نویسندگی «تضمین» ندارد. میخواهید نویسنده باشید؟ علاوه بر خواندن و خواندن و خواندن و نوشتن و نوشتن و نوشتن و صبر و صبر و صبر، باید چیزهایی هم دربارۀ مصائب نویسندگی بدانید. شاید هم اولین اثر یا حتی دومیاش را چاپ کرده باشید. در هر صورت، این نوشتۀ کوتاه به کارتان میآید.
چرا این نوشته به دردم میخورد؟
این نوشته به کارتان میآید چون حاصلِ تجربه است. هنوز خودم را در ابتدای راه میدانم. فقط آنقدری بزرگ شدهام که بدانم مصائب نویسندگی بسیارند. نویسنده همواره در معرض سقوط است. اما چرا؟
آقای اسم و رسمدار و کتابِ پرغلط
حوالی سال ۸۷ بود به گمانم. یکی از نویسندههای اسمی رمانی دینی چاپ کرد و در مراسمِ رونمایی، سینه صاف کرد و پُشتِ تریبون گفت: این کتاب بیش از چهل بار بازخوانی شده تا حتی کوچکترین اشکالِ تایپی هم نداشته باشد.
آقای نویسندۀ اسمورسمدار و شجاع و پرتجربه از دوستانش بابتِ همکاری در بازخوانی سپاسگزار بود. یکی از آن دوستان، بعد از او پُشت تریبون رفت و گفت: خیال نکنید ما خودمان را نقد نمیکنیم ها، نه، قول میدهم همینجا اولین جلسۀ نقدِ این اثر را برگزار کنیم. (کُد میدهم اگر باهوش باشید میفهمید چه کسانی را میگویم.)
انتشارِ آن کتاب طوفانِ دیگری راه انداخت در بازارِ هنوز زندۀ کتابِ آن زمان. زمان گذشت. کتاب را خریدم و ظرفِ یک هفته خواندمش.
فارغ از اینکه از نظرِ فنی دوزار هم نمیارزید و رضایتی جلب نمیکرد، پر از غلط تایپی و ویرایشی بود. نقطههای نابجا و ویرگولهای اشتباهی و ویرگول جای نقطه و نقطه جای ویرگول و ای بابا این بود همتِ دوستان؟
خلاصه اینکه آن نویسندۀ دیگر هم دلش رضا نداد جلسۀ نقد بگیرد. (خب چی میگفت؟ استادش را میزد؟ آن هم استادی که گفته بود فلانی بهترین نویسندۀ حال و حاضر ایران است؟)
آقای جوان و دستمریزادها
این یکی را کُد نمیدهم مبادا به کسی بربخورد. از طرفی یک سر بچرخانید صدها نفر مییابید که هنوز اثری چاپ نکردهاند و خودشان را نویسنده مینامند.
بگذارید خیالتان را راحت کنم. میل به نوشتن، خیالپرداز بودن، شوق به داستانگویی و امثالهم معیارهای کافی برای کسب عنوانِ «نویسنده» نیستند.
سیگار به لب گذاشتن و علف کشیدن و مشروب بالاانداختن و لاشیبازی و خانمبازی هم هیچکس را صاحبِ «تجربۀ زیسته» نمیکند.
اگر میبینید عمدۀ دور و بریها از همینگویبودن خانمبازی و عرقخوریاش را یاد گرفتهاند، شما به این بسنده نکنید.
بروید و همینگوی و بزرگتر از همینگوی را در چم و خم رنجها و مصیبتها و تلاشها و معاشرتها و صبرها و صبرها و صبرها ببینید.
شبکههای اجتماعی نهفقط مردمِ عادی را سطحیتر و پوکمغزتر کرده، بلکه نویسندهها را هم بیمایهتر کرده. بدتر آنکه نوشتنِ چند سطر در اینستاگرام یا توییتر، توهمِ نویسندگی را پررنگ میکند و گرفتنِ چند دستمریزاد و دیدنِ چند قلبِ قرمز، آدم را هواییتر میکند.
یابو برمان ندارد. من تازه بعد از پنجمین کتابم حس کردم حالا میتوانم عنوانِ «نویسنده» را یدک بکشم. هنوز هم دوبهشکم که واقعاً لیاقتش را دارم یا نه. نه اینکه نویسندگی را فضیلت بشمرم، نه، ولی هر دست به آچاری مکانیک نیست، هر قلمموبهدستی نقاش نیست.
