مردم فکر میکنند فقط میشود سر کاسه توالت و زیرِ دوشِ حمام فکر کرد. ولی من بهتان میگویم که زیرِ تیغِ سلمانی هم میشود به فکری عمیق فرو رفت. کافیست به خودتان نگاه کنید. به آینهای که خودتان را به خودتان نشان میدهد. به موهایی که رویِ پیشبند میریزد. به رگههایِ سفیدی که لایِ تیرگی رشتههایِ قیچیشده پیداست.
امشب بعد از چهار ماه رفتم زیرِ تیغِ سلمانی و فکرها دورهام کردند. راستش به کلمات فکر کردم. به کلهام نگاه میکردم که هر لحظه سبکتر میشد و رفته بودم تویِ این فکر که این کلّه چهقدر کلمه تویش دارد. کلمهها کجایِ سرم هستند؟ دارند آن تو چهکار میکنند؟ غافل از این بودم که کلمات همان لحظه همراهِ من هستند و دارند ازم میپرسند: «چهقدر کلمه تویِ سرت ریخته؟». دیدم کلمات افتادهاند به بازی و من این وسط فقط یک کله بودم. یک دیگ پر از کلمه. یا غاری برای حروف.
مبارک باشه این حرکت میمون و فرخنده !