حامد هادیان / وبلاگ سلامان: نمیدانم از کجا به سرم زده است که بعضی کتابها، کتاب نیستند. مثلا چون به قدر یک کتاب نرسیدهاند یا حرف نویی ندارند. ربطی به هیکل و ادا و اطوارشان هم ندارد. کتاب «حاشیه بر کتاب» از آن رو که برای یک دوست است و از آن جهت که موضوعش برای من ملون بود؛ برای من کتاب بود و سلولهای کتابی سرم را بیدار کرد. نویسنده یک «خوره کتاب» است که حالا به یک «مادرکتاب» تبدیل شده است. دو تا کتاب نوشته و حالا منی دوزار با ما توفیر دارد. البته بگویم کتاب داریم تا کتاب و «کلت ۴۵»اش کتابتر بود. در ادامه به بهانه این کتاب چند برش درباره کتابها نوشتم.
یک. شاید آدمها را بتوان از لحاظ کتابخوانی به دو دسته تقسیم کرد-کتابخوانها و کتابنخوانها. البته که این تقسیم بندی به بهشت و جهنم نمیبردشان. شاید دزد با چراغ شوند یا نگاری که به مکتب نرفت و خط ننوشت. ولی راستش این است یک دیکتاتور کتابخوان شرف دارد به رئیسجمهوری که نهایت «داستان و راستان» خوانده یا «موتورهای درون سوز»*. باز هم میگویم این تقسیم بندی ارزش انسانی ندارد. ولی کتابها دنیای ما را متفاوت میکند. (چه جملهٔ کلیشهای) حالا نمیخواهم مانند اقوال مذهبی بگویم کتابها تجربه آدمها را به اندازه تاریخ افزایش میدهد ولی به قول ظریفی چگالی ما را بالا میبرند.
دو. خدا را شکر هیچ آدم عاقلی پیدا نمیشود از کتاب خوانی بد بگوید البته پیدا میشوند کسانی که بگویند آن اراجیف را نخوان و مثلا بیا دوره مطالعاتی مطهری و آوینی. همان را هم راه بیندازد صلوات دارند. صلوات جلی حتی جلیلی با نخ تسبیح.
سه. این برگهای مرکبدار بیشتر ماده خامی هستند که تازه بعد خواندنشان کار شروع میشود. کتاب خواندن، مداومت، نقشه راه، تجزیه و تحلیل میخواهد تازه باید حواست باشد مانند رمانهای ویکتورهوگویی وقتت را هولوپی نخورند که توی قبر نکیر و منکر هی بپرسند زندگیات را چه کردی و بگویی ده جلد چخوف، پنج جلد آتش بدون دود، هفت جلد در جستجوی زمان از دست رفته و الخ.
چهار. کتاب خوانی باید عمومیتر شود تا ما آدمهای خوبتری شویم. آدمهای قابل تحملتر. هر وقت به تیراژ ۱۰۰۰ تایی کتابها فکر میکنم عمیقا غصه میخورم. هنوز هم فکر میکنم انقلاب اسلامی بیشتر در حوزه سیاسی روی داده است و ما در دوره نوزادی این انقلاب هستیم. روزی انقلاب فرهنگی روی خواهد داد و فرزندان آن انقلاب آدمهای شگفتی هستند. هرچند سردمداران انقلاب در ابتدای ۵۷ همه از توی کتابها آمده بودند.
پنج. در بعد سیاسی حکومتی که مردمش را به سوی مطالعه ببرد هرگز به دیکتاتوری نمیرسد. مگر اینکه این مطالعه فقط به سمت سرگرمی برود. نمیدانم انقلابی که خودش به دست کتاب نویسها و کتاب خوانها به وجود آمده چرا این بزرگترین میدان دعوا را رها کرده و داده دست بورژواهای دوزاری.
شش. یک روز صبح در جلسهای با تنی از دوستان سر این قضیه که متفکر باید مکتوب باشند و نه شفاهی به اختلاف خوردیم. گفتم نمیدانم چرا متفکرین امروز جامعه ما اینقدر عجولند. خب بروید کتاب بنویسید کمی بیشتر در حرفهایتان تعمق کنید. متکم الوحده نباشید. بگذارید از کتابهایتان نزدیکتان شوند. به واقع کتاب نوشتن هم جهاد است. نه فقط آن رگهای ورم کرده و تکبیر گوی شما. البته استثناها را کاری ندارم و خدماتشان. آن برادران متکلم الوحده خواهند بود؛ ما هم خواهیم بود تا روزی که دایره برای آنها تنگ شود.
هفت. تا وقتی رسانهٔ جدی برای کتاب نداشته باشیم، تا وقتی آدمهای اهل خواندن نداشته باشیم. تا وقتی نویسندههای جدی نداشته باشیم. خیلی حرفهای مهم روی زمین میماند. حیف، حیف، که انقلاب راه خودش را میرود و به همه دنیا خودش را ثابت میکند. ولی ما متولدان خیابان انقلاب با متولدان خیابانهای منهتن هنوز فرقی نداریم.
