مریم برادران –نویسنده: چند روزی مشغول به خواندن رمان کلت 45 بودم؛ کاری از نشر آرما، نوشته حسام الدین مطهری. هرچند دوست داشتم نویسنده این کتاب وقایع چند سال اول بعد از انقلاب مثل آزادی احزاب و نحلهها، نقش کمیته و سپاه، نقاط قوت و ضعف و … را بیشتر بپردازد و حتی آثاری که باعث شد سازمان مجاهدین یا احزاب مشابه طرفداران بیشتری بیایند که همگی در طبیعت یک انقلاب نهفته است، با این همه کتاب برایم دلچسب بود.
قصه اصلی درباره سازمان مجاهدین خلق است و نویسنده سعی کرده است در قالبی داستانی آسیبهای غم انگیز آن را که حتی به فروپاشی خانوادهها منجر شد، ترسیم کند. غم انگیزی قصه آنجا بیشتر به دل مینشیند که ابتدا خانوادهای ایدهآل تصویر میشود که در کنار هم نه مرفه اما شاد و سالم زندگی میکنند و بعد به یکباره به خاطر مبارزه، کم کم از هم جدا میشوند، غم دوری و غربت میچشند، شکنجه میشوند و سرانجام در هنگام وصال بر هم ماشه میچکانند.
در طول داستان نویسنده با ظرافت سعی کرده چیزهایی دربارهٔ اتفاقات آن روزها بگوید. مثل قانون حجاب، وضعیت کمیتهها، تفکراتی که در حال تولد بودند و به خصوص با شروع جنگ قوت گرفتند، … اما گاهی به نظر می رسد -شاید به دلیل دغدغههایی که واضح است نویسنده را به سمت نوشتن چنین کاری هدایت کرده است- کاش بعضی چیزها بیشتر پروده میشد. به طور مثال نویسنده با نگاهی منصف و به دور از بیماریهای رایج، واقعیت کمیتهها را تصویر کرده است یا رگههایی از آنچه بین آدمها بخاطر قوانین وضع شده حکومتی فاصلههای ذاتی انداخت را اشاره داده است اما گاه به نظر میرسد شاید اگر به بعضی بیشتر میپرداخت، قصه رشد پر کینه منافقین بیشتر آشکار میشد.
کتاب به خصوص تا تقریبا میانه راه پر از توصیف است که هرچند خوب هستند و در اغلب موارد تازهاند و نشاندهندهٔ قوت استعاره نویسنده اما گاهی به ولخرجی افتاده است. انگار نویسنده دوست داشته هرچه در چنته دارد را در این اثر رو کند. این شیوه از میانه کتاب که در انقلاب میافتد، کمتر و معقولتر میشود.
شخصیتهای این داستان خوب پرورده شدهاند هرچند من دوست داشتم مجتبی کمی ببیشتر توصیف میشد یا مینو در روند ورود به سازمان (با همه شک و شبهه ای که داشت) کمی سختتر و با تامل بیشتر مسیر را طی میکرد. با این همه مهین که به نظر یکی از افراد کلیدی رمان است، بسیار خوب شخصیت پردازی شده است. او یک مجاهد خلق تمام عیار است که هم بلد است هدایت کند و هم ایمانش به هدف آنقدری هست که بتواند احساسش را لگام بزند. شاید قوت این شخصیت حتی از صالح بیشتر است که نقش اصلی را در کتاب بازی میکند (من رتبه اول را به نقش مکمل صالح یعنی مهین میدهم).
به هرحال این رمان برخلاف بسیاری از رمانهای ایرانی پایانی دارد که هرچند میتوانی حدسش بزنی اما با دلهره و با کشمکش تو را با خود میکشاند و سنگ روی یخت نمیکند. فکر میکنم از آن دست کارهایی است که علاوه بر لزوم به بودنش، لذت لازم را به خواننده میدهد و ارزش وقت را تلف نمیکند.