رمان دینی چیست، آیا اصلاً رمان دینی داریم؟
پیش از نوروز ۱۳۹۵، مقالهای در اختیار فصلنامهٔ نقد و بررسی کتاب تهران قرار دادم. این مقاله در شمارهٔ بهار ۱۳۹۵ فصلنامه با عنوانِ «رُفتنِ غبار از آینه» منتشر شد. در این مقاله کوشیدهام مفهومِ رمان دینی را بررسی کنم و نمونههای مختلفِ تولیدشده ذیلِ عنوانِ رمان دینی را دستهبندی کنم.
لُبِ کلامِ مقاله ردِ مفهومِ رمان دینیست. منظور از رمان دینی هم بیشتر آن چیزیست که پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران مطرح شد؛ بدونِ آنکه تئوری مشخص و مدونی تاکنون برایش ثبت شده باشد.
مقاله را میتوانید با تهیهٔ شمارهٔ بهار فصلنامهٔ نقد و بررسی کتاب تهران از فروشگاههای منتخب کتاب در شهرهای مختلف تهیه کنید. برای کسانی که به مجله دسترسی ندارند، فایل PDF را آپلود کردهام که قابلِ دریافت است. همچنین میتوانید متنِ کاملِ آن را بخوانید:
رفتن غبار از آیینه، یا: رد مفهوم رمان دینی
همانقدر که در فناوری مصرفکنندهایم، قطعاً در ادبیاتِ مدرن نیز چنین هستیم. فرهنگنویسان و مورخانِ تاریخِ ادبیات گواهی دادهاند که رمان -به عنوانِ شیوهای مدرن در ادبیات- اساساً قالبی وارداتیست که از خاستگاهش -غرب- در اوایلِ دهۀ ۱۳۰۰ به ایران آمد.
یک ملّا یا آخوند یا مفتی میتواند بهرهگیری از امکانِ تماسِ تصویری را حرام اعلام کند، اما تولیدکنندگانِ فناوری و ایدهپردازانِ استارتآپها منتظرِ نظرِ فقها نمیمانند.
ذاتِ رمان سرگرمیست و هیچ روحانی مذهبی نمیتواند ذاتِ رمان را تغییر دهد. اما آیا کسی میتواند رمانِ دینی یا مذهبی بنویسد؟
هر از گاه کتابِ تازهای از معدود نویسندگانِ مذهبی منتشر میشود که آن را رمانِ دینی مینامند. من که البته هنوز علقههای دینی دارم برخی از این آثار را تا امروز خواندهام و همواره در برابرِ تعبیرِ رمانِ دینی خود را آشفته و سردرگم یافتهام. برخی گفتهاند که هنر چیزی به نامِ پیام ندارد و اگر کسی دنبالِ پیام است بهتر است به پستخانه مراجعه کند.
اگر ده سال پیش این جمله را میشنیدم اوقاتم تلخ میشد اما امروز -که همچنان با گویندهاش همقول نیستم- به او حق میدهم آثارِ منتشر شده با برچسبِ رمانِ دینی را تمسخر کند. چیزی که ظاهر و باطنش تمسخرآمیز است و فوراً در برابرِ قضاوتِ عموم قرار میگیرد، قطعاً گریزی از استهزاشدن نخواهد داشت. تعبیرِ رمانِ دینی چنین صورت و باطنی دارد. چرا؟
جعلِ ژانر یا ژانری واقعی؟
سیروس شمیسا در کتابِ انواعِ ادبی توضیح میدهد که رمانِ مدرن از نظرِ ساخت بر چهار دسته است: رمان حوادث، رمان شخصیت، رمان نامهای و رمانِ اندیشه. او همچنین میگوید که رمان از نظرِ موضوع اینگونه تقسیم میشود: رمان شکلپذیری، رمان اجتماعی، رمان تاریخی، رمان محلی، رمان روانی. (شمیسا، سیروس، انواع ادبی ویرایش سوم، ص ۱۷۳-۱۷۶) البته دیگر فرهنگنویسان انواعِ رمان را بسیار گستردهتر از شمیسا دیدهاند. شمیسا قطعاً رمانِ فانتزی، پلیسی، تبلیغی، تربیتی، تمثیلی و بسیاری دیگر را در بخشِ موضوع و ساخت ندیده است. (برای دانستنِ فهرستی دیگر از انواعِ رمان بنگرید به: مدرّسی، فاطمه، فرهنگِ توصیفی نقد و نظریههای ادبی، ص ۱۷۳-۱۸۱).
