انسان مدرن خواب ندارد.
از مشغلههای پرحجم حرف میزنم؟ نه. تأکید میکنم: انسان مدرن خواب ندارد.
پدیدههای فناورانه هر لحظه در حالِ پیشرفتاند. سرعتِ رشدشان از سرعتِ هرچه خیال کنیم بیشتر است. هوش مصنوعی گوگل و توییتر و اینستاگرام و فیسبوک و چیزهای مشابه بیتوقف رشد میکنند.
انسان مدرن خواب ندارد. وقتی چشمهایمان را میبندیم و به چالۀ خواب میغلتیم، وجهی نادیدنی از ما همچنان بیدار است.
شخصیتی که در فضای مجازی داریم بیدار است، حرکت میکند، توسط ماشین یا انسانهای دیگر قضاوت میشود، تحلیل میشود، بر اساسش برای فردای ما برنامهریزی میشود.
شروعِ فردا با کمترین اختیار
وقتی چشم باز میکنیم زندگیای را پیش میگیریم که متأثر از خوابگردیهای شخصیتِ مجازیمان است.
هر وقت چشم باز کنیم به شخصیتِ مجازیمان میپیوندیم؛ به چیزی که وقتی جسممان در بستر بود فعالیت میکرد.
این حرکت و فعالیت منحصر به شبکههای اجتماعی و تعاملی نیست. هر جا که هوش مصنوعی وجود دارد، اکنون و فردای انسان جاریست: انسان مدرن خواب ندارد و هر لحظه در سرورهای کامپیوتری در تکاپوی بیاراده است.
اینستاگرام، توییتر، فیسبوک و هر چیزی که در مخیلهمان میگنجد یا نمیگنجد، طوری پردۀ فردا را پیشِ رویمان میگسترانند که چندان ارادی نیست.
ترومن ماییم
Truman Show یا همان نمایش ترومن را فیلمی تخیلی، کمدی و درام معرفی میکنند. بگذارید متهورانه بگویم: ترومن خودِ ماییم.
شاید بهظاهر دوربینی بر ما نظارت نکند، فیلمنامۀ روزِ بعدمان را کسی ننویسد و دری برای گریختن نباشد. اما باور کنید انسان مدرن خواب ندارد و هر لحظه سناریوی زندگیاش در حال نوشتهشدن است.
گمان میکنید فقط از هوش مصنوعی، گجتها، فناوری و امثالهم میگویم؟ نه. بگذارید دربارۀ قانون و عرف حرف بزنم. تا بهحال به این نکته توجه کردهاید که همواره قوانین را بر اساسِ رفتارِ بزهکاران مینویسند؟
هیچ قانونی بر اساس رفتار صالحان نوشته نشده است. ما در بندِ رفتارِ بزهکارانیم. به ما مشکوک میشوند چون دیگران مرتکب بزه میشوند.
قانون ما را در بند میکند تا بتواند ساختارها را حفظ کند. کدام ساختار؟ ساختار قدرت. کدام قدرت؟ قدرتی که خود پاسدارِ فساد است.
و بگذارید از عرف برایتان بگویم: برساختۀ انسان علیه همۀ وجوهِ طبیعی و فطری انسان. آدمیزاده عرف را خلافِ طبیعت خود میپروراند، از آن پاسداری میکند و بهطرزی مضحک به نقدش مینشیند.
بازی سرگرمکنندهایست که دنیا را شکل داده است.
نه عرف، نه قانون و نه فناوری هرگز بر اساسِ منافعِ صالحان و افراد آسیبپذیر جامعه شکل نمیگیرند. همهشان در خدمتِ منافعِ قدرت و ثروتاند.
با وجود اینها ما چقدر صاحباختیارِ زندگی خود هستیم؟
دشمنی با مدنیت و دنیای مدرن؟
بارها من را به دشمنی با ابزارهای فناورانه متهم کردهاند. حالا هم که میگویم انسان مدرن خواب ندارد و رسماً گورِ خودم را میکنم.
چه خوشتان بیاید چه اوقاتتان را تلخ کند، باید تکرار کنم که تا امروز دستِ کم ده هزار کلمه مقاله و یادداشت دربارۀ شبکههای اجتماعی و تأثیرشان بر مغز، شیوۀ تحلیلِ محتوا در ذهن و عواقبشان بر کارِ نویسندگی نوشتهام.
اگر میانۀ خوبی با شبکههای اجتماعی یا تعاملی ندارم (صرفِ نظر از دهاتی بودنم) حرف برای گفتن دارم، حرفی که نوشته شده و قابلیت قضاوتشدن دارد.
