دربارۀ زندگی

باید پول‌دار می‌شدم

دغدغه‌ام شده این‌که دکمهٔ شلوارم دیروز تویِ دستشویی کند. این شده کار و بارِ من. و این‌که هی به «کلت 45» و «حاشیه بر کتاب» فکر کنم که به قولِ دوستی، همه‌اش بادِ هواست. اما من باید پولدار می‌شدم؛ آن‌قدر که بتوانم راحت گوشه‌ای بنشینم و داستان‌هایم را بنویسم. دست‌هایم برایِ تایپ کردن آفریده شده‌اند. راستش می‌توانم دست‌هایم را برای کارِ دیگری هم تربیت کنم اما با دلم چه کار کنم؟ من سخت درگیرِ دلم هستم و دوستانی دارم که می‌گویند از دلم بکنم. ولی شدنی نیست. دربارهٔ من شدنی نیست. می‌توانم از این‌جا بکنم، بروم یک جایِ دور. جایی پشت کوه‌هایِ زمخت و محکم. تویِ دره‌ای که وسطش یک روستاست. روستایی سبز. می‌توانم آن‌جا خانه‌ای بسازم؛ با دست‌هام. و چوپانی کنم و برایِ گوسفندهام ردیف میرزا عبدالله را با همین چند گوشه‌ای که بلدم بزنم. این‌ها از من می‌آید اما شما! اگر راه کندن از این‌جا را بلدید به من هم یاد بدهید. من باید پول‌دار می‌بودم تا بنشینم و دور از آدم‌هایی که دیدن‌‌شان و شنیدنِ صدای‌شان آزارم می‌دهد، داستان‌هایم را بنویسم. داستان‌هایی دربارهٔ آدم‌هایِ خوب. آدم‌هایی که هنوز می‌توان بهشان سلام داد.
تا به یاد دارم سرگرمِ رنج دادنِ‌ خودم بودم. به قولِ یک دوست مغزم منقبض بوده است و هی مشغولِ زور زدن بودم. پس کی به آسایش می‌رسم؟ روزی که پول‌دار باشم و بتوانم بنشینم یک گوشه و فقط داستان بنویسم؟ بعید می‌دانم. آسایشی که به دنبالش هستم مالِ این دنیا نیست. این دنیا گنجایشِ آسایشِ آدمی را ندارد. هر روز رنجی تازه، ولعی نو، حرص‌زدنی رنگارنگ.
دلم برایِ این‌جا ماندن زیادی گنده‌ست. و من زیادی درگیرِ دلم هستم. دلم به هر کاری نمی‌رود و من، منِ مدیرِ یک خانواده، مجبورم برایِ زندگی‌ام در این‌جا زیرِ بارِ کاری بروم که دوستش ندارم. نمی‌توانم همه جور آدمی را بپذیرم و این برمی‌گردد به دلم. و من سخت درگیرِ دلم هستم. داستان‌ها از مغزم کوچ نمی‌کنند، ولی من دارم با این شیوهٔ کار کردن برایِ کسبِ روزی پرشان می‌دهم. گفته‌اند و می‌گویند که خدا روزی را راحت می‌رساند. ولی گاهی حس می‌کنم خدا از رنج دادنِ آدمی لذت می‌برد. بله، لابد خدا هم لذت‌هایی دارد. همان‌طور که خشم دارد، مهربانی دارد. خدا من را گذاشته لایِ این‌ دنیا. تویِ این کارکردن‌ها برایِ کسبِ روزی، برکتی نمی‌بینم، قصه‌ای نمی‌بینم. مردمِ این شهر زیادی بی‌قصه‌اند. تا دلت بخواهد قصه‌هایِ هندی و فیلم‌فارسی دارند ولی سال‌هاست دیگر تشییع جنازه‌ای دل‌شان را نمی‌سوزاند، بمبی آشفته‌شان نمی‌کند و تعهد به خاکِ وطن از پایِ حجلهٔ زفاف بیرون‌شان نمی‌کشاند. حتی عشقی شورانگیز و پاک ندارند. سال‌هاست مردمِ این شهر شده‌اند آدم کوکی. و من سخت از این بابت رنج می‌کشم. حالا فکر کن خودم یکی از این آدم کوکی‌ها باشم. صبح بروم سرِ کار… شب برگردم خانه. بی هیچ فراغتی که بشود تویش در بازی اتللو به همسرت ببازی یا کمی با او غیبت کنی!
«من خسته‌ام رئیس!».
 

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

3 دیدگاه

  • سپیده فرضی گفت:

    من هم دوست داشتم تنهایی کوهنوردی کنم، آتشنشان باشم و بنویسم و بنوازم و طراحی کنم و جایزه نوبل بگیرم و آنقدر پول داشته باشم که محتاج هیچکس نشوم و خانه ای داشته باشم کنار دریا و ……………….
    تا فردا هم بگم تمومی نداره.
    گاهی هم به سرم میزنه که مدیر آموزشگاه زبانی که در اون تدریس میکنمو خفه کنم. خدا کنه اینو نخونه 🙂 شما هرکاری کند همان شهید مطهری نویسنده باشی هستید. من به جای رییستون میگم: خسته نباشید!

  • زهرا گفت:

    خوب
    شاید همین که مجبورید کارهائی که دوست ندارید را انجام دهید باعث می شود بنویسید
    و حتی با عث میشود مغزتان بیشتر از انکه روی کاری که انجام میدهید تمرکز کند، بپرد و برود جای دیگری
    برای من که اینطور بوده، هروقت بیشتر زیرفشار کاری بودم، بیشتر مینوشتم، بیشتر کلمات به ذهنم حمله می کردند.

  • مهراب گفت:

    خسته ایم همه. حتی همین مردمی که اسم بردی. خسته اند از به قول خودت هرکسی که می شناسند و روزی فکر می کردند قابل احترام است. فشار اقتصادی، فشار روانی می آورد. فشار عقیدتی، عقده ای می کند آدم ها را. آدم های عقده ای؛ آدم های روانی؛ آدم های تهی؛ مثل گلدانی ترک خورده که یک استکان آب گرچه به هیچش نمی رسد ولی کمی التهابش را فرو می نشاند.
    آه آه آه آه مگر می رسد خدا
    این آه های شعله ور، آنسوی ابرها
    این

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com