دورانِ اوجِ وبلاگنویسی در ایران مصادف بود با شکلگیری فضای نسبتاً بازِ سیاسی و فرهنگی. وبلاگنویسان اینترنت پرسرعت نداشتند و هیچکس هنوز بلد نبود پادکست و وودکست بسازد و تنها جذابیتِ یک وبلاگ به فهرستِ بلاگرول و مطالبی بود که مینوشت. حتی عکس و طراحی گرافیکی وبلاگها هم چندان کارکردی در جذبِ مخاطب نداشت. آن زمان (یعنی در اوایل دهه 80) گروههای وبلاگنویس در واقع رسانهای تازه کشف کرده بودند که امکان بیشتر گفتن و بدونِ سانسور گفتن را برایشان فراهم میکرد. بنابراین، جذابیتهای مدیا نبود که وبلاگستانِ فارسی را به اوج میبرد، بلکه سخن گفتن از ناگفتهها و سرعتِ انتقالِ پیام بود که جورِ همه چیز را به تنهایی و در نهایتِ کمال میکشید.
خاطره وبسایتهای ادبی…
امروز بهترین وبسایتهای ادبی (نظیرِ «سخن») یک خاطره شدهاند. و هنوز خاطرهٔ بهترین وبسایتهای ادبی بهترین خاطرهٔ ما از فضای ادبی در وب است. نویسندگان و شاعرانِ نامآشنا و حتی جوان فرصتِ جدیدی برای مواجهه با مخاطب یافته بودند و بنابراین بیملاحظه تن به مقتضایِ نشرِ محدود اما سریعِ تحتِ وب دادند.
جوایز ادبی در همان دوره بود که یال و کوپالی برای خود داشت.
و همهٔ اینها محصولِ فضای بازی بود که در اوایل دههٔ هشتاد شمسی نصیبِ جوانهای دههٔ پنجاه و اوایل دههٔ شصت شده بود. اما به یکباره همه چیز فرو ریخت. چرا؟
آغاز سیاسینویسی و حملهٔ دیوانهوار به دولت
وبلاگستانی که دستِ کم سی درصدش را وبلاگنویسان فرهنگی و ادبی تشکیل میدادند، ناگهان تغییر رویکرد دادند. دولتِ نهم روی کار آمد و با سختگیری در فیلترینگ و فضای ادبی همهٔ آن روزهای خوش را بر باد داد. وبلاگنویسان ادبی هم به تغییر واکنش نشان دادند و کمکم نوشتن از ادبیات و هنر به حاشیه رفت و جایش را به فحاشی و نقد علیه دولتِ عجیب و تازه روی کار آمده داد. بنابراین وبلاگهایی که هر بار مرورشان چیزی به مخاطب میآموخت کمکم عرصهٔ فحاشی و لگدپراکنی شد.
در همین زمان، جوایز ادبی پیرو سیاستهای سختگیرانهٔ دولتِ جدید در بخشِ فرهنگ محدود شد. وبلاگستان عملاً بخشی از سوژههایش را از دست داد، چرا که تا وقتی جوایزی چون «صادق هدایت»، «گلشیری»، «یلدا»، «منتقدان مطبوعات» و… وجود داشتند، وبلاگنویسان یا در جمع حامیانش بودند یا مدام آن را در مطالبشان دنبال میکردند.
شبکههای اجتماعی: سریعتر و جذابتر
پدیدآمدنِ شبکههای اجتماعی آخرین جانِ وبلاگستانِ فارسی را گرفت. سرعتِ انتقالِ پیام و دریافت بازخورد چنان بالا رفت که وبلاگنویسان هم ترجیح دادند به شبکههای اجتماعی کوچ کنند. وبلاگنویسان توجه نکردند که اگر چه سرعتِ واکنشگرفتن در وب2 و شبکههای اجتماعی بسیار بالاتر است، اما این واکنشها عموماً تهی از حقیقت و صمیمیتاند و بیشتر به تماشای ناگهانی یک منظره شبیهاند تا تعمق در یک زیبایی.
درست در همین ایام مخالفتها با سیاستهای دولت اوج میگرفت و بنابراین دیگر کسی از ادبیات نمیگفت. بخشی از این تغییر رویکرد محصولِ شخصیتِ وبلاگنویسان است و بخشی هم عملاً تحتِ تأثیرِ جوِ سیاسی و فرهنگی موجود در آن سالها بود. هر دوی این موارد جای بررسی و تحقیق دارد.
همزمان با همهٔ این تغییرات بیاعتمادی نویسندگان و شاعران به انتشارِ مطالبشان در وب هم شدت گرفت و بارِ دیگر مطالبِ جدی و قابلِ تأمل از فضای مجازی دور شد. این بار این مطالب جای خود را به مطالبی سیاسی دادند و به جای وبلاگ هم به فیسبوک و گوگلریدر رفتند.
ناتوانی از همراه شدن با پیشرفتهای وب
ناتوانی در همراه شدن با پیشرفتهای وب یکی دیگر از دلایلِ محوِ محتوای فرهنگی و ادبی از فضای وب است. ذائقهٔ مخاطبان کمکم عوض شده بود و آنها ترجیح میدادند ویدئو ببینند تا یک داستانِ کوتاه بخوانند. آنها حتی ترجیح میدادند یک کتابِ کامل را رایگان دانلود کنند تا آنکه به گزارشی دربارهٔ یک کتاب توجه کنند.
حرف دربارهٔ وب و وبلاگستان فارسی بسیار است. من هم الان حوصلهٔ بیشتر گفتن و حتی منسجمگویی را ندارم. شاید روزی چهار نفر نشستند دورِ هم و همه چیز را بررسی کردند. شاید جامعهٔ ما روزی به این بلوغ رسید که باید دوباره به فضای خوب و جریانسازِ وبلاگستان برگردد. آنوقت خودِ این جامعه است که به دنبالِ واکاوی دلایل افول خواهد گشت.
سلام. بی اجازه نوشته شما را برداشتیم و چسباندیم در وبلاگ نیوز.
باشد که رستگار شویم 🙂