توضیح: این نوشته از نوشته‌های قدیمی منتشرشده در مجلۀ آنلاین خانه کتاب اشا است که امروز بازنشر می‌شود:
هروقت با گل و گلدان‌هایم معاشرت می‌کنم یاد تیستو می‌کنم. اگر آدم خوش‌ذوقی ببینم که مونسِ گل‌هاست و رویاندن و مراقبت‌کردن را بلد است، یاد داستان تیستو می‌کنم و ازش می‌پرسم تیستوی سبزانگشتی را خواندی؟
تیستوی سبز انگشتی داستانی فرانسوی‌ست که لی‌لی گلستان سال‌ها پیش آن را ترجمه کرده و تا امروز توسط ناشران مختلفی منتشر شده است.

مروری بر کتاب تیستوی سبزانگشتی

تیستوی سبزانگشتی قصۀ پسرکی‌ست که در جهانِ میراندن و پژمردن، رویاندن می‌داند.

تیستوی سبز انگشتی با ادبیاتی روان روایت می‌شود. کلمات در این داستان، کلماتی ساده و آشنایند. مخاطب، چه کودک باشد چه بزرگ‌سال، در مواجهه با کلمات، غریبی نمی‌کند و به دست‌انداز نمی‌افتد. بخشی از این حسن، زائیدۀ ترجمه روان و ساده است، اما بخش اصلی‌اش، محصولِ روانی ادبیاتی‌ست که نویسنده ارائه کرده است.

استفاده از ادبیات ساده و کلمات آشنا، به هیچ‌وجه نقیصه در داستان محسوب نمی‌شود. مخاطب، باید بتواند با اصلِ داستان و روند آن ارتباط بگیرد. بنابراین، به کارگیری این ادبیات و کلماتِ آشنا و ساده، مخاطب  را در ارتباط‌گیری با داستان و شخصیت‌های آن، یاری می‌کند.

کلمات دشوار و ادبیات مکلف، او را در تورِ «زبان داستان» اسیر می‌کند و راه‌یابی‌اش به داستان را دشوار می‌کند. بنابراین، از جمله محاسن «تیستو…»، ادبیات روان و کلمات آشنایی‌ست که نویسنده و مترجم، از آن بهره گرفته‌اند. این‌چنین است که داستان تیستوی سبز انگشتی، مثلِ واکسنِ بدون درد، آرامش‌دهنده است و بی‌دردسر.

روایتِ ساده و پرهیز از پیچیدگی

روایتِ تیستوی سبزانگشتی روایتِ ساده‌ای است و از این حیث، قصه، به خوبی در ظرفِ ادبیات و زبان آن، آرام گرفته است. مخاطب هیچ دست‌اندازی حس نمی‌کند، در پیچیدگی‌های فنون داستان‌نویسی و شیوه‌های آن گرفتار نمی‌شود، اما در عین حال، کشش داستان، او را به دنبال خود می‌کشد.

تیستوی سبز انگشتی این ویژگی را دارد که به صورت بخش بخش و در فواصل زمانی منقطع خوانده شود، یا یک‌باره و در یکی-دو نشست با مخاطبش حرف بزند. این ویژگی، از جمله محاسنِ «تیستو…» است. داستان آن‌قدر روان، در عین حال جذاب است که مخاطب را تشنه نگاه می‌دارد و فاصله‌های زمانی هم نمی‌توانند روالِ داستان را از یاد مخاطب ببرند.

اگرچه شیوه روایت داستانِ تیستوی سبزانگشتی شیوه ارجح یا احسن روایتِ داستان نیست و تنها شیوه روایی هم محسوب نمی‌شود، اما انتخابِ این شیوه روایی برای داستان تیستو انتخابی درست است که «کلمات ساده» نیز با آن چفت شده‌اند و بر پیکره یک‌دست و ساده و صیقلی داستان، خش نیانداخته‌اند.

تیستوی سبز انگشتی تقریباً از آن آثار دیده نشده‌ای است که خواندشان آدم را سر ذوق می‌آورد. تیستو داستانی ساده دارد که برآمده از فطرتِ صلح‌جوی آدمی است. نویسندۀ کتاب، داستانش را بخش‌بخش روایت کرده تا خوانش آن ساده‌تر باشد.

در مهدها یا خانه، می‌توان خواندن بخش‌های کتاب را تا چند روز ادامه داد و دربارۀ هربخش با بچه‌ها گفت‌گو کرد.

