بعید است در ایران مرد و زن یا کودکی مدرسهرو باشد که اسمِ چنگیز و رسمِ مغول را شنیده باشد و به نیکی از آنها یاد کند. بعید است اهلِ ایران باشی و به مقاومت در برابرِ محمودِ افغان، چنگیزِ مغول، اسکندر مقدونی، شاهانِ زیادهطلبِ عثمانی و آزارِهای حکومتِ اموی و عباسی و استعمارگری انگلیس و اشغالگری روسیه و قحطی تحمیلشده از طرفِ امریکا بیاعتنا باشی. میشود ایرانی باشی و قصهٔ دلیری قهرمانانِ وطن مغرورت نکند؟
از گردِ سم اسبانِ اسکندر و چنگیز، از صدای توپِ عثمانی و رعدِ پروازِ هواپیماهای جنگی انگلیس و روس چیزی نمانده است. اما هنوز ردِ زخمِ حملهٔ بعثیهای عراق بر گردهٔ همشهریانِ تکتکِ ماست. هنوز در وطنِ ما جایی به نامِ خرمشهر باقی است؛ با همهٔ دیوارهای گلولهخورده، با بازماندهٔ گمرکِ سوراخسوراخشده. ولی مردم از شنیدنِ «جنگ»، «دفاع مقدس»، «پایداری»، «مقاومت» دلزدهاند.
مردم از فتحِ خود میگریزند و ردِ زخم پنهان میکنند؛ به لج.