بگذرید از جامعۀ ادبیِ ایرانِ امروز که برای «به به» یا «تخریب» یکدیگر دست به قلم می‌برند. نویسنده برای مخاطب می‌نویسد. ممکن است مخاطبِ نویسنده در اکنون و نزدیک یا در آینده‌ای که نیامده و در سرزمینی نامحتمل چشم باز کند. در هر حال، حقوق نویسنده و مخاطب کتمان‌ناشدنی‌ست.

حقوق نویسنده و مخاطب

هنر سطلِ زبالۀ هوس و طمع نیست

پیش‌تر هم گفته بودم «نویسنده رنجور است، بله، اما حق ندارد انتقامِ فقدان‌های سخیف زندگی‌اش را از مخاطبِ نوشته‌هایش بگیرد و هر آشغالی دستش رسید بپاشد روی کاغذ.»
فقدان‌ها و سرکوب‌شدگی‌ها و عقده‌ها و چه و چه و چه، در شکل‌گیریِ جهانِ تجربی نویسنده اثرگذارند، اما نویسنده حق ندارد مخاطبش را تلخ‌جان کند. نویسنده می‌تواند از تلخی بگوید و تلخ‌کامی را گوشزد کند، اما رها کردنِ مخاطب در باتلاقِ بی‌معنایی، خیانت است و ظلم.
عملِ هر انسانی در جامعه، بازخوردی طبیعی دارد. هرقدر میزانِ اثرگذاری عامل بیشتر و دایرۀ تأثیرش گسترده‌تر شود، مسؤولیتش فزون‌تر می‌شود. سارتر در اگزیستانسیالیسم و اصالتِ بشر اشاره می‌کند که رفتارِ نیک و بد فرد (هر قدر شخصی) همزمان دو اثر دارد: اثری شخصی (بر عامل) و اثری اجتماعی (بر ناظران). پس نمی‌توان هر چیزی گفت و هر کاری کرد.
 

اندیشه و دیگر هیچ

در زمانۀ مرگِ پیامبران و غصبِ منبرِ امامان، تنها دارایی بشر برای جُستنِ راهِ سعادت، اندیشه و حکمت است. نوشتن باید راهی باشد برای رسیدن به سعادت و کمالِ بشری. نقصِ تفکرِ بشر بر کسی پوشیده نیست، اما نوشتن و ثبت و نقد است که از دلِ نواقص، زاده‌ای کامل‌تر و پیراسته‌تر بیرون می‌کشد.
به همین دلیل، هر کس می‌اندیشد برای من محترم است؛ هرچند با اندیشه‌اش موافق نباشم. چرا که برای سعادتِ بشر می‌کوشد و رنج می‌برد و آنچه را می‌بیند که اغلبِ مردم از کنارشان به‌غفلت می‌گذرند.
نویسنده می‌بایست متعهد به «خوب دیدن» و «جزئی‌نگری» باشد. او باید پیش‌تر از هر کسِ دیگر، ناخالصی‌ها و ناراستی‌ها و پلیدی‌ها را ببیند و راویِ رنج باشد. اما روایتِ رنج می‌بایست به‌قصدِ ساختن باشد، نه ویران کردن، نه تهی‌کردنِ دل‌ها از امید.
 

استقلال حتی در فقرِ مطلق

تا زمانی که کسی کتابی چاپ نکرده، خودش است و خودش. اما وقتی چیزی نوشت و مخاطبی هرچند اندک یافت، قلمش و امضایش دیگر مِلکِ شخصی نیست. او متعهد است به درست نوشتن، متعهد است به منتقد بودن، متعهد است به شوریدن بر کژی؛ هرچند که عاملانِ کژی از نزدیکانش باشند.
نویسنده بارها طعمِ فقر را می‌چشد، اما روح و قلم و امضایش را نمی‌فروشد و داغِ قلم‌فروشی بر پیشانی نمی‌نشاند.
 

اوراقی پاکیزه از کینه‌ورزی

بسیارند کسانی که امروز از سر کینه دست به قلم می‌برند یا برای تخریبِ دیگری قلم می‌چرخانند. شرحِ صدر، عبور از شخصی‌نگری و نفس‌پرستی، وظیفۀ نویسنده است.
از حقوق نویسنده و مخاطب پاکیزه‌نویسی‌ست و پرهیز از درگیرکردنِ مخاطب در دعواهای بی‌مقدار.
 

آموختن و آموختن و آموختن

نویسنده می‌بایست اوقاتش را برای آموختنِ بیشتر و تحلیلِ بیشتر توسعه بدهد تا بتواند نادیدنی‌ها را پیشِ چشم بیاورد. من نویسنده‌ام، همان کسی که رنجِ دیدن و چشیدنِ آنچه را دیگران به‌سادگی از کنارش می‌گذرند تحمل می‌کند تا فردا مثلِ امروز نباشد.
 

آنچه در انگشترسازی گذشت

انگشتری دارم که از دوستی نازنین هدیه گرفته‌ام. آن دوست لاغراندام بود و انگشتانِ باریکی داشت. انگشترش به دستم تنگ بود. از سرِ اتفاق یک انگشترسازی پیدا کردم و گفتم انگشتر را قوارۀ دستم کند. چند چکش زد و کار تمام شد. اسکناسی گرفت و گفت: زیاد است. گفتم می‌دانم، ولی تو باید بمانی اینجا و کارت به راه باشد.
 

آنچه در کتابفروشی گذشت

امروز برای کاری به یک کتابفروشی سر زدم. کارم انجام نشد. موقعِ بیرون آمدن چشمم به کتابی خورد و خریدمش. موقعِ حساب کردن، صندوق‌دار پرسید: شمارۀ ملی‌تان؟ جا خوردم. توضیح داد که برای استفاده از طرحِ کتابگردی‌ست و ۳۰% تخفیفش. گفتم نیازی نیست.
 

نویسنده برای مخاطب می‌نویسد

نویسنده برای مخاطب می‌نویسد نه دولت، نه همکارانش. نویسنده می‌نویسد تا خوانده شود؛ امروز یا فردا، اینجا یا جایی دیگر. ماندنش، حیاتش، نوشتنش، قوتش منوط است به بودنِ مخاطب.
بسیاری از شما وقتی می‌شنوید فلانی نویسنده است، در دل یا بر زبان می‌گویید: «از نویسندگی که پولی در نمیاد». من از شما می‌پرسم: «چه کسی جز شما ممکن است خریدارِ کتابِ یک نویسنده باشد؟»
بروید لبِ پنجره یا وبسایت یک خبرگزاری را باز کنید. ایرانِ کتاب‌نخوان را ببینید.
 

مسؤولیتی سنگین

آدمیزاد خطاکار است و پراشتباه. آنچه گفتم نگاهِ کمال‌گرای من به «نویسنده» است، نه چیزی که امروز هستم. بادا که خداوند شرافتم ببخشد.
هر لحظه باید از خودم بپرسم آیا حقوق نویسنده و مخاطب را پاسداری می‌کنم؟

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com