تضمینی نویسنده شوید. آموزش نویسندگی بیراهه است دوستان، از بیراهه نروید. سعدی در گلستان دو جا به شتابگرهای بی‌صبر طعنه زده:

کارها به صبر برآید و مستعجل به سر درآید

هر چه زود بر آید دیر نپاید

سعدی

بازارِ کلاس‌ها و کارگاه‌ها داغ است، از کارگاه نویسندگی بگیرید تا عکاسی و غیره و غیره و غیره. اگر بنا بود این همه کارگاه نتیجۀ مؤثری داشته باشد، ایران اولاً کشور کتابخوانان بود، بعداً کشورِ نویسندگان.

مگر می‌شود ناخوانده و یادنگرفته نویسنده شد؟ تعجب می‌کنم از این همه بازارگرمی و تبلیغات و دغل‌بازی روباه‌های بازار. کسانی که مدرسه نویسندگی و کارگاه آموزشی راه می‌اندازند و عده‌ای خام را با تعابیری مثل تضمینی نویسنده شوید یا «گام بزرگ برای ارتقای مهارت‌های نویسندگی» فریب می‌دهند. کدام مدرسه نویسندگی؟ همان که مخاطبانش را اینطور گمراه می‌کند:

نویسنده کسی است که می‌نویسد، همین. چه نامه بنویسید و چه طرح تجاری، چه مقاله بنویسید و چه رمان در هر صورت نویسنده‌اید.

به نقل از وبسایت یکی از همین دکان و دستگاه‌های مثلاً آموزش نویسندگی

سواد نوشتن داشتن مجوز کافی نیست

پا و دست و دو چشم سالم داشتن مجوز کافی برای رانندگی است؟ یا اگر کسی یک آچار فرانسه دستش بگیرد، مجوز تعمیر خودرو دارد؟ یا نکند خیال می‌کنید کسی که روپوش سفید تنش می‌رود و دورۀ کمک‌های اولیه دیده، می‌تواند جراحی قلب باز کند؟

هر کسی کفگیر دستش می‌گیرد آشپز نیست، ممکن است فقط بلد باشد غذا را بکشد و بخورد. هر کسی هم سواد خواندن و نوشتن دارد لزوماً نویسنده نیست.

سواد نوشتن، مجوز نویسندگی نیست. چیزی که آدم را نویسنده می‌کند، پیش از هر چیز «تفکر» است. تفکر میوۀ تأمل و مطالعه و ریاضتِ روح است نه «زیاد نوشتن». زیاد نوشتن فقط کارکردِ تمرینی و مهارت‌آموزی دارد.

نویساشدن چه آسان، نویسنده‌شدن چه مشکل

خیلی‌ها نویسا شده‌اند. هر بچۀ دبستانی بعد از یکی-دو سال یاد می‌گیرد بخواند و بنویسد. او با پُرنوشتن و دربارۀ هر چیز نوشتن نویسنده نمی‌شود. کاغذ سیاه کردن‌ها و «تحت هر شرایطی، هر چیزی» نوشتن هم «نوشته» حساب نمی‌شود.

قدیم‌ترها، وقتی استاد یا دانشمند یا فیلسوفی می‌خواست حرفی بزند یا چیزی بنویسد، ماه‌ها و بعضاً سال‌ها تفکر و مطالعه می‌کرد. اگر می‌دید قبل از او کسی دربارۀ آن موضوع حرفی زده، حرمت کلام را نگاه می‌داشت و پابرهنه وسط نمی‌دوید.

اگر نقدی داشت، نهایتاً بعد از بارها مطالعه، همان اثر سابق را حاشیه‌نویسی می‌کرد. نهایتاً اگر بعد از مدت‌ها تفکر و مشاهده و مطالعه، به نظریه تازه‌ای می‌رسید، کتابی مستقل می‌نوشت.

شهوت دیده‌شدن با هرزه‌نویسی و باطل‌نویسی

بسیاری از چیزهایی که این روزها می‌نویسیم و به‌لطفِ ابزارهای بی‌مرز دیجیتال منتشر می‌کنیم، یا کپی‌اند، یا دزدی‌اند، یا چرت و پرت‌اند، یا به درد عمۀ بزرگوارمان می‌خورند. از سکوت عالمانه خبری نیست.