در مقالۀ دگردیسی ذهنها، تبدیلِ ذهنِ پردازشگر به دالانِ اطلاعاتِ نامفید که در مجلۀ جهان کتاب منتشر شد به این موضوع پرداختم. چند شماره بعد و در مقالۀ ما پطروس نیستیم و طوفان تغییر مغزها قابل پیشگیری نیست بار دیگر مفصل در اینباره نوشتم.
علاوه بر این دو مقاله، در وبلاگم هم دربارۀ انسانهای انگشتمغز گفتم.
اینکه ما مطیع رسانهایم یا رسانه ابزارِ ما، اینکه چرا اینستاگرام برای یک نویسنده مضر است، اینکه توییتر و اینستاگرام و تلگرام و فیسبوک گردابِ محتوا هستند و اینکه انتشار بریدۀ متنِ کتابها در شبکههای اجتماعی نقض غرض است، از جمله دیگر نوشتههایم دربارۀ این موضوعاند. آیا میتوانم در جواب یک نظر در اینستاگرام همۀ اینها را نقل کنم؟ نه. جای نوشتههای جدی من یا اینجاست یا در کتابهایم.
از زاویۀ دیدِ یک نویسنده میگویم: شبکههای اجتماعی برای نویسنده و کسی که ذرهای به خواندن و آموختن علاقهمند است، مضر است. قطعاً منافعی در شبکههای اجتماعی نهفته است. اما حضورِ ما در این رسانهها نه با استراتژی که با ولعی بیخردانه همراه است.
بیداری جعلی
آنچه پدیدههای فناورانه به ما هدیه میکنند نه ارتباط که جعلِ ارتباط است. ما روزانه با دهها نفر در بسترهای تعاملی و ارتباطی دیجیتال گفتگو میکنیم، گفتگوهایی که در پایینترین سطحِ احساسات و سطحیترین حدِ تعاملاند.
گفتگو میکنیم بیآنکه همدیگر را بفهمیم. کلماتی برای هم میفرستیم که بهظاهر توسعهدهندۀ شناخت و فهمِ مشترکاند اما هیچ درکِ عمیقی نمیسازند.
بترسید، انسان مدرن خواب ندارد
هراسانگیزتر از اینکه دیگر نتوانیم انسان باشیم چیست؟
من بیشتر از آنچه خیال کنید میترسم. شما را نمیدانم.
سلام. وقتتون بخیر. من تازه با سایتتون آشنا شدم و پختگی کلام شما بسیار من رو مشتاق خوندن بقیه ی مقالاتتون کرده. ضمن این ک بسیار علاقه دارم نویسندگی کنم و داستان بنویسم و در حال حاضر هم 3 الی 4 کاراکتر برای داستانم در نظر گرفتم ک هنوز شخصیت پردازی نشدن و ایده ی اولیه ی داستانمم بسیار خامه و در واقع در نقطه ی صفر مرزی شروع هستم، این مقاله تون باعث شد سوالی برام ب وجود بیاد و اونم اینه ک ب نظرتون من از شر تمام شبکه های اجتماعی خلاص بشم خوبه یا نه؟! چون حقیقتش وقت زیادی رو از من میگیرن ولی خب ترس ناشناخته ای هم از نبودنشون دارم. ممنون میشم راهنمایی کنید در این زمینه🙏
سلام
فکر میکنم ترسی که ازش حرف میزنید ناشی از دو چیز است:
– احساس تنهایی ذاتی انسان
– القائات نامرئی رسانهها
ده سال پیش چطور زندگی میکردید؟ وقتی شبکههای اجتماعی نبودند، کمبود داشتید؟
شاید بگویید خب آن موقع شبکۀ اجتماعی وجود نداشت ولی امروز همه درگیرش هستند.
من شما را به ناهماهنگی با جامعه دعوت نمیکنم، کما اینکه شما را به همرنگی با جماعت هم دعوت نمیکنم. بلکه شما را دعوت میکنم به جستجوگری و انتخاب شجاعانۀ آنچه درست است.
سلام
من یکی از کارهایی که دوست دارم و هنوز منو به رسانههای اجتماعی (مشخصا وبلاگ نویسی) پیوند می ده نوشتن راجع به کتابهایی است که می خونم. انگار فرایند خوندن یک کتاب تا زمانی که درباره اش ننویسم پایان نمی پذیره.
اما این کار هم این نکته رو داره که به هر حال ارتباط با سایر کاربران، زمان و انرژی خودشو میبره.
الان که دارم این کامنتو می نویسم دارم فکر می کنم که زمان را بیشتر مدیریت کنم ووقت بیشتری برای نوشتن و خوندن بذارم و نوشتن راجع به کتابها و حتی ارتباط با سایر کاربران و خوندن مطالبشون و … رو هم مثلا هر هفته یکبار کنم…
احساس می کنم کامنتی که گذاشتم یه جور بلند فکر کردن شد…
ولی خوشحال می شم نظرتون رو داشته باشم.سپاس