تفکر مکانیکی مهندسها و آنچه بر سر زبان میآید
مهندسها ماشینهایی هستند که با جریانِ خون و تپشِ قلب حرکت میکنند ولی ذاتشان مکانیکیست. فقط سوختشان متفاوت است. ماشین، ماشین است و فراتر از آنچه کامپیوترِ از پیش برنامهریزیشدهاش اجازه میدهد توانِ تصور و اندیشیدن ندارد. در ماشین فرمولها حکمرانی میکنند و همهٔ پدیدهها بر پایهٔ آن آیههای بیتغییرِ غرورانگیز بررسی میشود.
جایی از اهلِ دانشی شنیدم در ممالکِ مترقی وقتی میخواهند دربارهٔ آب تصمیمی بگیرند، حتماً در کنارِ مهندسها و پیش از آنها، یک جامعهشناسِ آب و یک فیلسوفِ آب به کمک میگیرند. آن ظریف میگفت آب مایهٔ حیات و تعیینکنندهٔ اقلیم و سبکِ زیست و حتی شیوهٔ اندیشیدنِ یک جامعه است، پس نمیتوانی چالشهای جامعهشناختی و اندیشهای را نادیده بگیری و بهشکلی مکانیکی امر به ساخته شدنِ سدها و تونلهای انتقالِ آب و… بدهی.
طی سالهای متمادی در کشورِ ما، مهندسها نه فقط دربارهٔ آب، که دربارهٔ نان، فرهنگ، دانش، اقتصاد، سبکِ زندگی و وجوهِ مختلفِ زندگی مردم تصمیمسازی کردهاند. یکجانشین کردنِ عشایر و تبدیل کردنِ آنها از مردمِ اهلِ عمل به جامعهٔ دلّال/مصرفکننده، بر هم زدنِ تناسبِ بازارِ کار با متقاضیانِ کار، وارونه کردنِ اصولِ جنسیتیِ مشاغل، شهوترانی در ساختِ سدها و بتهای عظیم و بیخاصیتِ عمرانی و بسیاری دیگر، محصولِ مستقیمِ چرخهٔ «مهندسِ تصمیمگیر-مهندسِ مجری» است.
این بدبختیها حالا و با گسترشِ فناوریهای نوپدیدِ دیجیتال در حوزهٔ زبانِ فارسی هم رخنه کرده است. معتقدم هر کسی باید کارِ خودش را بکند. یک جراحِ قلب همانقدر در لولهکشی بیمهارت است که یک کارمندِ بخشِ بایگانی در شکافتنِ اتم. از بیمایگی و بیوجدانیست اگر در کاری تخصص نداشته باشی و در آن دخالت کنی. موجِ اشتباهاتِ املایی فاحش، ناتوانی در انتقالِ لحنِ صمیمانه و دست به دامانِ «شکستهنویسی» شدن، ترویجِ ناخواستهٔ اشتباهاتِ املایی-نگارشی با گسترش دادنِ نرمافزارها و وبسایتها و…، همه از بلایی حکایت میکند که از سوی مهندسها به جانِ زبانِ فارسی افتاده است. مهندسهایی متبختر که خود را از راهنمایی اهلِ ادبیات بینیاز میبینند. نتیجهٔ چنین تبختر و خودعلامهپنداری پراکندنِ اشتباهات و بنیان گذاشتنِ اشتباهاتِ بزرگتر خواهد بود.
اگر یک شاعر بخواهد برای خود وبسایتی راه بیندازد، قطعاً از راهِ مشورت کردن با یک اهلِ فن بسیار زودتر و درستتر به نتیجه میرسد تا آنکه خود بخواهد چرخ را دوباره اختراع کند. برعکسِ ماجرا هم صادق است ولی جدی گرفته نمیشود. سالها پیش از این وقتی سایتِ خانهٔ کتاب اشا هنوز فعالیت میکرد، صورتجلسهٔ یکی از نشستهای واژهگزینی فرهنگستانِ زبان دورهٔ پهلوی را منتشر کردیم. در آن جلسه بنا بود معادلی برای واژهٔ veterinarian انتخاب کنند. افرادِ حاضر در جلسه نه فقط اهلِ ادبیات که افرادِ مختلفی در رشتههای متفاوت بودند و دستِ آخر با تعامل و همافزایی اندیشه به «دامپزشک» رسیدند. تصور کنید اگر در آن روز فقط چند دامپزشک، یا فقط چند دانشآموختهٔ زبانِ فارسی تصمیمگیری میکردند امروز به جای دامپزشک چه باید میگفتیم؟ مثلاً «بیطار»؟
نتیجهٔ یکهتازی مهندسها در تصمیمسازی و اجرای همان تصمیمها در اقتصادمان، سیاستمان، فرهنگمان و نان و آبمان هویدا است. زبان مظلوم است و البته تغییر در زبان، از خزیدنِ مورچهای بر سنگی در شبِ تاریک نادیدنیتر و بهظاهر بیاهمیتتر است. خوب است دوستانی که به ساخت و پرداختِ جدیدترین بازیها و برنامهها میاندیشند، گاهی هم از یک اهلِ ادبیات مشورت بگیرند تا دستِ کم غلطِ املایی نداشته باشند؛ اگر به زبانِ فارسی علاقهمندند. گاهی هم بد نیست به این فکر کنند که برنامه (App) تازهای که میسازند، چه اثری بر جامعه خواهد گذاشت.
احساسِ بینیازی از مشورت گرفتن و خود را همهفنحریف دانستن برای هیچکس فضل نیست.