وقتیهایی هست که اگر سعی کنی ادایِ کسی را هم در بیاوری، برایت خوب است. شاید کمی بهش نزدیک شدی؛ مثلِ او شدی. حالا اگر ادایِ آدمِ خوب را در بیاوری خوش به حالت. هوس کردم ادایِ مرحوم دولابی را در بیاورم. اما حیفم میآید حرفِ او را که خیلی از ما بهتر حرف میزند برایتان نقل نکنم. مرحوم حاج اسماعیلِ دولابی میگوید:
«فردی زرتشتیست، با من سلام و علیک دارد. اخلاق، رفتار و معاشرتش خوب است. قسمت شد یک دفعه او را دیدم. حرفی زد که خیلی خوشم آمد. میگفت در آمریکا به یک مهمانخانه رفتم تا غذا بخورم. یکی هم اهلِ آنجا کنارِ دستِ من نشست. غذا که برایش آوردند دست به کارِ دعا شد و اوّل دعا کرد و بعد شروع به غذا خوردن کرد. اما من غذا را که خوردم –آخرِ سر- دستم را بالا بردم و دعا کردم. آن فرد به من گفت شما آخرِ غذا دعا کردی، چرا؟ گفتم چون غذا را که خوردم و دیدم خوشمزه است، گفتم الهی شکر! امّا شما که نخورده بودی، چرا اولِ کار دعا کردی؟ خلاصه آن مرد بعد از مدتی مکث، گفت حرفِ تو درست است.
بعضی حرفها مالِ فطرت است، هیچکس نمیتواند از آن فرار کند. لذا پیغمبر ما فرمودند با دیگران، با قرآن زیاد حرف نزنید و با هم بحث نکنید. بلکه با احادیث و اخلاقِ ائمه حرف بزنید که فرار ندارد و هیچ خلقتی نمیتواند از آن بگریزد. حالا عزیزِ من! درکِ نعمت همان شکرِ نعمت میشود.»[1]
میبینید مرحوم دولابی چهطور رویِ فطرتِ آدمی تأکید میکند؟ همین را در کتاب هم داریم. شازدهکوچولو را آنتوان دوسنت اگزوپریِ مسیحی نوشته. تسیتویِ سبز انگشتی را موریس دروئون نوشته که مسلمان نیست. جاناتان مرغِ دریایی را ریچارد باخِ امریکایی نوشته. جاده نوشتهٔ کورمک مککارتی است. اینها همه فرسنگها از ممالکِ اسلامی دورند؛ ولی حرفِ فطرت را زدهاند. حیف است این حرفها را به بهانة «خارجی» بودن زمین بگذاریم.
مدتی در یک کتابفروشیِ مذهبی کار میکردم. یک بار مردِ جوانی آمد و برایِ خواهرزادهاش کتاب خواست. وقتی دید کتابِ خارجی پیشنهاد میکنم گفت: «نه، نمیخواهم بچه از الآن ذهنش جهت بگیرد.» بهش گفتم «آقا! این کتابهایی که پیشنهاد میکنم، همه حرفِ فطرتِ آدمی را میزنند. فطرت هم مسیحی و کلیمی و مسلمان و زرتشتی ندارد.» به قولِ مرحوم دولابی «هر چه از فطرتِ انسان، چه یهودی، نصارا یا مسلم و مؤمن سر میزند، مالِ اهلِ بیت طهارت است. چون رئیسِ فطرت اینها هستند.»[2] دلِ مردِ جوان راضی نشد و خواست که کتابی بهش پیشنهاد کنم که داستانِ پیامبران و امامان گفته است.
کاش طیفِ مذهبیِ ما میآموخت این نگاهِ بسته را کنار بگذارد. آنوقت دید خیلی وسیع میشد. وقتی هم دید وسیع بشود، آدم کاسهاش بزرگ میشود. کاسة بزرگ بیشتر چیز تویش جا میگیرد و دیرتر لبریز میشود. اگر اینجور بشود دیگر با شنیدنِ حرفِ متفاوت از کوره در نمیروی.
One Comment