دنیا آدم را اندوهگین میکند. دنیا آدم را خیلی خیلی اندوهگین میکند. آدم باید هر از گاه، از حکیمان بشنود. مثلاً این جمله را شنیدهام که:
دنیا خیانتکاری است فریبنده و نیرنگباز، بخشندهایست منعکننده، پوشانندهای است برهنه سازنده، آرامش آن بیدوام، مشکلاتش بیپایان، و بلاهایش قطعناشدنی است.
و فکر کردم رؤیای روز و روزگارِ خوش، وهم است. آدم عاقل وهمی نمیشود. و فکر کردم آدم باید از آرزوی بهبودی دنیا، از تلاش برای بهترکردن دنیا دست بکشد. آدم خیلی هنر کند میتواند خودش را بهتر کند.
این سفر صعب است ولی ذاتش با «گذر» گره خورده. آنجاهایی که میایستی، خوندل بیخود میخوری و تقلای بیجا میکنی تا تکهای از مسیر را بهتر کنی، یا درگیر وهمی، یا گرفتار خودخواهی.
دنیا قرار نیست به مراد دل ما و برای ما و بر محور ما بگردد. محوری هم اگر باشد، «فلک به مردم نادان دهد زمام مراد». تو نه اهل فضلی و دانش که فضیلتی برای خودت فرض کنی، نه با مصلحان و پیغامبران و حکیمان سربهسری که دنیا را به اصلاح بخوانی.
دست بکش از اصلاح دنیا….




