اعتبارِ آدمی به جسمش نیست. اگر به جسم بود، هیکلمندهای جهان معتبرترینها بودند. جسد بماند یا نماند، برگردد یا برنگردد، چیزی در دلِ ما عوض نمیشود.
مردهای بزرگ، مردهای خیلی خیلی بزرگ، از حجابِ جسم گذر میکنند. خدا میداند گذر از جسم چه مرتبهای دارد.
مردهای بزرگ، مردهای خیلی خیلی بزرگ، از جایی به بعد دیگر متعلق به خودشان نیستند. متعلق به خانوادهشان، همسرشان، پدر و مادرشان، فرزندانشان و دوستانشان نیستند. خونِ مردی که سَر میدهد در شریانِ قلبِ هر آزادهای جاریست.
گیرم که ما را از بازگشتِ پیکرِ محسن حججی محروم کنند. ما درسآموختههای مکتبِ «بگذر و بالا بیا» چه غم از بیسری و بیجسدی داریم؟
مردِ بزرگمان را برای بازگشت نفرستادیم که امروز مویهگر بنشینیم.
درسآموختۀ مکتبِ «بگذر و بالا بیا» کارش را خوب بلد بود. مالِ خدا بود و پیشِ خدا برگشت؛ سرافرازانه برگشت.
مالِ خدا جز برای او نیست و سند به نامِ هیچکس نمیخورد.
آقامحسن برگشته است.
آقامحسن سرافراز برگشته است.
خدا کند چنان آزاده باشیم که خون محسن حججی در شریانِ قلبمان جاری باشد؛ فارغ از سیاست، مذهب، تفکر و دستهبندی. باشد که جفاکار و دروغزن نباشیم و مالِ خدا را به نامِ خود سند نزنیم.
آقامحسن برگشته است. ایران پُر است از آقامحسنها. دور نیستند. یکیشان شاید جوانکِ زبالهجوری بود که همین دیشب با او همصحبت شدم. یکیشان شاید همانی باشد که بهجفا به بند کشیده شده تا خاموش بماند و نقد نکند.
جفا نکنیم.
آفرین.
از همه چیز گذشته، این قدر نگو “مرد” بزرگ. انسان بزرگ چشه؟
بقیه حرفم درباره این پست و حتی توضیح بیشتر درباره همین اعتراضم باشه برای روزی که شاید ببینمت.
ممنون
ایشالا