من چپ‌دست هستم. این را می‌شود از برخی عکس‌هام فهمید. سیگارم را با دست چپ می‌گیرم. با دست چپ می‌نویسم. با دستِ چپ گوشتِ آبگوشت را می‌کوبم. اما مثل هر چپ‌دست دیگر، رفتارهای راست‌دستانه دارم: اسلحه را با دست راست می‌گیرم (می‌گرفتم)، راکت پینگ‌پنگ دست راستم بود و وقتی برای اولین بار سه‌تار به دست گرفتم، مثل راست‌دست‌ها عمل کردم.

چپ‌دست بودن و ساز زدن

سال‌ها طول کشید تا فهمیدم سازِ چپ‌دست ابداً معمول نیست. وقتی پیش اولین استادم رفتم به من گفت:

«با دست راست بزن. اینطوری هر سازی را می‌توانی دست بگیری و تازه، چون با دست چپ پرده‌ها را می‌گیری، مسلط‌تر هم هستی».

این را مهرداد گفت

بالأخره یک روز تصمیم گرفتم با همراهی نیما ساز را از دست راست به دست چپم بدهم. می‌خواستم همانطور رفتار کنم که بدن و مغزم ایجاب کرده. بنابراین سیم‌های ساز را برعکس کردیم:

سیم سفید (Do) با سیم بم جابه‌جا شد و همینطور سیم سل و سیم سفیدِ واخوان هم با هم جابه‌جا شدند. خیلی عالی شد. حالا می‌توانم با دست چپم مضراب بزنم و با دست راستم پرده‌ها را بگیرم. من چپ‌دست هستم و ساز را برعکس می‌زنم.

سه تار چپ‌دست - برای نواختن با دست چپ جای سیم‌ها را عوض کردیم

برای نواختن با دست چپ، جای سیم‌ها را عوض کردیم

اما این پایان ماجرا نیست. وقتی می‌خواهی بین پرده‌ها دست بلغزانی، باید دستی شناور و رها داشته باشی. هر قدر دستت منقبض‌تر باشد یا دستۀ ساز را محکم بچسبی، حرکت بین نُت‌ها دشوارتر و نواختنت بی‌جان‌تر می‌شود.

پردۀ سه‌تار و تار بافتۀ باریکی از جنسِ رودۀ گوسفند است. وقتی می‌خواهند پرده را روی ساز ببندند، از شیارِ کنارِ دستۀ ساز کمک می‌گیرند تا گره مخصوص را محکم کنند. خب این شیار کدام‌طرف دسته است؟ اگر راست‌دست باشی بالای دسته و اگر چپ‌دست باشی پایین دسته.

گره کجا سفت می‌شود؟ در حالت رایج بالای دسته. یعنی موقع نواختن، انگشت شست نزدیک گره‌ها می‌افتد. و وقتی می‌خواهی روی دستۀ ساز دست بلغزانی و پرده‌ها را بگیری، بین شست و استخوان بند آخرِ انگشت اشاره هیچ مزاحمی نمی‌بینی.

سه تار معمولا برای راست‌دست طراحی می‌شود و نه چپ‌دست

پرده‌ها مانع از حرکت روان یک چپ‌دست روی دسته ساز می‌شود

از اول عادت کن مثل بقیه باشی

چند روز پیش رفتم تا پرده‌های سازم را عوض کنم. پرده‌های خودش حسابی مندرس و شل‌وول شده بود. تعمیرکار گفت: «من گره‌ها رو همین‌طرف می‌زنم ها». البته که تقصیری نداشت چون شیارِ مخصوص برای منِ چپ‌دست مناسب‌سازی نشده بود. دستۀ ساز برای اکثریت طراحی شده بود نه من که اقلیت هستم. هنوز هم چون اکثر سازگرها و نوازنده‌ها راست‌دست هستند، کمتر پیش می‌آید که یک ساز ویژۀ چپ‌دست ساخته شود.

وقتی به خانه برگشتم با دقتِ بیشتری تفاوتِ حرکتِ دستِ راست و چپ روی دستۀ ساز را بررسی کردم. من ناگزیرم که دستۀ ساز را به دستِ راستم بدهم. بنابراین گره‌های پرده مثل سرعت‌گیر عمل می‌کنند و حرکتم در مسیر نت‌ها را مختل می‌کنند.

