فناوری نوستالژی را میبلعد. فکر میکنید این یک تئوری توطئه است یا یک حقیقت مسلم؟ در این نوشته توضیح دربارۀ محو خاطرات انسان به دست فناوری حرف میزنم.
اشیاء عناصر خاطرهساز
در بهترین داستانهایی که خواندهام شخصیتها با جامعه، جغرافیا، افکار و افعال و اشیاء شناسانده شدهاند. یعنی همواره با پیرامون خود در کنش و واکنش بودهاند. شاید برایتان جالب باشد بدانید دنیای دیجیتال رفتهرفته کنش و واکنش تازهای ایجاد کرده که بهجای اشیاء، ابزار و نرمافزارها در آن مشارکت دارند نه اشیاء دارای حجم. درواقع میخواهم بگویم تکنولوژی در حال نابودی نوستالژی است.
در عالم واقع اشیاء نقش پررنگی در خاطرهسازی دارند. همۀ ما خاطرهای از ظرفهای مادربزرگ، کلاه پدربزرگ، یک عصا، کرسی، سقفهای چوبی خانههای روستایی، اسباببازیهای دورۀ کودکی، مغازههایی خاص در دوران بچگی و… داریم.
اشیا شخصیت دارند
احتمالاً میگویید همۀ آنها سر جایشان هستند یا لااقل در ذهن شما محفوظند، پس چطور ممکن است محو خاطرات انسان به دست فناوری رخ بدهد؟
اشیای داستان قدرت مهمی دارند. بعضیها معتقدند اشیاء (چه در داستان چه در واقعیت) شخصیت و بار معنایی و احساسی دارند. اشیاء خاطرات و تصویرها را کامل میکنند. ما به آنها احساسات داریم و از آنها حس دریافت میکنیم: از گیرۀ سر، پیراهن، کیف، مبل، ساز، زیرسیگاری، میز، لیوان چای، خودکار یا خودنویس، دکور خانه، تابلوهای راهنمایی و…
حالا فکر میکنید دنیای فناوری چه به سر آن بخش از خاطرات ما میآورد که با اشیاء در ارتباطند؟
از داستان شروع کنیم
یک کتاب از چخوف، داستایوسکی، مارک تواین یا هر نویسندۀ کلاسیک دیگر بردارید و بخوانید. اشیایی مثل تراموا، گرامافون، تلگراف، تبر و خیلی چیزهای دیگر که امروز یا بهکلی بیمصرف و کهنه شدهاند یا کمتر استفاده میشوند در آن داستانها حضور دارند.
نکتۀ جالب اینجاست که وقتی آن داستانها را میخوانیم یا وقتی یک فیلم با درونمایۀ تاریخی میبینیم، بههیچوجه حس نمیکنیم با چیزی عجیبوغریب مواجه هستیم. درواقع گرامافون همچنان برای ما «معنا» دارد. آن اشیاء قبل از دورۀ محو خاطرات انسان به دست فناوری خلق شدهاند و یک ویژگی متفاوت دارند: دگرگونشوندگی کمی دارند، فیزیکیاند.
حالا این وضعیت را با کتابهای داستانی یا فیلمهای دو دهۀ قبل مقایسه کنیم: داستانهایی که روایت در آنها بر پایۀ ابزار دیجیتال به پیش میرفته، ابزاری مثل یاهومسنجر، اورکات، گوگلریدر. با اینکه از مرگ برخی از این ابزار حتی ده سال هم نگذشته، اما بهکلی فراموش شدهاند. دیگر احساس پررنگی برنمیانگیزند و بار معنایی نیرومندی ندارند.
ابزار گذشته، ابزار دیجیتال
وقتی حواس پنجگانه با چیزی درگیر نباشد، درکی هم صورت نمیگیرد. ما دربارۀ تجربههای ماورایی حرف نمیزنیم. دربارۀ اشیای زمینی حرف میزنیم که هر روز کمتر میشوند.
تا دیروز برای زنگزدن به یک نفر لازم بود روی دکمههای تلفن ضربه بزنیم یا یک دایره را به دفعات بچرخانیم. این چیزها صدا و تصویر ملموس داشتند. اما حالا چه؟ حالا روی دکمههای فرضی، عناصر بصری ضربه میزنیم.
