بگذریم از دستمالی شدن و بازیچه کردنِ مفاهیم مختلف. بگذریم از همایشبازی و سفرهگستری به بهانهٔ مفاهیمِ اصولی. اگر میخواهیم برایِ مفهومِ سبکِ زندگی کاری کنیم، باید چند نکته در نظرمان باشد:
1. سبکِ زندگی با فرهنگ مترادف نیست. بلکه سبکِ زندگی فرزند و زاییدهٔ فرهنگ است. خیلی هم پیچیده و گسترده نیست.
2. دایره را خیلی تنگ نگیریم که نصفِ مردم ازش بیرون بیفتند. زندگیِ امروز هم موسیقیِ خوب میخواهد، هم لباسِ خوب. هم باید مانتوییها سهم داشته باشند هم چادریها. هم ریشوها، هم بیریشها. تنگش نکنیم. اگر مدعی هستیم که «سبکِ زندگیِ ایرانی» را میخواهیم، پس طیفِ وسیعی را ببینیم، نه یک اقلیتِ خاص را.
3. بر حذر باشیم از اینکه سبکِ زندگیِ ایرانی-اسلامی را به «مصرفگرایی ایرانی» تبدیل کنیم. یعنی طوری نشود که بیاییم طبقِ معمول ایدهای خارجی را کپی کنیم و ما به ازایِ ایرانی و اسلامیاش را درست کنیم. این نکته خیلی مهم است. مگر نه اینکه سبکِ زندگیِ اسلامی، نقطهٔ مقابل (یا دستِ کم متفاوت) از سبکِ زندگیِ مدرنِ غربیست؟ پس باید مراقب بود که ایرانیها را از مصرفگراییِ غربی به مصرفگراییِ شبهاسلامی مبتلا نکنیم.