رسانهٔ بیداری: اگر کتابفروشی دارید یا در کتابفروشی یا کتاخانه کار می کنید و یا انتشارات دارید و یا حتی کتابخوان حرفه ای هستید و یا حداقل سالی یک بار به نمایشگاه کتاب سر می زنید حتما حاشیه بر کتاب را یک بار بخوانید چون نکات بسیار مفیدی برای بهتر شدن روند کاری همه شما در این کتاب وجود دارد. این کتاب حاصل مقالات نویسنده از سال 88 تا 91 در روزنامه جام جم، جوان و وب سایت کتاب سوم می باشد. درست است که امروز همه از اوضاع کتاب خوانی در کشور فقط فریاد می زنند اما فرق گفته های این نویسنده این است که او علاوه بر فریاد زدن برای هر قضیه راهکار ارائه کرده است و شاید همین نکته باشد که کتابش را متمایز و ارزشمند ساخته است.
شروع کتاب با ایراد به دکوراسیون برخی کتابفروشی ها و نحوه برخورد فروشندگانشان با مشتری است که بعضا خیلی سرد برخورد می کنند و ممکن است به جای جذب مشتری های نوپا برعکس مشتری پرانی کنند و به عقیده نویسنده «کتاب فروختن نوآوری می خواهد چون نیاز روزانه مردم نیست که هر جور عرضه اش کنی مشتری داشته باشد»در ادامه یکی دیگر از راهکارهای مطهری اینست که :« هر کدام از ما کتابخوان ها می تواند یک رسانه باشد؛ کتاب به دست و سرگرم مطالعه این ور و آن ور بنشیند، توی اتوبوس، مترو، پارک، محل کار و وقت استراحت، صف نانوایی، گردش، بانک و هزار جای دیگر که پر آدم است. و این یعنی امر به معروف ».
اما بحث جالب دیگر در کتاب انتقاد شدید نویسنده از نمایشگاه کتاب تهران است که به عقیده نویسنده نمایشگاه کتاب تهران ابدا مایه خوشحالی و مباهات نیست و این نمایشگاه نمود عمق نادرستی مدیریت فرهنگی در کشور ماست زیرا :
1.باعث ورشکستگی کتابفروشان شهرستانی می شود چون کتابخواننان آن شهر با مراجعه به نمایشگاه کتاب تهران برای یک سال مصرف خود کتاب می خرند.
2.تنها سود نصیب ناشران می شود زیرا در این 10 روز به اندازه یک سال خود سود می کنند و زمانی که در ایام دیگر سال کتابفروش شهرستانی درخواست کتاب از ناشر می کند آنها فقط در ازای دریافت وجه نقد به او کتاب می دهند و این در توان فروشنده شهرستانی نیست و نهایت منجر به ورشکستگی می شود.
3.از همه مهتر هیچ کس نمی اندیشد که چرا یک علاقمند به مطالعه باید همان مبلغی را که تخفیف می گیرد که نهایتا 20 یا 30 درصد است، همان را صرف هزینه ایاب و ذهاب کند و به تهران بیاید تا کتاب بخرد.
4.نمایشگاه کتاب تهران با این وسعت این حجم کتاب نتیجه توزیع ناعادلانه کتاب و فرهنگ در تمام نقاط کشور است و چرا یک کتاب خوان شهرستانی نمی تواند کتاب مورد نیازش را در شهر خودش پیدا کند؟
اما یک پیشنهاد بسیار جالب در این کتاب هست که مرا خیلی به فکر فرو برد و آن طرح ایجاد هیئت کتاب است. این پیشنهاد به صورت یک مصاحبه ای خیالی با مبتکر راه اندازی هیئت کتاب نوشته شده است. بخش هایی از مصاحبه :
قصه هیئت کتاب قصه شیرینی است .قصه چند جوان که دور هم جمع می شوند و به جای سینه زنی، کتاب خوانی می کنند. قصه ای که ای کاش به زودی در بین جوانان مذهبی به یک واقعیت بدل شود. آن وقت دین داری ما – ان شاءالله- دین داری واقعی و با علم خواهد بود . هیئت کتاب ایده ای است که به خصوص در ایام رمضان و محرم می توان آن را در جمع های دوستانه پیاده کرد. هیئت کتاب یک جورهایی به همان حلقه های قصه گویی شباهت دارد. از طرف دیگر به جلسات قرآن و دعا هم بی شباهت نیست. یعنی چیزی میان این دو است. از هر کدام نقشی گرفته و با هر کدامشان اشتراکاتی دارد. تقریبا همه نوع کتاب به هیئت ما راه دارد. البته دسته بندی هایی کرده ایم: دین، رمان و داستان کوتاه، شعر، تاریخ . 10 ماه سال به صورت هفتگی جلسه داریم، در ماه های رمضان و محرم هر شب. در حقیقت این دو ماه کار ویژه ما است. ما رفتیم و به جای سینه زنی، حماسه حسینی شهید مطهری را خواندیم. یادم می آید آن شب یکی-دو بخشش تمام شد. بچه ها ریز ریز اشک می ریختند و در عین حال چیزی بهشان اضافه می شد که شاید بتوان اسمش را معرفت گذاشت. این مطلوب ما بود. در ماه رمضان هم افطار می کردیم و به جای دیدن فیلم های چرند تلویزیون، می نشستیم به کتاب خواندن و مباحثه کردن. بچه ها ازدواج می کردند و جلسات رونق بهتر و جدیت بیش تری می گرفت. نه تنها کسی کناره نمی گرفت، بلکه یک نفر دیگر هم به جمع اضافه می شد. هر کس هم آمده باشد برای سرگرمی و توی بحث نباشد ، با بی رحمی عذرش را می خواهیم. هر کس پیشنهادی دارد. کارمان روی یک کتاب که تمام می شود، در آخرین جلسه پیشنهاد ها را می گیریم. هر کس چند دقیقه از پیشنهادش دفاع می کند. پیشنهاد هر کسی رای آورد، او می شود ملای جلسه بعدی و کتاب بعدی. یعنی پیشنهاد دهنده خودش از قبل کتاب را خوانده و روی موضوع تسلط دارد . کتاب ها را هم از یک کتاب فروشی توی شهر به تعداد می خریم و تخفیف می گیریم. هر کس هم پول کتاب خودش را می پردازد.این طوری در حال ایجاد کتابخانه های غنی هم هستیم؛ چیزی که سال ها بعد قدرش دانسته می شود. مکان جلسات هم نوبتی در خانه هر یک از اعضا برگزار می شود.
آخرش؟ آخرش چند جلد کتاب خوب خوانده ایم. آخرش این که اگر روزی برویم پای وعظ فلان آخوند یا مداحی بهمان مداح، الکی گریه نمی کنیم. می فهمیم اصل گریه برای چیست و وسیله چیست. آخر عاقبتی بهتر از این؟ آن هم توی دوره و زمانه ای که خیلی جاها وهن جای مدح را گرفته و هیچ کس هم جلودارش نیست.
هر کس در هر شهرستان یا حتی روستایی می تواند هیئت کتاب داشته باشد، فقط باید جدی بگیریمش.