اگر یک نفر ده سال پیش یک داستان با این ویژگیها خوانده باشد، امروز آن داستان برایش ارزش و مفهوم خاصی ندارد.
حتی نمیتواند با آن خاطرهبازی کند چون ابزار دیجیتال چنان دگرگون شدهاند که حتی برای خود ما هم ابزاری مثل یاهو مسنجر مسخره به نظر میرسد. آن خاطرات تا حد زیادی محو شدهاند و «یادآوریکننده» هم وجود خارجی ندارد. خاطرات دیجیتال نوع تازهای از خاطرات انساناند که عمری کوتاه و شکلی متفاوت دارند.
حواس پنجگانه، ابزار خاطرهساز
یادآوری احساسات دریافتشده از دستگاه گرامافون یا رادیوی تکموج آسان است چون این ابزار هنوز حضور فیزیکی دارند و با حواس پنجگانه درک میشوند. اما یاهو۳۶۰ کجاست؟ در جهان فناوری محو شده است. میبینید؟
درک ابتدایی ما از جهان با حواس پنجگانه ممکن میشود. این حواس پنجگانه است که بهعنوان ابزار خاطرهساز وارد عمل میشود. ما میبوییم، میچشیم، میبینیم، لمس میکنیم و میشنویم:
عطر فضاها و آدمها را، عطر دریاها و جنگلها را، مزه غذاها و شربتها را، دختری که عاشقش میشویم را، ساقهای سفید براق را، لبهای نرم را، موسیقی را… و به این ترتیب ذهنمان خاطره جمع میکند.
ابزار قبل از دنیای دیجیتال هنوز زندهاند
فکر میکنم اگر همین امروز یک نویسنده یا فیلمساز مدرن داستانی تاریخی بنویسد و در آن از انواع اشیای مربوط به قرن اول میلادی یا اول هجری نام ببرد، اثرش کاملاً درک و پذیرفته میشود. اما اگر امروز کسی بخواهد داستانی بگوید که قصهاش بر بستر یاهومسنجر به پیش میرود، نباید انتظار داشته باشد اثرش بازار را قرق کند.
همین امروز اگر با یک متولد دهۀ ۸۰ دربارۀ یاهومسنجر یا گوگلریدر حرف بزنیم اصلاً متوجه حرفمان نمیشود. احتمالاً احساس میکند چقدر سادهلوحیم یا شخصیت کمخردی داریم. اما اگر همین امروز یک متولد دهۀ ۴۰ از خاطرۀ نامهنگاری با دوستدخترش برایمان بگوید، چشم و گوشمان تسلیم قصهاش میشود.
من در هیچیک از رمانهایم ردی از شبکههای اجتماعی و ابزار دیجیتال نگذاشتهام. دربارۀ اسنپ، اینستاگرام، توییتر و امثالشان حرف نزدهام چون میدانم حضور این ابزار در داستانم، قصه را مشمول تاریخمصرف میکند.
ترجیح میدهم بگویم «تاکسی اینترنتی» چون میدانم اینترنت زوالپذیری کمتری دارد تا یک شرکت خدماتدهنده. ترجیح میدهم بگویم «پیام داد» تا اینکه از تلگرام، واتساپ یا اینستاگرام نام ببرم که حتی معلوم نیست پنج سال دیگر باشند یا نه، چقدر عوض شده باشند و چقدر نشانهای از گذشتهشان در آنها باقی مانده باشد که برای فهم ماجرا به مخاطبم کمک کند.
چه اتفاقی دارد میافتد؟
محو خاطرات انسان به دست فناوری هر روز قوت بیشتری میگیرد. بهطور روشن باید بگویم دو اتفاق در جریان است:
ما رفتهرفته از ابزار فیزیکی، اشیای الهامبخش و حسبرانگیز فاصله گرفتهایم. گرانی، قدیمی بودن، بهصرفه نبودن، نامتناسب بودن با نیازهای روز و… باعث شده تا ماشین تحریر یا گرامافون یا شمعدان و گردسوز از زندگی روزمرهمان حذف شوند. اما همچنان برخی از ما که در گذشته این اشیاء را دیدهایم، نسبت به آنها احساسات داریم.