جریانِ ادبیاتِ جهان هر روز در حالِ پیشرفت است و طبیعیست که نویسندگان بسیار پیشتر از فرهنگنویسان و منتقدان دست به خلقِ نو بزنند. اما آیا در جهان تعبیرِ «رمان دینی» داریم؟ بر خلافِ تصورِ برخی اهالی ادبیات، پاسخ مثبت است. اما این تعبیر را نه نویسندگان که بنگاههای تجاری و فروشگاهها و برخی منتقدان یا مخاطبان بر برخی آثار نهادهاند. در فهرستی که برخی از مخاطبان تحتِ عنوان «برترین رمانهای دینی و عرفانی» در سایتِ گودریدز جمع کردهاند، رمانهایی از داستایوفسکی، استفن کینگ، پائولو کوئیلیو و حتی ساراماگو دیده میشود. باقی نامهای آمده در این فهرست البته برای ایرانیان و حتی بسیاری مخاطبان در سایر نقاط جهان ناشنیده است.
فروشگاهِ آمازون نیز برخی آثارِ ناشناخته و عامپسند را با برچسبِ «رمان دینی» دستهبندی کرده است تا مشتریانِ خاص را جذب کند. چیزی که مسلم است مردم هر طور که بخواهند دربار ۀ اثرِ منتشر شده قضاوت میکنند و نمیتوان بهطور قطع اثری را در طبقه یا ژانری مشخص دستهبندی کرد. و دیگر این که روشن است فقط ایرانیان و طبقۀ مسلمانِ ایران نیست که به رمانِ دینی عقیده دارد، بلکه مسیحیانِ مؤمن نیز در کشورهای دیگر نویسندگانی دارند که درونمایههایی استوار بر مفاهیم انجیل خلق میکنند و البته طرفدارانی وفادار دارند. یا آن که مؤمنانی هستند که حتی آثارِ نویسندگانی که به ایمان یا اظهار ایمان شهره نیستند را در زمرۀ «رمانهای دینی» طبقهبندی میکنند.
کسی منکرِ درونمایۀ عرفانی آثار کوئیلیو (بدونِ قضاوتِ شرعی دربارهشان)، تنهزدنِ برخی آثارِ استفن کینگ به فضاهای متافیزیکی و… نیست. اما مسلم آن است که در مراجع رسمی نقد و نظرِ ادبی، کسی این نویسندگان را با برچسبِ «رماننویس دینی» تقدیر یا تخطئه نمیکند.
نویسندۀ آنچه رمانِ دینی میخوانند به دنبالِ چیست؟
در ایران نویسندۀ رمانِ دینی خود زیستی مذهبی دارد. او در سراسرِ عمرش کوشیده است مطابقِ دستورهای دین رفتار کند و وقتی بر حسبِ یک اتفاق یا جرقه به نوشتن گرایش پیدا میکند، مهمترین رسالتش را خلقِ اثری میداند که مخاطبانِ فرضی را به تعالی رهنمون کند.
رماننویسی با چنین رسالت عقیده دارد رمان باید در خدمتِ دین باشد. او اگر چه میخواهد از شعار دادن به معنای معمولش بپرهیزد و تکنیک را در خدمتِ آرمانش بگیرد، به دلیلی مهم نمیتواند راهِ گریزی بیاید. دلیل بسیار سرِ دستی است: او بهدنبالِ انتقالِ مفهومِ مشخصِ دینی و هدایتگری است و این هدف در سراسرِ فرایندِ نوشتن در روندِ خلق اختلال ایجاد میکند.
در هیچ جای سیرۀ اهلبیت سلام الله علیهم توجه به داستانگویی نداریم. روایتگری، تمثیل و قصه (در قرآن) داریم اما جعلِ واقعه به منظورِ هدایت و گسترش مذهب نداریم. بنابراین رماننویسِ مسلمان که گرایشی شخصی و نفسانی به داستاننویسی دارد، از طرفی نمیخواهد نفسش را سرکوب کند و از طرفِ دیگر دلش بر نمیدارد برابرِ وجدانِ دینی و سرزنشگریِ روحش ساکت بنشیند. پس او به عملی مخفی و زیرپوستی دست میزند که نامش را «جعلِ ثواب» میگذارم.
