فیلترینگ بسترهای نشر محتوا به یک روال عادی در جمهوری اسلامی تبدیل شده است. بلاگاسپات، فیسبوک، گوگلپلاس، ساندکلود، مدیوم، توییتر، تلگرام، اینستاگرام: اینها نقاط پررنگ در کارنامه فیلترینگ محتوا در ایران است. گویا هر آنچه در آن میتوان محتوا تولید و منتشر کرد، از نظرِ تصمیمسازان کشور «تهدید» محسوب میشود.
- انقلابی برای آگاهی و شعور یا یک جابهجایی قدرت؟
- شوخطبعی با واژۀ فرهنگ
- تلاش برای یکدستسازی اجتماع
- مرگ بر محتوا، زندهباد فیلترینگ
- انکار، مقابله، حذف نظر متفاوت
- رسانههای سربار و کماثر
- چرا جمهوری اسلامی با محتوا مقابله میکند؟
- حق انتخاب نداری
- پیشگیری منفعلانه
- آثار حذف نظرها و بسترهای ابراز نظر
- ایران، یک نمونۀ نادر در فیلترینگ محتوا
انقلابی برای آگاهی و شعور یا یک جابهجایی قدرت؟
یکی از دعویهای پرطمطراق رهبران انقلاب اسلامی، تلاش برای بهبود آگاهی و افزایش آزادی تفکر بوده است.
انقلاب نوپای ایران آنقدر در معرض آسیب و تهدید بود که بلافاصله به لاک دفاعی رفت. حصارها بلند شدند و «آزادی تفکر» محدود به «نه هر تفکری، بلکه تفکرِ ما» شد.
جامعهای که مثلِ هر جامعۀ دیگر ابداً «یکدست» نبود، «تماماً اسلامی» و «تماماً انقلابی» معرفی شد و فضا برای دیگر نگرشها محدود شد.
وقوع «انقلاب فرهنگی» سالهای آغاز انقلاب، برپایی دادگاههای مطبوعات و… در دهۀ ۷۰، برخورد قهری با ویدیو و ماهواره و حتی کاست تا میانۀ دهۀ ۷۰ و بعد هم فیلترینگ، خطِ بیگسستِ فیلترینگ محتوا را پیش بردهاند.
شوخطبعی با واژۀ فرهنگ
در طول سالها «انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بود» جملۀ پربسامدی بوده است. اما آیا فرهنگ چیزی جز آگاهی، به رسمیت شناختنِ تکثر و بسترسازی برای رشد فکری اجتماع است؟ و آیا رشد فکری اجتماع، با چیزی جز تضارب آرا و قرار گرفتن در معرضِ اندیشههای مختلف بهدست میآید؟
تلاش برای یکدستسازی اجتماع
در گذشتۀ نهچندان دور، رهبران سوسیالیست میکوشیدند با تمرکز بر اقتصادِ «برنامهریزیشده» جامعهای یکدست بسازند. حرفِ آنها هم محورهای آشنایی داشت:
برابری، عدالت اجتماعی، تقسیم منطقی ثروت و مبارزه با غرب.
نتیجۀ آن نگرش در نهایت به آشفتگی و خودکامگی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ انجامید؛ چرا که اقتصاد نبض مهم زندگی جامعه است. و جامعه «فرد» نیست تا بتوان با آن مثل یک فرد مواجهه شد و مدیریتش کرد.
خودکامگی با نقد، آگاهی و هر محتوایی که بهنوعی هشداردهنده باشد یا حرفی متفاوت بزند، پدرکشتگی دارد. زمانی که جامعه «یکدست» قلمداد میشود، بازوهای «محافظ» برای حذف کردن صداهای دیگر به تقلا میافتند تا تصویرِ رسمی را حراست کنند؛ تصویری که میگوید: همۀ جامعه اینگونه هستند و عدۀ کمی هم دشمن ما هستند. (این نگرش در انتخاب پوشش، تفکر مذهبی، آراء فلسفی، نظرهای فقهی، نظرهای سیاسی، دیدگاههای هنری و مذهبی نمود داشته و هنوز هم دارد.)
مرگ بر محتوا، زندهباد فیلترینگ
نگرشِ کنترلگر و محدودکننده، به جملۀ «فضای مجازی باید مدیریت شود.» میرسد. این جملۀ پُرتکرار از همان تفکری سرچشمه میگیرد که جامعه را یک فرد با قابلیتِ دریافت اوامر، واکنشگرا به اوامر و متعهد به اوامر قلمداد میکند.
اگر تا بیست سال پیش، حاکمیت میتوانست لااقل در شهرهایی غیر از پایتخت، تفکرِ «یکدستی» را حاکم نگاه دارد، امروز و با ظهور پدیدهها پُرشتاب ارتباطی، تابوی یکدستی شکسته است. دیگر نمیتوان بهسادگی تفاوتها را نادیده گرفت چون همه دارند آن را میبینند.
انکار، مقابله، حذف نظر متفاوت
مرحلۀ بعدی معمولاً انکار و مرحلۀ بعدی مقابله است. موضوعی که در حوزۀ تفکر و حوزۀ اجتماعی دو نمودِ آشکار داشته: طرد اندیشمندان و گشت ارشاد.