محو خاطرات انسان به دست فناوری
اتفاق اول:
معناهای مرتبط با اشیاء روزبهروز برایمان رنگ میبازد. دیگر کسی دوست ندارد تلویزیونی قدیمی یا رادیویی قدیمی داشته باشد. ممکن است یک رادیو را پشت ویترین مغازه ببینیم و از خوشحالی توی پیادهرو جیغ بکشیم اما دوست نداریم آن را با خودمان به خانه بیاوریم.
بهمرور اعتبار آن اشیاء حتی نزد ما که تجربهشان کردهایم هم محو میشود.
اتفاق دوم:
نسلها جدید بدون هرگونه حسی عمیق به اشیاء بزرگ میشوند که دو دلیل دارد.
- اول:
اشیاء در عصر حاضر با سرعت بیشتری دگرگون میشوند. قوریای که سال پیش خریدید امسال تازه نیست. شهوت بهروز بودن که ما گرفتارش هستیم به نسلهای بعدی هم منتقل میشود.
اگر تا دیروز کنسولهای بازی از سگا و میکرو به پلیاستیشن تغییر پیدا میکردند، رفتهرفته دیگر حتی کنسول بازی هم اهمیتش را از دست میدهد. حالا دیگر کسی با PS3 خاطرهبازی و ذوق نمیکند چون PS5 هوش و حواسش را برده. اما هنوز میکرو و نینتندو و سگا برای نسل من خاطرهانگیز است. - دوم:
نسلهای جدید خیلی بیشتر از ما با ابزار دیجیتال زندگی میکنند. آنها با این جنس از ابزار بزرگ میشوند و طبیعتاً با آن خو میگیرند. فرصت کمتری برای درک و خاطرهبازی با اشیای فیزیکی پیدا میکنند.
خاطرات آنها بیشتر از جنس خاطرات دیجیتال است، خاطراتی با عمر کوتاه و دگرگونشوندگی سریع و البته «قدرت مدیریت». - سوم:
این بار ابزار هستند که ما را مدیریت میکنند. ابزار دیجیتال فقط ابزار نیست بلکه عادتساز و شکلدهنده به روند تجزیه و تحلیل ذهنی بشر است.
امروز یک گروه در گوگل یا اپل مینشینند و تصمیم میگیرند من و شما چطور رفتار کنیم. گروه بازاریابی یا طراحی محصول اینستاگرام تصمیم میگیرند من و شما چقدر در نرمافزارشان وقت صرف کنیم. طبیعیست چون محصول و شیء در گذشته در ازای پول ارائه میشد اما امروز در ازای عمر ارائه میشود.
چه کار باید کرد؟
من نسخهای ندارم. اگر بخواهید بدانید خودم چه کار میکنم میتوانم برایتان بگویم:
- هیچوقت در داستانم از ابزار دیجیتال حرف نمیزنم.
- سعی میکنم همچنان اتصالم را با جهان واقعی حفظ کنم.
- به جزئیات دقت دارم.
- همچنان با اشیاء تعامل میکنم.
حامی باشید
میتوانید با پرداخت مبلغ دلخواه از این نوشته و جریان خلق و نشر محتوا در این وبسایت حمایت کنید. نام شما در فهرست حامیان ثبت میشود.
سلام
ایده اصلی درست و جذاب بود. شیئی که نمی ماند کمتر می تواند نوستالژی شود. یا اگر هم بشود به شکل بین نسلی قابلیت انتقال کمتری دارد.
اما یک مسأله اینجا خلط شده است: قرار دادن ما در جایگاه نسل بعد. کتابی می خوانم که توضیح می دهد شفافیت خاطرات انسان در بعضی دوره های سنی، از جمله بعد از شروع فعالیت حافظه در حدود سه الی چهارسالگی، و در نوجوانی، بسیار بیش از دوران دیگر است. (جزییات متفاوتی در این میان هست). ما نمی توانیم خاطرات شفافی مثلا از اولین موبایل یا اولین پیامکها یا استیکر های عمرمان داشته باشیم، چون از سنین نوجوانی عبور کرده بودیم که به اینها رسیدیم. اما شاید نوجوانان و کودکان عصر جدید بتوانند در میان همینها نوستالژی داشته باشند، چون در سن مناسب تولید نوستالژی با این ابزار دم خور بوده اند
سلام
ممنونم که دقیق خواندید.
باید منتظر ماند و دید. من گمان میکنم اوضاع برای همگیمان متفاوت شود.