برادرِ گرامی!
رضا امیرخانی
سلام
رمضان مبارک!
هشت سالِ سخت بر فرهنگِ کشور گذشت. گذشتنی که دیگر رمقی برایِ اهالیِ فرهنگ و ادبیات باقی نگذاشت و هر کس را به گونهای دلسرد کرد. شاید بیش از هر طیفی، این هشت سال بر نسلِ من سختتر گذشته باشد. نسلی که میبایست در آغازِ دورهٔ جوانی هر روز چشم روی امیدبخشترین روزها باز کند و زیباترین افقها را ببیند. اما اینچنین نبود و میدانید که چهگونه بود. میخواهم با این کلمات شما را به هشت سالِ قبل ببرم. به زمانی قبلتر از این خشکسالی. به مرتعِ ادبیات… به درختِ «لوح». درختی که میوه میداد و سایه میگستراند. نسلِ من زیرِ سایهاش آرام میگرفت و از میوهاش تغذیه میکرد. تا آنکه لوح هر روز تکیدهتر شد.
نسلِ من فرزندِ زمانهٔ لوح است. چه کسی است که امروز دستی به قلم داشته باشد و منکرِ تأثیرِ «لوح» بر خود باشد؟
مغرورتر از آن هستم که از کسی خواهش کنم، اما برایِ ادبیات، برایِ فرهنگ و برایِ سرزمینم، از شما استدعا میکنم بارِ دیگر همت کنید، نویسندگانی خوب را دورِ هم بنشانید و برندی تازه بسازید و دوباره خاطرهٔ لوح را برایِ علاقهمندان به ادبیات و فرهنگِ ایران زنده کنید.
این نوشته میتوانست درخواستی خصوصی از شما باشد، اما «سرگشاده» است تا بلکه کمی در رودربایستی قرار بگیرید و از خودتان بگذرید و برایِ ادبیات، برایِ فرهنگ و برایِ سرزمینمان، دوباره کاری کنید. این روزها نسلِ من بسیار محتاجِ چشمهای است که از آبش بنوشد و نیرو بگیرد. میتوانید این چشمه را بسازید، پس کملطفی نکنید.
ممنونم
با احترام
حسامالدین مطهری
———————————————————————————–
بازتابها در وبلاگها:
– وبلاگِ سلامان / حامد هادیان
– وبلاگِ ماهِ ناتمام / عباس حقایقی
– امیرحسین فقیهی
– تهران، پنجِ عصر
– وبلاگ پایا
ما نیز امیدواریم
امیدوارم و منتظر…
در همین رابطه:
http://faghihy.ir/news/1110
و اینجا هم
http://tehran5asr.blogfa.com/post-15.aspx
در همین رابطه
http://payablog.blogfa.com/post/122