دربارۀ زندگی

مردِ جنگی! قهرمانِ من! برگرد…

قهرمانِ من! کجایی؟ بعدِ معلمِ روزهای نوجوانی‌ام، تو بودی که با مهربانیِ گه‌گاهت، با تشرهای همواره‌ات من و رفقایم را می‌انداختی وسطِ معرکه‌هایی که پیش‌تر در آن نبودیم و ندیدیم. داشتیم اهلِ «دود» می‌شدیم که تو رشحه‌ای از «اهلِ سوز» بودن را نشان‌مان دادی. زیرِ ماه‌تابِ شبِ بیکرانِ دشت، تو بودی که بغض‌آلوده از حلقهٔ یارانِ رفته گفتی. هر جا هستی لابد ماهِ خدا بالای سرت می‌تابد. وعده‌مان را که از یاد نبرده‌ای مرد؟ نشانه بینِ ما و آن بیست نفر، یک صلواتِ مهتابی‌ست.
هفته‌ها است از تو بی‌خبرم و هر بار پیام می‌فرستم «دیر است که دلدار پیامی نفرستاد | ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد» لای هیاهوی اشقیا گم می‌شود. تو لابد بی‌خبری که بارها نوشتم و فرستادم: «امشب ز پشتِ ابرها بیرون نیامد ماه | بشکن قرق را ماهِ من بیرون بیا امشب».
دل‌تنگم قهرمانِ من! دلتنگِ سینهٔ ستبرِ جانِ توأم. بیا تا حکایت کردن بگیرد این دلِ خسته… بیا و چشمان‌مان را به گردِ نبردِ نشسته روی شانه‌ها و روی موهایِ جوگندمی‌ات روشن کن. بیا… بیا مرد که دلتنگم. به بغضِ آن شبِ دشتِ مهتابی، دل‌فسرده‌ام از بی‌خبری؛ مردِ جنگ.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویس، مربی و منتور ورزشی. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم و به آدم‌ها کمک می‌کنم برای به‌روزی، تن‌ورزی کنند.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com