فیتلرینگ محتوا یکی از بازوهای اجرایی برای طرد اندیشه و خاموش کردنِ «پرسش» است. حاکمیت نهتنها هیچ مشکلی با محتوا عامهپسند و جهلپراکن ندارد، بلکه گاه در مقام حامیاش ظاهر میشود: باشگاه خبرنگاران جوان، تبیان، راسخون و امثالهم از جملۀ این نمونهها هستند.
رسانههای سربار و کماثر
حاکمیت در مقطعی تلاش کرد با مسدودکردن بسترهای نشر محتوا و ارائه جایگزینها، آن یکدستی مدنظرش را که پس از ظهور اینترنت با یک غافلگیری مواجه شده بود حفظ کند. در نتیجه صدها ارگان و رسانۀ کماثر و سربار ساخت که هرگز به استقلال مالی نرسیدند، چون نیاز مردم را رفع نمیکردند تا در ازایش بتوانند درآمدزایی کنند: صداوسیما، تبیان، راسخون، باشگاه خبرنگاران، اوج، موسسۀ موسوم به شهید آوینی، نصر تیوی و….
اما جهانِ دادهها یا آنچه «فضای مجازی» مینامند، بیشباهت به «هوا» نیست. تلاش برای به بند کشیدنِ هوا با تور ماهیگیری، چه نتیجهای دارد؟
چرا جمهوری اسلامی با محتوا مقابله میکند؟
اگرچه جملۀ «انقلاب ما انقلابی فرهنگی بود» سالهاست مثل یک شعار پوچ سر داده میشود، اما در عمل، نگرانی بابتِ آسیبپذیری، رهبران و سیاستمدران را وادار به محدودسازی محتوا کرده است.
هر نظر متفاوت میتواند هیمنۀ «حق» بودن را بشکند، بنابراین نباید در دسترس مردم باشد.
حق انتخاب نداری
یک بار دیگر به تصویر اصلی این مطلب دقت کنید. هر کاربر ایرانی اینترنت حدود دو دهه است که دستکم یک بار در روز با این تصویر مواجه میشود. پیام لینکهای آمده در آن صفحه چیزی جز این نیست:
از دالانی که من میگویم، به چیزی که من میگویم برس.
این رفتار، عملاً حق انتخاب مخاطب را نادیده میگیرد.
پیشگیری منفعلانه
اما فیلترینگ محتوا به مسدودکردنِ محتواهای مخالف محدود نشده است. سایت مدیوم بسیار پیشتر از آنکه مردم بشناسندش فیلتر شد تا حتی بستر نشر محتوا هم برای مردم آشکار نشود.
در سالهایی که ضریب نفوذ اینترنت بسیار پایینتر از امروز بود، بلاگاسپات هم به همین سرنوشت دچار شد. نتیجۀ این سیاستها، رویآوردنِ مردم به رسانهها و بسترهای سطحیتر بوده است: توییتر، اینستاگرام و نظایرشان: بسترهایی که کمتر میتوان در آنها سراغی از فکر و تفکر گرفت.
آثار حذف نظرها و بسترهای ابراز نظر
تصمیمسازان نهتنها نتوانستهاند محتوا را بمیرانند، بلکه همواره از آنچه میخواهند مدیریتش کنند عقب بودهاند. کارنامه فیلترینگ محتوا برای آنها نشانۀ تدبیر و برای مردم، «دردسر» و «خشم» و «فقر آگاهی» است. البته که فقر و مشکل اقتصادی از هر دری وارد شود، آگاهی از درِ دیگر بیرون میپرد!
اما نمیتوان نقشِ اثرگذارشان را در کمرنگ کردنِ نیاز به محتوا و میل به محتوا نادیده گرفت. از دورۀ پرتبوتابِ وبلاگستان فارسی تا زمانۀ هرج و مرج اینستاگرامی، چیزهای زیادی در مردم تغییر کرده است:
- پرسشگران و جستجوگران حالا همه دانا شدهاند
- محتوا دور از دسترس یا بهشدت کنترلشده است
- گفتگو بر پایۀ محتوا شکل نمیگیرد
- جامعه رو به خشونتِ درونی میجهد
- میلیاردها تومان صرفِ تر و خشککردنِ مُزدبگیرانی شده که آرمانهای راستیآزمایینشده را طوطیوار مینویسند و به خشونت دامن میزنند
- میلیاردها تومان برای فیلترینگ هزینه شده است
ایران، یک نمونۀ نادر در فیلترینگ محتوا
حذف ناگهانی دهها وبلاگ از سرویس بلاگفا در دهۀ ۸۰ بهدستورِ کسانی که محتوا را تهدید میشمرند، اتفاقی نبود.
هنوز برخی از ISPها سرویسی مانند گودریدز را هم فیلتر کردهاند. چه تهدید بزرگ و خانمانبراندازی وجود دارد؟
زمانی که به سوریه سفر کرده بودم، برایم جالب بود که با وجود تبلیغاتِ ضدحاکمیتی در توییتر و فیسبوک، حکومت سوریه فقط و فقط یک سرویس را در کشور محدود کرده بود: گوگلپلی. اینترنت در تمامی نقاط در دسترس بود؛ حتی در جادههای دوردست و تپههای بلند لاذقیه.
شاید در چهل سالگی انقلاب بد نباشد بپرسیم کارنامه فیلترینگ محتوا چه پیامی دارد؟
شاید بد نباشد محاسبه کنیم و بپرسیم اگر این همه هزینه را صرفِ تولید محتوا میکردید، به آرمانهای خود خدمت بیشتری نکرده بودید