داستان تیستوی سبز انگشتی، دربارۀ کودکی بانمک است که به هرکجا دست می‌کشد، بی‌درنگ سبزی از آن‌جا می‌روید… با همین استعداد است که کارخانهۀ اسلحه‌سازی پدرش را مبدل به گلستان می‌کند و شهر را بدجور به هم می‌ریزد.

داستانِ تیستو در عین شیرینی، لطیف و جذاب است.

خواندن این داستان، کودک را به دنیای شیرین تخیل می‌برد و شب‌هایش را روشن می‌کند.

داستان‌هایی که با فطرت حرف می‌زنند

تیستوی سبزانگشتی نمونه‌ای است از داستان‌هایی که سن و زبان و زمان نمی‌شناسند. سال‌ها خوانده می‌شوند، دهه‌های مختلف در صدر فهرست پرمخاطب‌ترین کتاب‌ها قرار دارند، کتاب موردعلاقه آدم بزرگ‌ها و بچه‌ها هستند. این کتاب‌ها چه ویژگی دارند؟ چه خصیصه‌ای در آن‌ها است که این‌چنین خواستنی و خوش‌مزه می‌کندشان؟

این ویژگی، علاوه بر شیوه روایت و زبان که پیش‌تر به آن اشاره شد، به بطنِ «قصه» باز می‌گردد. قصه‌ آثاری مانند شازده کوچولو، تیستوی سبزانگشتی یا جاناتان مرغ دریایی و مثال‌هایی از این دست، حرفی از جنسِ فطرت آدمی دارند، پس نه با عقل آدمی، نه با زبان آدمی، نه حتا با دل آدمی، بلکه با فطرت و وجدان او به گفتگو می‌نشینند و از «اصول»ی می‌گویند که زبان و زمان و مکان و سن نمی‌شناسد.

این داستان‌ها بومیِ جانِ آدمی است و در هیچ‌جا و هیچ‌وقت «غریبه» نیست. در نگاه گذرا به امثال این داستان‌ها، به این ویژگی مشترک‌شان برمی‌خوریم که حرف‌هایی از «آزادگی»، «صداقت»، «عشق» و «جوان‌مردی» در آن‌ها است. و این ویژگی است که می‌تواند اثری را پرفروش، پرمخاطب و شهره کند.

اما، همان‌گونه که گفته شد، گفتن از «فطرت» نیازمندِ آن است که راوی، خود اهلِ فطرت باشد و زبانِ داستان و شیوه روایت را خوب بشناسد و بتواند چهارچوب فنی و روایی داستانش را خوب چفت کند. و این چیزی است که نویسنده «تیستو…» به خوبی از پس آن برآمده است.

یک پدر می‌تواند تیستوی سبزانگشتی را بخواند و از زاویه دید یک «پدر» با او ارتباط برقرار کند. یک مادر نیز از زاویه دید خودش. یک کودک یا نوجوان نیز. یک معلم نیز.

واکنشِ خواننده در هر سن و سالی که باشد، پس از مطالعه این کتاب جالب توجه است. لحن اثر، لحنی نصیحت‌گونه یا حتا انذاردهنده نیست؛ اما در عین حال هم نصیحت می‌کند و هم بیدار می‌کند.

ترجمه روان و کودکانه

ترجمه لی‌لی گلستان، روان است و برخلاف برخی ترجمه‌ها که از کتاب‌هایی مانند «جاناتان..» و «شازده کوچولو» شده است، تلاش برای فخرفروشیِ زبانی در آن دیده نمی‌شود.

مخاطب در هر سن و سالی باشد، با تیستوی سبزانگشتی ارتباط می‌گیرد و می‌تواند در جایگاه یک هم‌سن، دوست، پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، دوستش بدارد و از دور، مراقب شیطنت‌های کودکانه‌اش باشد.

شکر خدا، نه نویسنده و نه مترجم، خود را اسیر زبان و کلمات نکرده‌اند.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

One Comment

  • علی گفت:

    بنظرم تو درگیر یه نوع توهم هستی از انتخاب کردن اسم کتابا گرفته تا مدل نوستن و در کل تولید محتوایی که داری. منظور بدی ندارم کلا منظوری ندارم. میخام بگم این همیشه وجود داره… مهم اینکه دنیا بدونه تو چی میگی این مهم نیست چقد شهودی هستی. امروزه دیگه نمیشه شکسپیر یا هر کس دیگه ای شد تو باید یاد بگیری چطوری بخشی از بازارو به دست بیاری. و نوشته هاتو به تثویر و صوت تبدیل کنی یا حداقل مینیمال بنویسی. به هر حال خوشحال شدم که یه سایت داری و این مطالب توشه یه جور حس پیدا کردن چیزی بهم دست داده

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com