شبکه‌های اجتماعی حد و مرزها و پیش‌نیازهای منطقی نوشتن و منتشرکردن را از میان برداشته. مجالی برای کم‌سوادها فراهم شده تا غوره نشده ادعای مویزی کنند. توییتر و فیس‌بوک و اینستاگرام هر روز از ما می‌خواهند بیشتر تولید کنیم. آن‌ها با تولیدات ما نان می‌خورند و آشغال‌های خودمان را به خورد خودمان می‌دهند.

در سلامت نفس کسی که ادعا می‌کند با دوره آموزش نویسندگی شما را تضمینی نویسنده می‌کند تردید کنید. در بی‌سوادی‌اش شک نکنید. و اگر باورش کردید، فکری به حال ساده‌دلی خودتان کنید.

جهانِ نو ما را به هی نوشتن و هی حرف‌زدن هُل می‌دهد. وقت نمی‌کنیم ریشه کنیم. وقت نمی‌کنیم خوب ببینیم، خوب بفهمیم. هی سطحی‌تر می‌شویم. این وسط برخی هم هستند که از آبِ گل‌آلوده ماهی می‌گیرند و «تضمینی نویسنده»تان می‌کنند.

نمونه‌ای از عکس‌نوشت‌های بی‌ریشه و قلّابی

این روزها اگر کمی مهارت جستجوی اینترنتی داشته باشی، می‌توانی ادعای پیغمبری هم بکنی، چه برسد به آموزش نویسندگی. کافی است حرف و سخنِ دیگران را کِش بروی، معلوماتت (و نه تخصص‌ات) را مثل دریایی به عمق بند انگشت توسعه بدهی و سر صدها و هزاران جوان کم‌تجربه را گول بمالی.

انگار که نجات دنیا معطل سخنان گهربار ما باشد. چنان در نوشتن و منتشرکردن از همدیگر سبقت می‌گیریم، و چنان دربارۀ همه چیز نظر می‌دهیم که مغزمان گیج می‌رود.

ترمز را بکش دوستِ جوان یا میان‌سال یا پیرِ من. کجا با این همه عجله؟ کسی با زیادنویسی و چرندنویسی نویسنده نشده. قدم اول در نویسنده شدن، پختگی روح و فکر است. نوشتن عصارۀ ریاضت و ارتقای روح است، نه نتیجۀ کلاس رفتن. اگر به این رسیدیم، آن وقت به‌جا و به‌اندازه قلم می‌زنیم.

صبر، لازمۀ نویسنده شدن

هیچ نویسنده‌ای با شتابزدگی به پختگی نرسیده است.

زمان دیر یا زود سره و ناسره را الک می‌کند. بی‌صبری برای نویسنده مهلک است. لیدیا چوکوفسکایا نویسندۀ رمانِ سوفیا پتروونا بر پیشانیِ کتابش از صبر می‌گوید. برای‌مان از روزگارِ خفقانِ استالینی حرف می‌زند و می‌گوید چطور آن روزگار را -بی‌امید- نوشت، نوشته‌اش را مخفی کرد و سال‌ها بعد مجالِ نشرش را یافت.

از نوشتۀ نویسنده دردمند یا شوقات‌گوی حرّاف

بادآورده را باد می‌برد

شاید وسط امواج رسانه‌های نو، ما هم شلنگ‌تخته‌ای بیاندازیم و وسطِ باد صدایی بلند کنیم، ولی دیرپا نیست. فقط اعتبارِ ریشه‌دار باقی می‌ماند. تاریخ گورستانِ عربده‌جوهاست؛ چه لات باشی، چه شیک.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

2 دیدگاه

  • علی اردشیری گفت:

    نمیدانم در دوره سایتی که از آن نقل کردید شرکت کردید یا نه، ولی بسیار عالی ترفند های این آقای بیشرف را (که نمیدانم چقدر در این دوره ها رایج است) فاش کردید. فکر میکنم کسی تا جرعه ای از لذت ادبی راستین را نچشد نمیتواند نفرت ورزی به این فرومایگان و دریغ خوردن از شاگردهایشان را درک کند. هرجا که هستید موفق باشید

  • کاوه شفایی گفت:

    نوشتن الزاما محصول اندیشیدن نیست. نوشتن قسمتی از فرآیند اندیشیدن است. با این قسمت نوشته کاملا موافق نیستم که:
    ((چیزی که آدم را نویسنده می‌کند، پیش از هر چیز «تفکر» است. تفکر میوۀ تأمل و مطالعه و ریاضتِ روح است نه «زیاد نوشتن». زیاد نوشتن فقط کارکردِ تمرینی و مهارت‌آموزی دارد.)).
    تفکر می تواند میوه نوشتن باشد. البته نه هر نوشتنی.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com