تعمیرکار چندمین نفری بود که این حرف‌ها را برایم تکرار کرد:

اگر از همان اول با دست راست ساز بزنی برای خودت هم بهتر است. اولا هر جایی ساز ببینی دست می‌گیری. چون ما ساز چپ‌دست نداریم. بعدها هم که استاد شدی، شاگرد بیشتر داری. از اول باید با دست راست بزنی که عادت کنی.

این حرف‌ها کهنه‌ست اما دور نیست. تا چند دهۀ پیش همین حرف‌ها در بسیاری از کشورهای جهان معمول بود. (نه فقط کشورهای شرقی). در آن زمان که روز جهانی برای چپ‌دست تعیین نشده بود، تأکید می‌شد «از روز اول با دست راست بنویس که عادت کنی».

اقلیت بودن و فشار اکثریت

اگر چپ‌دست‌ها اکثریت جامعه را تشکیل می‌دادند و راست‌دستی استثنا بود، ماجرای بالای چه تفاوتی می‌کرد؟

بی‌شک سازها و خودکارها و قیچی‌ها و دستگیرۀ درها و میزها و نیمکت‌های مدرسه و… برای چپ‌دست‌ها طراحی می‌شدند و همه از راست‌دست‌ها می‌خواستند «از روز اول عادت کن با دست چپ بنویسی و ساز بزنی و شلیک کنی و مسواک بزنی و خودت را بشوری و…».

چپ‌دست یا راست‌دست بودن یک بروز ظاهری‌ست که به ما کمک می‌کند تا ارزش‌های قدرت‌نهاد را بشناسیم. «اکثریت» همواره صاحب قدرت است. بنابراین می‌تواند ارزش و ضدارزش خلق کند و به چیزها معنا بدهد.

اگر اکثریت معتقد باشند تجاوز به بدن دیگران خوب است، خب، اقلیت وضع ناجوری خواهند داشت.

اگر اکثریت معتقد باشند مصرف‌گرایی خوب است، اقلیتی که بر این باور نیستند طرد خواهند شد.

اگر اکثریت بگویند شبکۀ اجتماعی خوب است پس حتما خوب است و اقلیتِ امّل نباید حرف بزنند.

اکثریت و حقیقت

اکثریت آنچه را به آن معتقد است و عمل می‌کند «حقیقت» می‌داند و خلافِ آن را بسته به متغیرهای مختلف یا تقبیح می‌کند، یا تخطئه می‌کند یا طرد می‌کند یا مجازات می‌کند یا رسوا می‌کند یا سرزنش می‌کند.

اکثریت راست‌دست هستند؟ پس انجام کارها با دست راست درست است و چپ‌دست بودن چیزی‌ست که باید اصلاح شود. تا دیروز در نوشتن باید اصلاح می‌شد و امروز در ساز زدن. اما دقت کنید که این یک مثال است.

دوست دارم در مفهومِ قدرتِ ارزش‌آفرین اکثریت دقیق و عمیق شویم و ببینیم چقدر خودمانیم، چقدر خودمان انتخاب کردیم، تا چه اندازه تصمیم و رفتار و انتخاب‌مان تحت تأثیر قدرت اکثریت (خانواده، اجتماع، گروه دوستان، ارزش‌های عمومی و…) بوده؟

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

2 دیدگاه

  • من هم چپ دست هستم. خط می‌نوشتم. همه اساتید نی را برای راست دست‌ها می‌تراشیدند و می‌گفتند با این بنویس. یه استادی پیدا شد که نی روی برای دست چپ می‌تراشید.. خاطره شما من رو برد به خیلی سال پیش و خطاطی کردنم. چه شب هایی که نمیشد با نی دست راست بنویسم و گریه می‌کردم :)) حالا باز خوبه من خانواده‌ام پذیرفته بودن. یکی از اقوام ما از شش سالگی که متوجه شد دخترش چپ‌دست هست مجبورش کرد با دست راست بنویسه. و دختره بیچاره اشک که من نمی‌تونم و تا سالها این دختر با دست راست نوشت. بزرگتر که شد خودش فهمید باید با دست چپ کار کنه و الان با هر دو دست می‌نویسه و لی خوب ضربه خورد.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com