ تنوعِ سبکی و مضمونی نویسندگانِ فرانسویست.
داستانهایی که هر کدام نمایندهای از روش و منشِ نوشتاری، تجربهٔ زیستی و جهانِ داستانی نویسندگانِ معاصرِ فرانسهاند. طنزِ تلخ، شوخی با فضاهای رئالیستی، بازنمایی دیگرگونهٔ روزمره و… از جمله مضامین داستانهای این اثر هستند.
بچههای کوچک این قرن، از کریستین روشفور، ۱۳۴۴
بچههای کوچک قرن از جمله قدیمیترین آثارِ ترجمهای ابوالحسن نجفیست. برگرداندنِ رمانِ مشهور و ستایششدهٔ کریستین روشفور بهدلیلِ نزدیکیِ زبانِ داستان به زبانِ گفتار، چالشبرانگیز بوده است.
نخِ تسبیحِ حرفهٔ مترجمی نجفی را در اینجا نیز میتوان یافت. باز هم داستان داستانِ انزجار از وضعِ موجود و طلبیدنِ وضعِ مطلوب است. فاصلهٔ طبقاتی، حکمرانی سرمایهداری و گسستِ اجتماعی و بیخبری دارا از حالِ ندار درونمایهٔ اصلی داستان و دلمشغولی اصلی کاراکترهای آن است.
اگر به زمانِ ترجمهٔ اثر بازگردیم، بهخوبی میتوان اثرپذیری نجفی از زمانه را دریافت. آیا اگر اوضاع متفاوت میشد و کتاب سی سال بعد به دستش میرسید باز هم برای ترجمهاش اشتیاق نشان میداد؟
نمیتوان پاسخی روشن داد و قضاوت کرد. قضاوت کردن (آن هم حالا) سادهترین کار است، ابزاری جز کلمات نمیخواهد و از این روی ناجوانمردانهترین کاریست که از کسی برمیآید.
شنبه و یکشنبه در کنار دریا، از روبر مرل، ۱۳۴۶
اثرِ دیگری از نویسندهٔ «مرگ کسب و کارِ من است» با عنوانِ اصلیِ «آخر هفته در زودیکوت» یک سال پس از انتشار در فرانسه برندهٔ جایزهٔ معتبر گنکور شد. نجفی اثرِ روبر مرل را در ۱۳۶۴ به فارسی برگرداند. تحولاتِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی عصرِ نگارشِ کتاب بهتبع مهمترین و جدیترین درونمایهٔ رمانِ مرل است.
کالیگولا، از آلبر کامو، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶
نمایشنامهٔ مشهور آلبر کامو در دههٔ چهل به قلمِ نجفی به فارسی برگردانده شد. کامو در این اثر سراغِ زندگی سومین امپراتور روم (کالیگولا) رفته است تا روانپریشیِ ناشی از شکستِ عاطفی او را تصور کند.
کالیگولای داستانِ کامو شکستخوردهای است که هیولای انتقامجویی را با قلع و قمع اطرافیان پروار میکند. شاید از منظری بتوان گفت کامو دارد از اثرِ وضعی ناملایمتی سخن میگوید که از از کنترل خارج شده است و عارضه و تبعاتِ متفاوتی برانگیخته است.
نوعی رگههای روانشناختی در اثر قابل ردیابیست. اما کالیگولا کیست؟ آیا او کسی جز هر یک از ما است که در پیِ انتقامجویی بابتِ چیزی هستیم که نمیشناسیمش؟
آیا ما همان کالیگولایی نیستیم که چاهِ شکستمان را با اجسادِ کسانی که دخالتی در وضعیتِ کنونیمان نداشتهاند پر میکنیم؟ شاید کالیگولا همان جوانکِ نمایشنامهٔ گوشهنشینانِ آلتونا باشد با این تفاوت که قدرت در دست دارد.
ادبیات چیست؟، از ژان پل سارتر، تهران: کتاب زمان، ۱۳۴۸
ابوالحسن نجفی «ادبیات چیست؟» را با همکاری مصطفی رحیمی در دههٔ چهل شمسی ترجمه کرد. او با ترجمهٔ این اثر بارِ دیگر دغدغهاش نسبت به فلسفه و مفهومِ ادبیات را پیگیری کرده است.
نجفی نگاهش نسبت به این اثرِ سارتر را چنین پرسشگرانه شرح میدهد:
«کتاب ادبیات چیست؟ اگر مهمترین کتاب دربارهٔ ادبیات نباشد، مشهورترین کتابی است که در این باره نوشته شده است. منتقدان گفتهاند که سارتر با این کتاب، فصل جدیدی در ادبیات گشوده است.
یک نکتهٔ اساسی دربارهٔ این کتاب وجود دارد و آن مسألهی بخشش و دهش است. گفته شده است که مهمترین انگیزهٔ انسان خودخواهی نیست، بلکه بخشش است. سارتر دربارهٔ آثار ادبی و هنری میگوید این یکی از بخششهایی است که یک انسان به دیگری میکند. این سخن درستی است. اگر دیگران نباشند آیا کسی اثری را خلق میکند؟»
ابوالحسن نجفی – دربارۀ ادبیات چیست
استاد تاران و همانطور که بودهایم، از آرتور آدامُف، ۱۳۴۹
استاد تاران و همانطور که بودهایم مجموعهای از دو نمایشنامه از آرتور آدامُفِ ارمنیتبار است که با آثارِ ابزوردش شهره است. پس از نجفی برخی دیگر نیز این نمایشنامهها را به فارسی برگرداندهاند و ترجمهٔ نجفی به آخرین سال دهه چهل بازمیگردد.
