«قضاوت نکردن» فضیلت است؟ اصلاً امکانپذیر است؟ آدمیزادِ محدود، ابزارهایی برای شناسایی و ادراکِ جهان دارد. ما اشیاء و افراد را با حواس پنجگانه درک میکنیم و به یاد میسپریم. مثلاً شکلِ ظاهریِ مادرمان را، عطر تنِ محبوبمان را، صدای شجریان را، جنسِ مایعات را، طعمِ قرمهسبزی را با بینایی و بویایی و شنوایی و لامسه و چشایی درک میکنیم و میشناسیم.
از نظر تجربی ممکن است بین درکِ لمسی من و شما از پوستِ خرگوش با هم متفاوت باشد. این تفاوت از کجا میآید؟ از تفاوتِ پوستِ من و شما، تفاوت خرگوشهایی که لمس کردهایم و حتی ذهنیّت متفاوتمان.
در نظر گرفتنِ موارد مؤثر بر قضاوت
انسان رفتارها و لحنها و نیّتها و مضمونِ نوشتهها و ترانهها را با چه چیزی درک و شناسایی میکند؟ با ذهنش. ذهن بر اساس متغیرهای مختلفی مثل زاویۀ دید، تعصب یا آزاداندیشی، ناهنجاریهای احتمالی، سابقۀ ذهنی و تداعیها، تجربههای خوب یا بد و… شروع به داوری میکند.
علاوه بر ویژگیها و اقتضائاتِ درونی، گاهی اقتضائاتِ بیرونی-محیطی هم در قضاوتِ ما اثرگذارند. دو نفر را در نظر بگیرید که یکی در ویلایی مجلل در ساحل مدیترانه تعطیلاتش را میگذارند و دیگری مشغول جمعکردنِ زبالههای بازیافتی برای گذران زندگیست. در یک زمانِ یکسان امّا دو مکان و دو شرایط، داوری آنها دربارۀ «معنی زندگی» و «کیفیت زندگی» متفاوت است.
یک نفر را در نظر بگیرید که در یک مهمانی رسمی با لباسی که برایش تنگ است حضور پیدا کرده. داوری او دربارۀ مراسم با داوری نفر کناریاش که مشکل تنگی لباس ندارد متفاوت خواهد شد.
زاویۀ دید و انگارههای ذهنی هم در ادراک ما و بهتبع در داوری ما نقشآفرین است. یکی از دوستانم مدتی را در افریقا گذرانده بود و تعریف میکرد که در یکی از قبایل، بُز را خفه میکنند و بعد آن را برای طبخ آماده میکنند. افراد قبیله معتقد بودند که سر بریدن حیوان مساویست با هدر دادن خون حیوان و کار احمقانهای است. واکنش من و شما که با قربانی کردن و ذبح گوسفند و بُز خو کردهایم و آن را عادی و درست میدانیم با باور و داوری افراد آن قبلیه کاملاً متفاوت است. پشتِ داوری هر کدام از ما مجموعهای از باورهای دینی، ناخودآگاه، عادات، ارزشهای قومی و… نهفته است. ولی هر دو در حال قضاوت کردن هستیم چون میخواهیم بفهمیم، بشناسیم و تصمیم بگیریم.
چرا قضاوت میکنیم؟
نتیجۀ داوریِ ذهن منجر به شناسایی میشود. چرا؟ چون انسان مدام تمایل دارد بفهمد و بشناسد و سؤالِ بیپاسخی باقی نگذارد. چرا؟ چون انسان از چیزی که نمیشناسد میترسد. چرا؟ چون انسان میخواهد رفتارش را بر اساسِ آنچه شناسایی و ادراک کرده تنظیم کند.
این فرایندیست که همۀ ما به شکلهای مختلف و با جزئیاتِ بسیار بسیار متفاوت تکرارش میکنیم. بنابراین اینکه «قضاوت نکردن» را یک ارزش قلمداد کنیم و مدام به همدیگر هشدار بدهیم که «قضاوت نکن» جدای از اینکه خودش نوعی داوری بر اساسِ فرایندهای ذهنیست، یک شبهارزشِ مدرن است که بیشتر بهدردِ ساکت کردن میخورد.