هشت. نویسندهی کتاب کلی به نمایشگاه بینالمللی کتاب غر زده است که فلان است و بیسار و البته انتقاداتش حق. ولی نبودن نمایشگاه کتاب چیزی را حل نمیکند. نمایشگاه کتاب با همه ایراداتش باید باشد و ما در حوزههای دیگر بارور شویم. فقط کاش غم انگیزترین موجودات حوزه کتاب یعنی مدیران فشل فرهنگی بروند به فشل آباد خودشان و چغندر صادراتی بکارند.
*کتاب «موتورهای درون سوز» تنها اثر وزیر ارشاد دوران هاشمی رفسنجانی جناب میرسلیم
یک. شاید آدمها را بتوان از لحاظ کتابخوانی به دو دسته تقسیم کرد-کتابخوانها و کتابنخوانها. البته که این تقسیم بندی به بهشت و جهنم نمیبردشان. شاید دزد با چراغ شوند یا نگاری که به مکتب نرفت و خط ننوشت. ولی راستش این است یک دیکتاتور کتابخوان شرف دارد به رئیسجمهوری که نهایت «داستان و راستان» خوانده یا «موتورهای درون سوز»*. باز هم میگویم این تقسیم بندی ارزش انسانی ندارد. ولی کتابها دنیای ما را متفاوت میکند. (چه جملهٔ کلیشهای) حالا نمیخواهم مانند اقوال مذهبی بگویم کتابها تجربه آدمها را به اندازه تاریخ افزایش میدهد ولی به قول ظریفی چگالی ما را بالا میبرند.
دو. خدا را شکر هیچ آدم عاقلی پیدا نمیشود از کتاب خوانی بد بگوید البته پیدا میشوند کسانی که بگویند آن اراجیف را نخوان و مثلا بیا دوره مطالعاتی مطهری و آوینی. همان را هم راه بیندازد صلوات دارند. صلوات جلی حتی جلیلی با نخ تسبیح.
سه. این برگهای مرکبدار بیشتر ماده خامی هستند که تازه بعد خواندنشان کار شروع میشود. کتاب خواندن، مداومت، نقشه راه، تجزیه و تحلیل میخواهد تازه باید حواست باشد مانند رمانهای ویکتورهوگویی وقتت را هولوپی نخورند که توی قبر نکیر و منکر هی بپرسند زندگیات را چه کردی و بگویی ده جلد چخوف، پنج جلد آتش بدون دود، هفت جلد در جستجوی زمان از دست رفته و الخ.
چهار. کتاب خوانی باید عمومیتر شود تا ما آدمهای خوبتری شویم. آدمهای قابل تحملتر. هر وقت به تیراژ ۱۰۰۰ تایی کتابها فکر میکنم عمیقا غصه میخورم. هنوز هم فکر میکنم انقلاب اسلامی بیشتر در حوزه سیاسی روی داده است و ما در دوره نوزادی این انقلاب هستیم. روزی انقلاب فرهنگی روی خواهد داد و فرزندان آن انقلاب آدمهای شگفتی هستند. هرچند سردمداران انقلاب در ابتدای ۵۷ همه از توی کتابها آمده بودند.
پنج. در بعد سیاسی حکومتی که مردمش را به سوی مطالعه ببرد هرگز به دیکتاتوری نمیرسد. مگر اینکه این مطالعه فقط به سمت سرگرمی برود. نمیدانم انقلابی که خودش به دست کتاب نویسها و کتاب خوانها به وجود آمده چرا این بزرگترین میدان دعوا را رها کرده و داده دست بورژواهای دوزاری.
شش. یک روز صبح در جلسهای با تنی از دوستان سر این قضیه که متفکر باید مکتوب باشند و نه شفاهی به اختلاف خوردیم. گفتم نمیدانم چرا متفکرین امروز جامعه ما اینقدر عجولند. خب بروید کتاب بنویسید کمی بیشتر در حرفهایتان تعمق کنید. متکم الوحده نباشید. بگذارید از کتابهایتان نزدیکتان شوند. به واقع کتاب نوشتن هم جهاد است. نه فقط آن رگهای ورم کرده و تکبیر گوی شما. البته استثناها را کاری ندارم و خدماتشان. آن برادران متکلم الوحده خواهند بود؛ ما هم خواهیم بود تا روزی که دایره برای آنها تنگ شود.
هفت. تا وقتی رسانهٔ جدی برای کتاب نداشته باشیم، تا وقتی آدمهای اهل خواندن نداشته باشیم. تا وقتی نویسندههای جدی نداشته باشیم. خیلی حرفهای مهم روی زمین میماند. حیف، حیف، که انقلاب راه خودش را میرود و به همه دنیا خودش را ثابت میکند. ولی ما متولدان خیابان انقلاب با متولدان خیابانهای منهتن هنوز فرقی نداریم.
هشت. نویسندهی کتاب کلی به نمایشگاه بینالمللی کتاب غر زده است که فلان است و بیسار و البته انتقاداتش حق. ولی نبودن نمایشگاه کتاب چیزی را حل نمیکند. نمایشگاه کتاب با همه ایراداتش باید باشد و ما در حوزههای دیگر بارور شویم. فقط کاش غم انگیزترین موجودات حوزه کتاب یعنی مدیران فشل فرهنگی بروند به فشل آباد خودشان و چغندر صادراتی بکارند.
*کتاب «موتورهای درون سوز» تنها اثر وزیر ارشاد دوران هاشمی رفسنجانی جناب میرسلیم