پرندگان میروند در پرو میمیرند، از رومن گاری، ۱۳۵۲
پرندگان میروند و در پرو میمیرند که بعدها به پردهٔ سینِما هم راه یافت، مجموعه داستانیست از رومن گاریِ مشهور که نجفی در دهه 50 ترجمه کرد. بارِ دیگر نگاهِ لطیف و البته بهشدت اثرگذارِ رومن گاری را در این اثر مییابیم. 5 داستان در این مجموعه آمده است که پس از سال ۵۸ اجازهٔ چاپ مجدد نیافت.
دربارهٔ نمایش، از ژان پل سارتر، ۱۳۵۷
تئوریهای سارتر دربارهٔ فلسفه و مفهوم نمایش و تئاتر بعد از مرگش به همتِ دوستدارانش گردآوری شد تا در «دربارهٔ نمایش» منتشر شود.
این کتاب مجموعهای است از سخنرانیها، یادداشتهای پراکنده و هر آن چیزی که سارتر بهشکلی منسجم دربارهٔ تئاتر گفته بوده است و بهشکلِ کتاب منتشر نکرده بوده است.
ابوالحسن نجفی این اثر را اولین بار به نشر زمان سپرد. برای کسانی که با نمایشنامههای سارتر آشنا هستند، مروری نو بر نظریهها و نگاهِ سارتر به نمایش قطعاً مواجههای نو و دلپذیر خواهد بود.
وعدهگاه شیر بلفور (مجموعهٔ داستان)، از ژیل پرو، ۱۳۷۴
از دلِ مجموعهای از داستانهای ژیل پرو، ۷ داستانِ کوتاه به انتخاب و ترجمهٔ ابوالحسن نجفی در «وعدهگاه شیر بلفور» منتشر شده است.
پرو که در کشور فرانسه با اهلِ سیاست حشر و نشر دارد و دستی هم بر آتشِ تاریخ دارد، با ادبیات هم بیگانه نیست و اتفاقاً قلمرانی جدی در این حوزه داشته است.
وعدهگاه شیر بلفور مجموعهای از روایتهای داستانیاند که یا بازگویی واقعیتی تاریخیاند، یا تجربهای شخصی از نویسنده را به مخاطب منتقل میکنند. جنگ جهانی دوم، وقایع سیاسی فرانسه در قرن بیستم، جنگهای استقلالطلبانهٔ فرانسه و… درونمایهٔ داستانهای این اثرند.
عیش و نیستی، از تیری مونیه، ۱۳۷۹
نمایشنامهای گروتسک که در ایران نیز روی صحنه رفته است. تیری مونیه در «عیش و نیستی» هجویهای بر مدرنیته به تصویر میکشد. این اثر تنها اثریست که تاکنون از مونیه به فارسی برگردانده شده است. بارِ دیگر نخِ تسبیحِ زوالِ بشر و خودخواستنِ این زوال را در عیش و نیستی میخوانیم و میبینیم.
گمگشته، از ژیل پرو، ۱۳۸۷
استاد ابوالحسن نجفی پس از ترجمهٔ «وعدهگاه شیر بلفور» اثری دیگر از ژیل پرو ترجمه و منتشر کرد. «گمگشته» نیز مجموعه داستانیست که سایهٔ وقایعِ اجتماعی-سیاسی و بهنوعی هجو و کامتلخی در مواجهه با آنها در آن پدیدار است.
در این اثر نیز بارِ دیگر با کابوسِ همیشگی بشر «جنگ» رو در رو میشویم و خواهیم دید انسان تا چه حد و به چه سرعت از خود دور میشود.
پایان یک کارنامۀ پربار
ابوالحسن نجفی در خانهای اعیانی زیست نمیکرد. شاید همهٔ فضای مفیدِ خانهاش به کتابخانهاش رسیده بود و گوشه و کنار جایی هم مانده بود برای نشستن.
بازنشستگی نداشت، مستمری هم نداشت. کتابهایش پیش از مرگش و همین حالا به وفور در اینترنت دانلود میشوند و کسی بابتشان وجهی نمیپردازد.
تا پیش از آنکه راهی بیمارستان شود کسی سراغش را نگرفت. اینها بدیهیات است و سخنی تازه نمیگویم.
حتی اینکه بلافاصله پس از درگذشتش ویترینِ کتابفروشیها با آثارش فرش شد هم حرفی نو نیست. حرفِ نو شاید همین باشد: «زبانِ فارسی دیگر ابوالحسن نجفی ندارد.»
این نوشته با اندکی تغییر در شمارهٔ ۷۱ هفتهنامهٔ صدا منتشر شده است.
سلام و درود خداوند بر روح بلند و پاک این دانشمند برجسته ؛ حیف از این گونه عالمان که در جامعه ی ما چندان ارج نهاده نمی شوند امّا بی گمان :
بهای دُر نشود گم اگرچه در خاک است …