درک کردن زمانی کامل میشود که به قضاوت برسد، درست مثل آبی که تا به حلق و معده نرسد انسان را سیراب نمیکند. ادراک و تجزیه و تحلیل ذهنی ابزار قضاوت است و قضاوت، ابزار کنش و واکنش.
شما طعم یک خوراکی را با حس چشایی درک میکنید. ولی این درک تا زمانی که شما را به قضاوت نرساند اصالتی ندارد. شما ادراک میکنید تا قضاوت کنید و قضاوت میکنید تا تصمیم بگیرید.
قضاوت فردی ما معلول متغیرهای متنوع و گاه منحصربهفرد است. اگر آن را حق مطلق بدانیم خطاکاریم ولی اگر آن را بنمایۀ دانستن و کنشگری و واکنشگری قرار بدهیم، ایرادی ندارد.
قضاوتها از کجا میآیند؟
از نوعِ مواجهۀ ما، پیشزمینههای ذهنیمان و هزاران پروندۀ راکد یا فعالِ ذهنیِ دیگر. بنابراین ممکن است من و شما همزمان به یک پدیده یا رفتار نگاه کنیم ولی دو قضاوت داشته باشیم.
در عین حال «موقعیت» و «طرز مواجهه» در این فرایند خیلی مؤثر است. مثلاً مواجهۀ دو نفر بلافاصله بعد از یک تصادمِ خیابانی با مواجهۀ همان دو نفر در یک مهمانی عروسی یکسان نیست.
یک مثال دیگر: سرانجام و روندِ مواجهۀ دو فرد که با پرسشهای استنتاجی گفتگو را شروع میکنند یا مواجهۀ همان دو فرد در یک گفتگوی اتفاقی در صف نانوایی یا آرایشگاه متفاوت خواهد شد.
قضاوت کردن امری طبیعیست. ما نمیتوانیم به دیگران بگوییم عطر غذای من را استشمام نکن یا اگر عطرش را استشمام کردی فقط به آن عطری که من تأیید میکنم اقرار کن. چرا؟ چون ذائقهها متفاوت است. مثلاً ممکن است ذائقۀ من تا یک حد از تندی را معمول بداند و همان میزان برای ذائقۀ شما «خیلی خیلی تند» باشد.
به همین دلیل نمیتوانیم به دیگری بگوییم من را قضاوت نکن.
همین که در این دنیا زندگی میکنیم در معرض قضاوتیم. پس قضاوت کردن ذاتاً بد نیست.
قضاوتِ بد
آن چیزی که قضاوت را ناعادلانه میکند و از انصاف دورش میکند، قضاوتِ یکطرفه است.
اگر من در خانهام بنشینم و دربارۀ رفتارِ فلان آدم سرشناس در فضای عمومی داوری کنم و داوریام را به گوشش نرسانم و پاسخی طلب نکنم بیانصافی کردهام. چرا؟ چون من فقط یک تصویرِ ظاهری را دیدهام و از جزئیات بیخبرم. حالا اگر قضاوتم دربارۀ آن فرد را جار بزنم حتی ممکن است گرفتار تهمتزنی و دروغپردازی هم بشوم.
در تعاملهای نزدیک، آنجایی که قضاوتمان را پیش خودمان نگه میداریم از راه انصاف دور شدیم. ولی اگر گفتگو کنیم، میتوان امیدوار بود که منصف باشیم. چرا میگویم میتوان امیدوار بود؟ چون تعصب در قضاوت آفتی بزرگ در مسیر گفتگوست.
واقعا دریچه دید بسیار جذاب بود و برای من بسیار دلنشین
سپاس از شما حسام الدین عزیز بابت قلم جذابت
به نظرم دید و فکر نقادی بهتر از فقط قضاوته، ممکنه در موقعیت هایی به کار ما بیاد اما عادت کردن به قضاوت میتونه خودش باعث نظرات اشتباه و رنجاندن دیگران شود.
قضاوت باعث میشه از دید خودمون به مسائل به صورت محدود و آنی نگاه کنیم و با پیش فرص های محدود ذهنیمون.
اما اگر اگر قضاوت از راه نقد عبور دهیم میتوان باعث بهبود فکر خودمان و دیگران شد. نقد هم یک نوع مهارته که باید یاد بگیریم.