طبیعت دیوانه شده. باید بابتِ این تغییر به خودمان، به گونۀ انسان تلنگر بزنیم. ما بودیم که با نورافشانی شبانه بر درختان، شب و روزشان را قاطی کردیم، آبهای محلی را جابهجا کردیم، با صدای مهیبِ انهدام کوهها جشن گرفتیم و این همه دستکاری را «پیشرفت» نام نهادیم. ما با شهوت بهروز بودن هر روز به تندرویمان ادامه میدهیم.
سالهاست که زندگی بر اساس نیاز، جایش را به دویدنِ پیاپی داده است؛ دویدن در پیِ آتش. لذت ناب بیارزش شد.
انسان در زمانی که زلال بود
سالهای سال پیشتر از این، بسیار قبلتر از تولد گوگل، و حتی قبلتر از تولد گلوله، پدرانِ غارنشینِ ما زندگی طبیعی داشتند. آنها بهطرزی غریزی یا تحلیلی، متوجه یک نیاز میشدند (مثلا نیاز به همبستر شدن یا شکار کردن) و برای رفعش چارهجویی میکردند.
زندگی طبیعی تا سالها ادامه داشت. جمعیت بیشتر شد و جوامع توسعه پیدا کردند. (لطفاً به معنای دقیق کلمۀ توسعه دقت کنید و آن را معادل رشد، پیشرفت یا شقالقمر نگیرید)
به هر حال هرچه جوامع توسعۀ بیشتری پیدا کرد، کمیّت نیازها بیشتر شد و کیفیت نیازها هم دگرگونی پیدا کرد.
شهوت بهروز بودن روشن شده بود و مسیری که انسان در پیش گرفته بود، از ویرانکردن و دگرگونکردن طبیعت میگذشت.
گونۀ ما زیادی کمطاقت و تنوعطلب است. بنابراین نرمنرمک علاوه بر نیاز، سراغِ مازاد بر نیاز هم رفت و اسمش را رفاه گذاشت.
شهوت بهروز بودن
چیزی که امروز اسمش را «رفاه» گذاشتهایم درواقع نوعی تشنجِ عمومی است: دویدنی عطشناک در پی تنوع بیشتر. شتابزدگی زندگی امروز، تمرکز بر لذت ناب را از ما دریغ کرده و دودِ آتشی که بهدنبالش میدویم، چشم و گوشمان را پُر کرده است.
چه کسی بر آتش شهوت بهروز بودن میدمد؟ صاحبان کارخانهها و کارگاهها بهکمک کارگران ارزانقیمت «تنوع» عرضه میکنند. رسانهها شانتاژ میکنند. تفکرهای نو نیازهای نو و مصرفهای نو میسازند؛ نیازهایی که به هیچوجه واقعی و اساسی نیستند.
زندگی در غار و شکارِ خرس با سنگ کار دشواری است. اما دویدنِ مداوم در پی آتش و هروله برای پیدا کردن سعادت و رفاهِ دروغین، از آن هم جانکاهتر و زندگیسوزتر است. ما آنچنان بهدنبال تازهترین کالاها میگردیم و از تماشایشان مفتون میشویم، که گویی تشنگانِ در پیِ آب هستیم و انگار نه انگار آن کالاها، هیچیک از نیازهای اساسیِ ما را رفع نمیکنند.
شهوت بهروز بودن یا ایستادن بر لبۀ فناوری و دنبالکردنِ تازهترین محصولات و داغترین کالاهای ارائهشده در بازار از کجا میآید؟ از تنوعطلبی انسان، زیادهخواهی سرمایهداران و موجسازی رسانهها.
گویا اپیکور است که انسان را به چنگزدن در لذتهای سیریناپذیر سفارش میکند. البته او روشن میکند که منظورش حظهای بیآزار است، حظی که به انسان صدمه نمیزند. بنابراین شهوت و پولپرستی و ثروتخواهی از این فهرست کنار میرود. مصطفی ملکیان در توضیح لذت ناب با اشاره به اپیکور، درسنامۀ مختصری ارائه میکند. ملکیان میگوید:
«انسان باید بکوشد به لذت ناب دست یابد. گاه انسان فقط به بعد لذتبخشی امور خیره میشود و به درد و رنجهایی که برمیانگیزند بیتوجه است و تنها وقتی از آنها لذت برد کمکم درد و رنجهایشان آشکار میشود، به قول معروف بعد از هر مستیای بالاخره خمار و درد سری هم هست.
به تعبیر علیبن ابیطالب: «اذکروا انقطاع اللذات و بقاء التبعات». اپیکور میگفت انسان باید به دنبال لذاتی باشد که المی در پی ندارند، چون زمان الم پس از لذت را دیگر نمیتوان با لذت پر کرد و بنابراین لذت متراکم حاصل نمیشود. جرمی بنتام و جیمز میل و جان استوارت میل این لذت را لذت ناآمیخته با الم میگفتند.
از اینرو، در باغ اپیکور غذاهایی که از بههم آمیختن چند غذا تهیه میشد خبری نبود، چون گرچه این غذاها خوشمزهتر بودند، اما دردسرهای همه آن چند غذا را هم داشتند و اپیکور میگفت اجازه دهید همه چیز به بساطت خود بماند. ابوالعلاء هم میگفت چیزهایی را که از خوردنشان لذت میبرید جداجدا بخورید.»
مصطفی ملکیان
شهوت بهروز بودن ابعاد متنوعی دارد. گمان میکنم «تنوعخواهی» و «دویدن در پی تازههای بازار» هم لذایذی سیریناپذیرند. اما از آنجا که هر دو به عمر و فکر آدمی گزند میرسانند و ذهنی تخمیرشده به ارمغان میآورند، شایسته است از آنها پرهیز کنیم.