نوروز! بیا و حالم را عوض کن. من خستهام از احمدینژاد. خستهام از لاریجانیها. خستهام از هر کسی که میشناسم و روزی فکر کردهام لایق احترام است. نوروز! بیا و روزهایم را عوض کن، تازه کن. بگذار با آجیلت خوش باشم. بیا بلکه با بویِ نوییِ لباسهام خوش باشم. هیچ کدام از اینها هم که نشد، لااقل بیا شاید با چند نفر روبوسی کردیم، دستی را فشردیم، خودمان را به بادِ خنکت سپردیم و روزگارمان عوض شد. بیا و زیاد پیشِ ما بمان. بسیار بیشتر از خرداد 92.
سلام
2هفته وبلاگتان خوابیده بود داشت خواب آخرین نوشته شما را میدید. حالا یک دفعه با این نوشته بی محتوا بیدارش کردید که چه؟
واقعا فکر میکنید نوروز چنین قدرت جادویی دارد؟! نوشته هایتان مثل این است که دارید کودکی را با مادیات گول میزنید. تنها چیزی که حال شمارا خوب میکند خودتان هستید. کافیست بخواهید. اینقدر هم گذشته رفته را زیر و رو نکنید. خرداد 92 هر چه بود گذشت. امروز هم میگذرد. فردا هم میاید. عید هم تمام میشود. در حالی که شما مثل لاک پشتی به پشت افتاده اید و منتظرید بادی بیاید و شما را سرپا کند. بی زحمت 1 تکانی به خودتان بدهید.
تیتر میزدی «زنده باد بهار» دور هم میخندیدیم!
خانم فرضی راست گفته تکانی بخودت بده