زندگی به من فهماند که با کپی-پیست میشود پول درآورد. با خبرسازی هم. با اشتباهاتِ شدید و پربسامدِ تایپی هم. شک دارید؟ کمی «عمهنیوز»، «خالهنیوز»ها را مرور کنید. اصلاً به خبرگزاریِ فارس سر بزنید. میشود دفترِ چند صد میلیونی داشت، میشود چند کارمند داشت تا مطالب را از خبرگزاریها کپی کنند و در یک سامانهٔ وردپرس کپی کنند و دکمهٔ «انتشار» را بزنند. بعد هم میشود رفت در ستادِ انتخاباتیِ فلان آقا و زندگیِ دنیا را بیمه کرد.
امروز دوستِ روزنامهنگاری را دیدم و نشستیم به دردِ دل. گفتیم از روزنامهنگاریِ ایران که بسته است و غیرِ حرفهای است و آخرش گفتم: این کار را گذاشتهام کنار. پرسید: آخرش چی؟ گفتم هیچی. گفت: خب باید کاری کرد. گفتم: کارِ ما نیست. نمیتوانیم چیزی را تغییر بدهیم. نمیتوانیم زندگیای را که ماهوارهها و دولت و دستگاهها برایِ مردم ساختهاند تغییر بدهیم. نمیتوانیم به مردم بفهمانیم بینِ مطلبِ ویراستاری شدهٔ یک مجلهٔ آنلاینِ حوزهٔ کتاب با مطلبِ پر از غلطِ خبرگزاریِ فارس تفاوت هست. مردم همیناند، برایشان رنگِ شورتِ مشایی مهمتر از آخرین نوشتهٔ امبرتو اکو یا اثرِ جاودانِ اگزوپریست.
از این دوستان کم نمیبینم. و دلم میخواهم هر کدام را صدا کنم، جمعی درست کنم و دوباره رسانهای بسازم برایِ فرهنگِ مملکتم. محمودِ افشار که نیستم، لااقل کمی ادایِ فرهنگدوستیِ او را در بیاورم.
مدتی قبل از کسی خواستم کمی پول جور کند برایِ راهاندازی همچین مجلهٔ آنلاینی. گفت اگر میخواستی سایت سیاسی راهبیندازی (یعنی یک خالهنیوزِ دیگر) میتوانستم برایت کاری کنم، ولی سایتِ فرهنگی را رها کن.
چند روز قبل جوانی را دیدم که از «رادیو تپق» میپرسید و دلیلِ تعطیل شدنش را جویا شد. گفتم پول نداشتیم. گفت چهقدر هزینه دارد؟ گفتم مثلاً ماهی دو میلیون تومان. چنان «اوووووووه»ی کشید که انگار بودجهٔ وزارتِ ارشاد را برایش قرقره کردم. و بعد گفت «خب این رقم برایِ کارِ فرهنگی زیاده!». و انگار ما از بودجهٔ چند صد میلیاردیِ بنیادِ فلان بیخبریم.
هی… هی…
«دنیایِ ما هی هی هی… عقبِ آتیش لی لی لی.»
واقعن دنیایی داریم ها. عین چاه کن ها، همیشه ته چاهیم.