رمان مردمک های قرمز خانم جیران ماهتابی حسابی سرِ ذوقم آورد.
از گنبدکاووس آمده بود. لباس ترکمنی بر کرده بود و چشمهایش گواهی میداد اهلِ ترکمنصحراست. گفت: غرورِ نویسندگیام قبول نمیکرد برای چاپ کتابم پول بدهم.
وقتی فهمیدم برای پیدا کردنِ ناشر به ۱۴۲ مؤسسۀ انتشاراتی زنگ زده از پشتکار و حوصلهاش انگشت به دهان ماندم.
در استودیوی مشترک طاقچه و آرتتاکس در سیامین نمایشگاه کتاب تهران با جیران ماهتابی نویسندۀ رمانِ فانتزی مردمک های قرمز گپ زدم.
راستش را بخواهید اولش فکر کردم جوان است و چیزکی نوشته و روا نیست دوربین را روشن کنیم. یک نسخه از کتابش را برداشتم. رفتم یک گوشه و کمی خواندم. حقیقتاً مجذوبم کرد.
داستان دربارۀ دخترِ ترکمنیست که معشوقی خونآشام دارد. داستان در ۳۰۰ سال پیش میگذرد و ارتباطی با تاریخ دارد. در هم آمیختنِ تاریخ و فانتزی که در دامنِ افسانهپرورِ ترکمنصحرا بالیده ایدهای جذاب ساخته است.
نمیتوانم بگویم رمان مردمک های قرمز بینقص است یا فوقالعاده از آب درآمده. چیزی که با بدونِ دللرزه میتوانم بگویم این است: با نویسندۀ جوانی مواجهیم که خوب مینویسد، دایرۀ واژگانی خوبی دارد، فانتزی مینویسد، از اقلیمش مینویسد و پشتکاری خیرهکننده دارد.
در زمانهای که نانویسندههای بیدرد خط به خط در داستانهایشان سرگرمِ چرخیدن لابهلای خیابانهای تهرانند، کارِ جیران ماهتابی ذوقآور است.
رمان مردمک های قرمز را نشر موج منتشر کرده و متأسفم که فعلاً ۲۰۰ نسخه شمارگان دارد. اما دلم روشن است: ج. ماهتابی کارش را بلد است و آیندۀ بهتری خواهد داشت. دیروز جلوی دوربین بیاغراق گفتم: همۀ ناشرانی که این کتاب را رد کردند حالا بازندهاند چون خودشان را محروم کردند.
اگر در کتابفروشیها رمان مردمک های قرمز را یافتید که هیچ، اگر نه میتوانید بهزودی در طاقچه بخرید و بخوانیدش. گمان میکنم دوستدارانِ ژانر وحشت و داستانخوانهای حرفهای دوستش داشته باشند.
ویدیوی گفتگویم با ج. ماهتابی را تماشا کنید: