استاد مصطفی ملکیان میگوید: «من در مقابل این ادعا (مبارزه با خواستههای طبیعی جهت تعالی روح) دو حرف دارم یکی اینکه به نظر من زندگی آرمانی زندگی خوب و ارزشمند و خوش است و خوشی زندگی با این برآورده نکردن نیازها در تقابل است و حرف دومم هم این است که به نظر من خیلی وقتها، شما اگر یک خواستهتان را ارضا کنید زودتر از شرش رها میشوید و خیلی از امور دنیوی هست که اگر ازش سیراب نشوید اتفاقا رقاء معنوی پیدا نمیکنید.
به تعبیر مولانا که دیدهٔ سیر است مرا، جان دلیر است مرا، تا انسان چشم و دل سیر نشود تعالی نمییابد و به تعبیر مزلو هم تا نیازهای ارگانیک انسان که زیرین هستند تامین نشود، نوبت به نیازهای سطح بالاتر نمیرسد.» (انسانشناسی، ج6)
بدا به حالِ کسی که بخشی از وجودش، بخشی از طبیعتش سالهای سال نادیده گرفته شده. بدا به حالش. ما با خود چه میکنیم و چطور بیرحمانه نامِ مرام و مردانگی و عرف و مردمداری و ایثار رویش میگذاریم؟