قصۀ فوتِ کوزهگری را شنیدهاید؟ اگر نشنیدید بگردید پیدایش کنید تا بدانید نویسندهشدن بدون لمس مصائب نویسندگی ممکن نمیشود.
دستمریزادها و آفرینهای جعلی
ذوق نکنید. خیلی از این دستمریزادها که به جوانترها میگویند و اغلبِ آن آفرینها که به بزرگترها غالب میکنند، جعلی است. از حُبِ علی نیست، از کینِ معاویه است. دوستیِ خالهخرسه است. نویسندهجماعت بیش از هر چیز به صبر محتاج است.
میتوانم نمونههای برایتان ردیف کنم که با همین بهبهها و دستمریزادها سقوط کردند. غورهنشده چیده شدند و هرگز انگور نشدند چون مگسانِ گردِ شیرینی هی گفتند بهبه چه طعمی.
آدمی که بدیِ نوشتهتان را توی صورتتان بکوبد، حتی اگر با کینه و بغض این کار را بکند صدبرابر شرف دارد به دوستِ دروغگو. تاریخ به شما اثبات میکند اولی خدمت کرده است و دومی خیانت.
صبر، صبر، صبر
تشنۀ بازخورد گرفتن نباشید. بدبختانه شبکههای اجتماعی مُشتی بیسواد را تریبوندار کرده. هر کونِ خری سرِ صدری شده و هر ناکسی کسی. صبور باشید. بگردید و بازخوردِ واقعی بجویید؛ نه از دوستِ فریبکار، نه از کاسبکاری که میخواهد شما را زیرِ قبایش بگیرد و بعدتر عنوانِ «شاگرد» روی پیشانیتان بچسباند.
نویسنده یکهو گُل نمیکند. آندره ژید چهل سال برای دیده شدنِ مائدهها صبوری کرد. کافکا چند دور مسخ شد و وا رفت و دوباره فرانتس شد تا بالأخره نسخهای از کتابش فروش رفت.
رابطۀ نویسندگی و صبوری، رابطۀ شراب است و زمان. اسمش زمان است اما در حقیقت زمان فقط یک بستر است که فعل و انفعالات شیمیایی منجر به تخمیر را حمل میکند.
مشکلات ریز و درشت بخش رایجِ چالشهای نویسندگیاند. رابطۀ نویسندگی و عزتِ نفس، رابطۀ صخره است با سختی. اگر سختی را از صخره بگیرند چه میماند؟ نکند مثلِ نویسندههای خودباخته، اسیرِ لایک و کامنت بشوید و بروید دنبالکننده بخرید یا نگاه و نظر و سبکتان را بسپرید دستِ مخاطب. نویسنده است که مخاطب را میسازد نه بالعکس.
بیچاره نویسندهای که کتابِ اولش حلواحلوا شود. بیچاره نویسندهای که هنوز اثر چاپ نکرده قربان صدقهاش بروند. چه حاشیهها و چه غبارهایی که روی ضعفهایش میافتد.
غورهنشده مویز شدن از بدترین مهلکههای نویسندگیست.
نویسندگی تضمین ندارد
مصائب نویسندگی تمامی ندارد. نویسندگی تضمین ندارد چون امری است وابسته به ذوق. امرِ ذوقی، فراز و نشیب دارد، اینور و آنور دارد. نویسندگی مثلِ صنعتگری یا برنامهنویسی نیست که با ریاضیات و عدد و رقم جور بشود. نویسنده بیش از هر چیز بر ذوق و خلاقیتی تکیه میکند که ممکن است امروز درک نشود یا ممکن است مخاطبِ اثرِ قبلیاش آن را نپسندد.
علاوه بر این کارِ ذوقی سریزنی نیست که همه چیز یکدست شود. نویسندگی جواهرسازی نیست که اولین انگشتر معمولی شود و دومی حتماً پُرجلوهتر و صیقلیتر شود و سومی حتماً از قبلیها بهتر و الی آخر. بسیارند نویسندگانی که بهترین اثرشان آخرین اثرشان نیست.