نویسندۀ داستانِ اسلامی میکوشد با بهرهگیری از یک روشِ هنری، مفهومی مذهبی را منتقل کند و اینگونه برابرِ وجدانش آسوده باشد. او هنرِ مدرن -بهعنوان امری غیردینی یا خنثی و سفارشنشده در دین- را با دلیلتراشی برای نفسِ خود به امری ثواب تبدیل میکند. در این وضع چنین فردی همواره از خود میپرسد چیزی که مینویسم الهی است؟ مبادا عملم و نوشتهام باطل یا لغو یا لااقل بیفایده باشد؟ اگر او دینداری و ارتباط با احادیث و روایات و تفاسیر را جدیتر دنبال کرده باشد قطعاً مدام با روحِ خود در کشمکش است که هر عملِ مسلمان باید برای تعالی روح باشد و نه تنها مغایرت با تعالیمِ الهی روا نیست، بلکه خنثی بودن نیز از روشِ «السابقون» دور است. اینگونه است که داستاننویسِ مسلمان از روایتِ بسیاری مسائل کناره میگیرد و روشی را در پیش میگیرد که شاید بتوان محصولش را نوعی «رمان تربیتی» دانست.
نویسندۀ مذهبی به رماننویسی و داستانگویی بهعنوانِ امری خودخواهانه و لذتجویانه نمینگرد، بلکه میکوشد تا «وسیله»ای را برای گسترشِ ارزشهای موردِ پسندش به خدمت بگیرد. برخیشان هم البته رمان را خودخواهانه میطلبند اما با خود روراست نیستند. هر چه باشد، دنبالِ ثواب بودن انگیزۀ زیستی هر مؤمن است.
خلقِ اثر در عمرِ این افراد بیشتر امری است خودآگاه چون میخواهند پیامی مشخص را به مخاطب انتقال دهند. این در حالیست که خلقِ هنری بیش از هر چیز بر ناخودآگاهی استوار است که در پسش سالها زندگی و تجربه و غم و شادی و اندیشیدن و شک کردن و حتی ارتکاب گناه و… است.
رمانهای دینی بر چند دستهاند؟
آنچه دیگران «رمانِ دینی» میخوانند و نمونههای موجودی که به آنها استناد میشود، انواعِ متکثری ندارد. دستهبندی زیر شاید تا حدودی روشنکننده باشد:
۱. رمانِ مبتنی بر اسنادِ تاریخی: رمانی که بر اساسِ روایات و منابعِ تاریخی دربارۀ شخصیت یا زندگی معصومان نوشته میشود و از این نظر بیشتر نوعی داستانِ تاریخیست. نزدیک شدنِ نویسنده به شخصیتِ معصومان در این نوع از نوشته به دلیلِ ممنوعیتهای مذهبی ناممکن است و نویسنده به همین دلیل موفق به شخصیتپردازی نمیشود. همچنین اتکا به منابعِ تاریخی بهدلیلِ چندپارگی یا متقن نبودن محلِ اشکال از نظرِ روحانیون است. بنابراین نویسنده در طرح و نوشته ملزم است متواترات را رعایت کند. جعلِ واقعه یا شخصیت، دروغگویی، صحنهپردازی، شخصیتپردازی، درونگویی و… در این نوع داستانها وجود ندارد. شاید بتوان این آثار را «روایتِ تاریخی» دانست، نه رمان.
۲. رمانِ مبتنی بر شخصیتهای تاریخی غیرمقدس: چیزی مشابه با رمانِ مبتنی بر اسنادِ تاریخی با این تفاوت که نویسنده برای گریز از ممنوعهها، به سراغِ شخصیتهای واقعی یا شبهواقعی غیرمقدس میرود و با پرداختِ آنها به روایتِ داستانش میپردازد تا موضوع یا رویدادی مذهبی را ثبت کند. این نوع رمان به دلیلِ دوری از مقدسات شانسِ بیشتری برای رمانشدن دارند.
۳. رمانِ تربیتی: نوعی که نویسنده در آن میکوشد شخصیتهایی واقعی یا جعلی را در موقعیتهایی قرار دهد و بدونِ دخالت دادنِ امورِ غیرطبیعی، ماورائی و متافیزیکی و الهی رویدادها را به پیش ببرد و در نهایت به مخاطب نشان دهد که یک عملِ خیر یا شر چطور میتواند در حال و آیندۀ زندگی دنیایی فرد اثرگذار باشد. کنار گذاشتن امورِ ماورائی و الهی در این نوع از رمان به آن دلیل است که نویسنده خود را محق نمیداند جای خدا و فرشتگان و ائمه تصمیمی بگیرد.
۴. رمانِ جذبکنندۀ نسلِ جوان و ساختارشکن: رمانی با شباهتِ بسیار به رمانِ تربیتی اما اینبار با دخالت دادنِ جزئی ماوراء یا متافیزیک و معجزه. در اینگونه آثار دخالتِ الهی در قالبِ خواب یا رویدادهای علی و معلولی ضعیف تصویر میشود. خواب البته بهقولِ اهلِ فَتوا حجیتِ شرعی ندارد و جعلِ رویدادهای الهی هم خالی از عیبِ شرعی نیست. از طرفِ دیگر قرار دادنِ این امورِ الهی-جعلی در قالبِ رابطۀ علّیِ ضعیف و باورناپذیر نیز نقصی ساختاری به شمار میرود. به هر روی، در این نوع رمان نیز همچون رمانِ تربیتی نویسنده علیرغمِ قرار گرفتن در محدودیتِ شرعی، میکوشد خدا و دین را به مخاطب بفهماند و رسالتش را به انجام برساند.
۵. رمانِ عامهپسندِ مذهبی: این نوع رمان شاید ترکیبی از دو نوع رمانِ تربیتی و ساختارشکن باشد. رمانی که نویسنده با افزودنِ برخی مسائلِ غیرشرعی، منافی عفت و تصویر کردنِ شخصیتهای اصلی یا فرعیِ پلید و گناهکار یا توبهکار، میکوشد به مخاطبِ جوانِ دورۀ خود نزدیک شود. اغلبِ این آثار از فناوریهای زمانۀ نگارششان تأثیر گرفتهاند و بهخصوص تحتِ تأثیرِ اینترنت، پورنوگرافی، عشقهای ممنوعه یا عشقهای موازی و… هستند.
۵. رمانِ عرفانی: رمانی که با بهرهگیری از تخیلاتِ ذهنی نویسندۀ عارفمسلک و اندیشهورز نوشته میشود و لزوماً بر اساسِ احکامِ رسمی دین و قرائتِ رسمی از دین نیست. اینگونه آثار همچون سخنان و آثارِ به جای مانده از عرفای بزرگ، همواره مخالفانی سرسخت و لجوج دارند. البته هر چه ممنوعیتها در گونههای پیشین جدی است، در اینجا به دلیلِ آن که «کسی ندیده و از ندیدهها راحت میتوان گفت» هر اتفاقی را میتوان جعل کرد.
۶. رمانِ ایدئولوژیک: در این نوع نویسنده میکوشد قرائتِ رسمی طبقۀ حاکم از دین را گسترش دهد یا چون دلبستۀ آن است ناخودآگاه در پی چنین هدفی است.
۷. رمانِ تمثیلی یا استعاری و نمادگرا: در این نوع رمان یا داستان، داستاننویس همۀ تلاشش را میکند تا با بهرهگیری از تمثیلها و نمادها ناپسندهایش را تخطئه کند و ارزشهای موردِ پسندش را در ذهنِ مخاطب تعالی ببخشد.
۸. رمانِ تخیلی-فانتزی: رمانهایی چون «سیاحت غرب» که از نظرِ دینی نه کاملاً قابلِ پذیرشاند نه کاملاً موردِ نقد. این نوع رمانها که بسیار نمونههای کمی در عالمِ ادبیاتِ مکتوب دارد ولی در عرصۀ تصویر بیشتر است میکوشد وحشت و انذار را منتقل کند.
به غیر از رمانِ تاریخی که محدودیتهایی جداگانه دارد، هر یک از گونههای دیگر، نقصی مهم و انکارناشدنی دارند: نویسندگانِ آنها به دلیلِ فقدانِ تجربۀ زیستی غنی از تصویرکردنِ درستِ وقایع عاجزند. بهخصوص وقتی نویسنده میخواهد پلیدی را تصویر کند، چون خود زندگی پاکیزه و محدود در دیوارهای امنِ دین و خانوادۀ دینی داشته است، ناخودآگاه وقتی از پلیدی حرف میزند آشکارا تصویری تصنعی، کاریکاتوری و تمسخرآمیز به مخاطب نشان میدهد.
امکانِ مذهبی و الهی دلیلتراشی و علت و معلولسازی کذب برای رویدادها وجود دارد در حالیکه بسیاری از مسائلِ دینی هنوز و از پسِ سالها دلیلِ عقلی ندارند و صرفاً حکمِ الهی تعبیر میشوند؟ مسلمان -در هر جایگاهی- حق ندارد جای خدا علتتراشی کند. خدا نیازی به دلیلتراشی ما برای دینش ندارد. گاه در توجیه احکام چنان از خدا سبقت گرفته میشود که گویی خالق خود قدرتِ اثبات نداشته است.
دیگر این که جهانِ داستان جهانِ علت و معلول است هرچند که فانتزی و علمی-تخیلی باشد؛ ولی باید علت و معلولی داشته باشد که اگر چه بر تخیل و غیرواقعیت استوار است اما باورپذیر است. قطعاً نمیتوان برای برخی امورِ الهی در رمان علتتراشی کرد؛ مگر این که نویسنده جسارتِ گذشتن از خطوطِ قرمز و گناه کردن را به خود بدهد. یک دیندار چقدر میتواند، اجازه دارد، قدرت دارد به امورِ شهودی و الهی و غیبی نزدیک شود؟ نتیجۀ کار یا دروغ (و در حالِ وحشتناکتر: دروغ بستن به خدا و پیغمبر) میشود یا اینکه محصول ویژگیهای رمان را از دست میدهد و خالی از معیارهای واقعی رمان میشود.
رمان بیشک کلاس یا کتابِ شرعیات نیست که در آن اسلام را آموزش بدهی. اشتباه آن است که نویسندگانِ مذهبی فکر میکنند در نوشتهشان باید بذرِ دین را بستهبندی کنند و در مخاطب بکارند، حال آن که بذرِ دین در نویسندۀ مذهبی خود باید کاشته شده باشد و به بار رسیده باشد (هر نوع باری) و حالا سایۀ آن بذر بر نوشته باشد.
برو شریعتی یا خرسند شو ولی رمان ننویس
اگر از من بپرسند آیا رماننویسی مذهبی هستی؟ احتمالاً امروز و با عقیدۀ این لحظهام خواهم گفت: خیر. من مسلمانی هستم که رمان هم مینویسد. رمان نوشتنِ من و داستانگویی من مطلقاً ربطِ مستقیمی به مذهبم ندارد. انکار نمیکنم که داستانهایم چیزی جز تراوشاتِ ذهنی و روحیام نیستند که احتمالاً همواره یا بعضاً رنگ و باطنی مذهبی دارند، اما ادعایِ «رماننویسِ مذهبی» بودن را ادعایی ریاکارانه و کذب میدانم. اگر در جایگاهِ نصیحتگویی بودم به دیگران هم میگفتم انتخاب کنید، اگر میخواهید مصلحِ اجتماعی باشید بهتر است به فکرِ شریعتی شدن یا پرویزِ خرسند شدن باشید، اما بهتر است دورِ دروغگویی و خلقِ ادبی را خط بکشید.
به عنوانِ یک مسلمان نه میتوانم رماننویسی را در چهارچوبِ سفارشهای دینیِ عالمان و اولیاء بگنجانم، نه میتوانم برایش دلیلتراشی کنم. نه از آن نان میخورم که مثلاً بگویم دارم از طریقِ این کار کسبِ رزقِ حلال میکنم و این در حکمِ جهاد فی سبیل الله است، نه میتوانم بگویم با این کار باقیاتالصالحاتی از خود به جای میگذارم. اقرار دارم که در رمان و داستانم حدیث نفس میکنم و رمان و داستان را شخصاً دوست دارم و اظهارِ مسلمانی و مؤمنی در رمانم نمیکنم و ادعا ندارم که در این کار پرچمدار یا سربازِ اسلامم.
داستانگویی همان دروغگویی است؟
داستاننویس هر چه دروغبافتر، چیرهدستتر. اما در نهایت به محصولِ نهایی کارِ داستاننویس «دروغنامه» نمیگوییم و همه آن را داستان مینامیم. شاید بتوان گفت که داستاننویس مذهبی هم دروغ نمیگوید و مشغولِ خلقِ شخصیتها و صحنهها و موقعیتهایی است که در نهایت داستانی را میسازد. در توضیحِ این نکته باید گفت وقتی کسی امورِ الهی و غیبی را در درونِ داستان میگنجاند و جای خدا برای مخلوقِ خدا حکم میکند، به عملی دینی دست نزده است. داستاننویس اصولاً خدای جهانِ داستانی خود است، اما وقتی خدای دیگر (خدای حقیقی) را هم فرض میگیری و سعی داری او را به مخاطبت نشان بدهی و نشانههایی برای وجودش برشمری، درواقع خدا را هم بهعنوانِ یک شخصیت در داستان فرض گرفتهای.
