همواره در نوشتههای من شک کن. اگر دروازۀ ذهنت را به سربازانِ نقد و تحلیل و تفکر ایمن نکردهای، هرگز کلماتم را نخوان. آنچه میگویم شاید نامش مطالعه انتقادی باشد.
از نامها هم گذر کن. جز برای تأمل و تشکیک به کلماتم نزدیک نشو.
من داستاننویسم نه روانشناس. نباید و نمیتوانم بهسادگی برچسب بزنم و تو را همچون $ یا شمارۀ پروندهای ببینم.
قادر نیستم و نمیخواهم بهزور تو و دیگری را در یکی از قالبهای آزمایشگاهی یا تحقیقیِ مکاتبِ متنوعِ روانشناختی قرنطینه کنم و بعد مُشتی نسخۀ کلی به دستت بدهم.
داستاننویسم. آنچه را خود (بهروشِ تحقیقِ شهودی و جسورانه) آموختهام روایت میکنم. کلماتم نوشته میشوند تا بذری بکارند یا بنایِ ناراستی را ویران کنند یا پُتکی به دستت بدهند. تویی که انتخاب میکنی پُتک را بگیری یا نه، تویی که انتخاب میکنی با آن خودت را ویران کنی یا بسازی.
اگر جز برای شک کردن و تأمل و نقد چشم و ذهنت را مصروفِ کلماتِ نویسندهای میکنی، خسرانِ ابدی از آنِ توست. از خسران بگریز.
داستاننویسم نه نسخهپیچ، نه سیاستمدار، نه قانونگذار، نه یک پدرِ مستبد که سرنوشتِ نسلهای پس از خود را با حقارتها و رذالتهای نادیدنی یا دیدنیاش به مسلخ میکشاند.
تردید کن، انتخاب کن تا خودت شوی
وقتی کتابم را میخوانی تردید کن، نقد کن و تا به باورت ننشسته است نپذیر. سلحشورِ نقب زدن به گذشته، شجاعتِ برابری با «خود»،
جسارتِ کاویدنِ بیرحمانۀ خود و روبارویی با حقارتهای نفس و پلیدیهای نادیدنی را زنده کن. من نیز طالبِ و خواستارِ چنین سلحشوریام. نامش مطالعه انتقادی است بهگمانم. اما از چنبرۀ تعاریف بگذر.
مسؤولیتِ بیارادگیِ ذهنت را بر دوشِ من نینداز. پُشتِ من بهقدرِ خود از بارِ جهل و گناه و رنج خمیده است.
هر آنچه پیشینیان گفتهاند، آنچه عُرف میگوید، آنچه بزرگترها میگویند، آنچه قانون میگوید، آنچه «درون»مان میگوید شایستۀ تردید و نقد است. «انتخاب» کُن تا خودت شوی، از میانِ بیکران انتخاب کن نه از سبدی که پیشِ رویت گذاشتهاند!
نخوان اگر جزئیات را نمیبینی. نخوان اگر در جزئیات ظریف نمیشوی. آنچه سرنوشت را تغییر میدهد دقت در جزئیات است و انتخابِ درست در بزنگاهها.
نسخۀ صوتی این یادداشت: