یک روز به سرم زد راه بگیرم سمت تاجیکستان و بینِ همزبانهای خوشسخنم چرخی بزنم. نشستم به بررسی. از این و آن پرس و جو کردم. به مطلعها ایمیل روانه کردم. در وب جستجو کردم و آخرِ آخرش با خواندنِ چند جملهٔ بهظاهر ساده، بدونِ قطعیت و شبیه به گمانه از بیخ و بُن پشیمان شدم. ماحصلِ جستجوهایم به من میگفت وقتی به کشورِ همزبانت رسیدی مراقب باش. محضِ اطمینان اول برو کنسولگری و بگو که آمدهام و بگو که محلِ اقامتم کجاست. مبادا از دوشنبه بیرون بزنی مگر با آدمی امین، با رعایتِ جدیترین ملاحظاتِ امنیتی. مبادا بعدِ غروب توی کوچه و خیابان پلاس باشی به هوایِ مردمشناسی و ذوقورزی.
این شد که قیدِ دیدنِ تاجیکها و کشورشان را زدم. شاید روزِ دیگری بیاید و اوضاع عوض شود، اما امروز شبحی دوستنداشتنی و اندکی وهمآور از همسایهٔ شمالیمان دارم. آدمی زود دودل میشود. اگر صبحِ زود بروید و از هلیمفروشِ محل یک ظرف هلیم با گوشتِ بوقلمون بخرید و وقتِ خوردن حس کنید گوشتش فاسد است، لااقل تا مدتی طولانی دیگر طرفِ کاسب محلتان نمیگردید.
بیرون از ایران، دربارهٔ ما و اجتماع و اوضاع و احوالمان چه فکر میکنند؟ آیا بهراحتی میتوانیم همهٔ گمانههای به زعم خودمان باطل را کنار بزنیم و خوبیهایمان را نشانِ توریستها یا مهمانانِ خارجی بدهیم؟ تا به حال فکر کردهاید چرا وقتی تیم ورزشی فلان کشور غربی به ایران میآید و موقعِ کنفرانس خبری تکجملهای دربارهٔ مهماننوازی ایرانیها میگوید، همهٔ رسانههایمان ذوقزده میشوند و تیتر میسازند؟
تصور میکنم رفتارِ ما چیزیست و دلخواهمان چیزِ دیگری. آنچه بروز میدهیم نتایجی دارد که غالباً با ادعا یا طلبمان -برای محبوب بودن در میان ملتها- متوازن نیست.
این روزها خبری خواندم دربارهٔ قدغن شدنِ پخشِ صدای سامی یوسف از صدا و سیما. و سامی یوسف همانیست که پیشتر در جایی دربارهاش به نیکی نوشته بودم و منشِ او را با منشِ امام موسی صدر در همگرایی ادیان و تلاش برای همآوایی فطرت انسانها همگون دانسته بودم.
سامی یوسف اخیراً برای هفتهٔ جهانی هماهنگی ادیان اثری تولید کرد با عنوان سرود جهانی بین ادیان (موهبتِ عشق) که همچون اغلبِ کارهایش آهنگی دلنشین داشت. او برای ساختِ کلیپِ این آهنگ به کشورهای مختلفی سفر کرده بود تا گروهِ فیلمبرداریاش بتوانند کلیپ را در کلیسا، مسجد، مسجدالاقصی، قبةالصخره و… تصویربرداری کنند. اخیراً هم سفرِی کوتاه به یکی از شهرهای عربنشینِ واقع در فلسطین اشغالی داشته است و برای مسلمانانِ آن منطقه کنسرتی کوچک اجرا کرده است. علیالظاهر این دو اتفاق مدیرانِ صدا و سیما را به این نتیجه رسانده که سامی یوسف از دایرهٔ هنرمندانِ قابلِ پخش خارج است. عادتِ ما است که اندیشه و رفتارمان را مطلقاً معیارِ حق بدانیم و جزء جزء رفتار دیگران را با آن بسنجیم. (که البته ایشان را به خواندنِ معدود کتابهای منتشر شده با موضوع زندگی مسلمانان در فلسطین اشغالی دعوت میکنم.)
از خاطر نبردهام که مخاطبانِ تلویزیون از مرگِ استاد جلال ذوالفنون خبردار نشدند. همه میدانیم که یکی از بزرگترین خوانندگانِ چند دههٔ اخیرِ موسیقی سنتی از برخی برخورداریها در کشور محروم است. روشن است که این روزها کسی دل به تکریمِ بزرگانِ موسیقی یا لااقل زحمت درست نکردن برای آنها نمیدهد و به جایش کوتولهها بر سر صدر مینشینند. حالا تکلیفِ سامی یوسف بهعنوانِ یک تبعهٔ انگلیس روشن است؛ هرچند بهزور بخواهیم ایرانیاش بخوانیم و کتمان کنیم که او قائل به اینترنشنالیزم اسلامی است. روشنتر آن است که یکی از روحانیونِ متنفذ عقیده دارد کسانی که به کنسرت میروند هواسران و شهوتپرست هستند.
بسیاری از علاقهمندانِ ایرانی سامی یوسف همواره در شبکههای اجتماعی یا وبسایتِ رسمیاش از او درخواست میکنند برای اجرای کنسرت به ایران سفر کند. او در ایران هوادارانِ بسیاری دارد. او با آن که اسلام را بیرون از چهارچوبِ خانواده و فرای مسلمانانِ شناسنامهای دریافت کرده است و برخی میگویند مذهبی غیر از تشیع دارد، اما با آهنگسازی پدرش برای عاشقانِ امام هشتم شیعیان آواز میخواند. ممکن است شیعه نباشد اما اشعارِ سرودهٔ دکتر حسین نصر را میخواند. ممکن است شیعه نباشد اما اهلبیت پیامبر را صاحب شأن و احترام و شایستهٔ درود میداند. اما به جایش در ایران بخش درود به صحابهٔ پیامبر در صلواتی که خوانده است را میبُرند در عینِ این که ما خواستار و مدعی وحدت مذاهب اسلامی هستیم. این روزها اگر سامی یوسف از مشاورانش دربارهٔ امکانِ برگزاری کنسرت در ایران بپرسد چه خواهد شنید؟ بعید میدانم مشورتهایی که دریافت میکند (در قوارهٔ یک هنرمندِ مشهور)، کمتر از چیزهایی باشد که منِ عامی را از سفر به تاجیکستان منصرف کرد. تر و تمیزتر از این میتوان نخبگان را دفع کرد؟ این چند سطر را نوشتهام. پیچِ رادیو را باز میکنم. مجری با هیجان میگوید: آیا میدانستید مخترعِ فلان یک ایرانی بوده است؟ آیا میدانستید اولین کسی که بهمان کار را کرد یک ایرانی بوده است؟ آیا میدانستید ایرانیان برای نخستین بار بیسار را کشف کردهاند؟*
*این یادداشت را در چهارم مرداد نوشتم و برای انتشار به جایی سپردم. چند روز انتظار کشیدم و تقریباً حالیام شد که رسانههای داخلی بنای انتشار چنین متنی را ندارند. اما دو روز قبل، گاردین دربارهٔ این موضوع مطلبی به قلم سعید کمالی دهقان منتشر کرد. و اندکی بعد، سامی یوسف در پیامی، به خبرِ ممنوع شدن پخش آثارش در صدا و سیمای ایران واکنش نشان داد. گاهی چقدر آدمی شرمسار میشود.
تکمله: (15 مرداد 94) محمد سرافراز -رئیس سازمان صدا و سیما- ممنوعیت پخش آثار سامی یوسف را تکذیب کرد و آن را شایعهٔ شبکههای اجتماعی خواند. ضمناً متن واکنش سامی یوسف به خبر ممنوعیت پخش آثارش از روی سایت رسمی این خواننده و آهنگساز حذف شده است. اما این پایانِ ماجرا نیست ظاهراً. بهنظر میرسد پردازندگانِ شایعهٔ ممنوعیتِ پخشِ آثارِ سامی یوسف، چندان هم روی هوا حرف نمیزنند. پس از ماجراهایی که ذکرش رفت، مطالبی در برخی سایتهای نزدیک به جریانِ اصولگرا (ارزشی یا هر عنوانِ دیگری که به این طیف اطلاق میشود) منتشر شد که با کنایه و نیتخوانیهای مکرر علیه سامی یوسف موضعگیری کرده بودند. من البته کارگزار و کارمندِ سامی یوسف نیستم، اما بهعنوانِ یک علاقهمند و البته یک مسلمان، نمیتوانم برابرِ این موضعگیریهای دور از انصاف سکوت کنم. گفتهاند که سامی یوسف قرائتِ لیبرالی از دین دارد و مصداقِ آدمهاییست که به قولِ آقای خامنهای به «اسلام رحمانی» قائل هستند. البته اتصال برقرار کردن میانِ سخنِ آقای خامنهای با کارنامهٔ هنری سامی یوسف مهارتی دور از توانایی من است. از این گذشته، تعبیر اسلام رحمانی را نمیدانم از کجا استخراج کردهاند و چطور به جعلی بودنش پی نبردهاند. همانطور که گفتنِ «زمینِ کروی» اشتباه است و حشو دارد، «اسلام رحمانی» نیز اشتباه است (رحمانیت از القابِ الهیست نه دین). ذاتِ اسلام از رحمانیت الهی منشعب است و رسول الله صلی الله علیه و آله خود مشهور و ملقب به «رحمة للعالمین» است. جهاد نیز از وجهِ رحمانیِ دین برمیخیزد، اما برخی هم هستند که مشتاقند جنگطلبی، دشمنتراشی و خصومت با دیگران را (خواه مسلم، خواه اهلِ کتاب، خواه کافر) بر متنِ دین غالب کنند. با این همه باز هم سامی یوسف را مصداقِ سخن آقای خامنهای نمییابم. سامی یوسف نه فقیه است که چون فقها عمل کند، نه کارمندِ بیت معظمِ آیات عظام است، نه پاسدار است، نه عضوِ سپاه قدس، نه از رفقای دفترِ هنری-سیاسی-مذهبی-ادبیِ فلان مؤسسهٔ تحتِ حمایتِ مادی و معنوی حاکمیت، نه دوست و همنشینِ بچههای انجمن اسلامی دانشگاهِ فلان، و نه تربیت شده تحتِ نگاهی که بلافاصله پس از تولدِ نوزاد مجبورش میکند مکتب و موضعِ سیاسیاش را روشن کند. سامی یوسف را در قامتِ یک خواننده و آهنگساز باید دید و اگر قضاوتی لازم است، قضاوتی به حق نزدیک است که با در نظر گرفتنِ شرایط اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، محیطی و… باشد. سامی یوسف این هوشمندی را دارد که با جهانِ گستردهٔ انسانهای مأنوس با فطرت گفتگو کند و خود را در دایرهای بسته محدود نکند و در اتاقِ در بستهٔ محدود مدعیِ حقانیت نشود. کجای دم زدن از وحدتِ ادیان غلط است؟ چرا با نیّتخوانی سعی میکنیم اینطور جلوه دهیم که سامی یوسف در آهنگِ «موهبِ عشق» میخواسته تمامِ دین را در «عشق» خلاصه کند؟ یکجانبهنگری در چنین قضاوتی مشهود است. سامی یوسف در نشستی در حاشیهٔ یکی از کنسرتهایش دربارهٔ شریعت و اسلام در دنیای مدرن با عربی دست و پا شکستهای اینطور سخن میگوید:
امروز جهانِ اسلام زخمیِ جنگ و خونریزیست. شیعه و سنی زیرِ ترکهٔ اختلافاند. امروز دمیدن در شیپورِ جنگ افتخار و فضیلت نیست. ابوبکر البغدادی و ملاعمر و اوباما خیلی بهتر از ما بلدند آتشِ جنگ علم کنند.