در عالمِ غیب، خداوند قوانینِ خاصِ خود را دارد. خدا دربارۀ بندگانش یکسان قضاوت نمیکند و علمِ انسانی هرگز نمیتواند از کارِ خدا سر در بیاورد. در این حال چطور یک داستاننویس با ادعای مذهبی بودن میتواند در داستانش به خدا نقش بدهد و طی آن نقش بندهای را شفا بدهد، کسی را بکشد یا بلایی را نازل یا دفع کند؟ شاید برخی در پاسخ بگویند «خب میتوان به شنیدهها و دیدهها اتکا کرد.» اما آیا خدا در موقعیتهای بهظاهر مشابه، درست طبقِ انتظار و محاسباتِ ما عمل میکند؟
دروغ میتواند دینی باشد؟
قطعاً دروغ در دین روا نیست. در روایتهایی که از زندگیِ عرفا و اولیاء خواندهایم گفتهاند که آنها حتی در امورِ معمولی و عرفی نیز از دروغ پرهیز داشتهاند. مشهور است که یکی از علمای معاصر حتی به هزارپا که همۀ ما با این نامِ استعاری میشناسیمش چنین یاد نمیکرده، بلکه او را به نامی میخوانده که شمارِ دقیقِ پاهای حشره بوده است! در چنین سیرهای احتمالاً جعلِ رویداد و مناسباتِ مبتنی بر مذهب، الهیات و متافیزیک نیز خالی از اشکال نیست یا لااقل میتوان گفت در حکمِ امری ثواب دستهبندی نمیشود. حال آن که نویسندگانِ رمانهای دینی در مصاحبهها و حاشیهها و مقدمهها و تقدیمنامهها بارها ادعا کردهاند و ابراز کردهاند که نوشتنشان به مددِ الطافِ الهی است. آیا این خود دروغی دیگر یا ادعایی ثابتنشدۀ دیگر نیست؟
رمان سرگرمی است یا حکمت؟
در درجۀ اول رمان سرگرمیای است که میتوان بارِ معنایی و فکری خاصی بر آن سوار کرد اما نمیتوان آن را به مثابه یک حکمت و فلسفه منتشر کرد. مخاطبان رمان را برای کسبِ معرفت نمیخرند؛ که اگر اینگونه بود سراغِ چیزِ دیگری میرفتند. اما نباید انکار کرد که رمانهای بزرگ لزوماً معرفت، تجربه و اندیشه منتقل میکنند. و باید افزود که داستایوفسکی، تولستوی، همینگوی، فاکنر و… رسالتِ الهی در رماننویسی برای خود فرض نکرده بودند ولی اتفاقاً از آثارِ آنها بیش از آثارِ مسلمانانِ مدعیِ رماننویسی میتوان بهرۀ دینی برد.
دینیترین رمان، یا: الهیترین داستان
صرفِ نظر از آنچه قرآن روایت کرده است و از نظرِ ساختار بیشتر «قصه» است تا داستانِ مدرن، در میانِ آثارِ خلق شدۀ بشر -از نظرِ من- دینیترین رمان یا به تعبیرِ صحیحتر و دقیقتر و بیتعارفتر: الهیترین رمان همانیست که انتقالدهندۀ مفاهیم فطری و بارورکنندۀ ارزشهای انسانی باشد. خواه نوشتهای از اروین یالومِ یهودی باشد، خواه نوشتهای از نادرِ ابراهیمی. حقیقتِ امور نزدِ خداست و باقی همه بازیچههایی است که ما در دنیا ساختهایم تا کامِ دل به پیش ببریم.
شاید بتوان گفت امروز حقیقت همان گوهرِ شکستهشده و متکثری باشد که در سراسرِ جهان و در قلب و قلمِ انسانهای مختلف پراکنده شده است. هیچکس حقیقتِ محض نیست و در عینِ حال همه حقیقتیم. ناراستترینمان احتمالاً همان است که ادعای حقیقیترین بودن میکند.