دربارۀ زندگی

آه آدونیس! مجال بده تا خاک سبزی برویاند

فکر می‌کردم کلمات وفادارترین یارانِ من هستند. هر لحظه در کنارم می‌دیدم‌شان. وقتی نردبام می‌خواستم قد علم می‌کردند، وقتی دست می‌خواستم دست‌گیرم می‌شدند، حتی وقتی اشک می‌خواستم دمِ مرثیه‌خوانی می‌گرفتند. ولی چند روز است عجیب بی‌یاور شده‌ام. گویی یارانِ همیشگی یک به یک گوشه‌ای و کُنجی نادیدنی خزیده‌اند. تمرکز دشوار شده است. چندبار متنی را شروع می‌کنم و هر بار بعد از چند جملهٔ کوتاه می‌فهمم هیچ‌چیز سر جای خودش نیست. کلمات را نمی‌توان زوری به بند کشید. باید مشتاق‌شان کرد تا با لذت در جمله‌ات بنشینند.
گفتن از داغی که ما دیده‌ایم فقط دل‌آزردگی می‌آورد. و هیچ‌کس اینجا نمی‌آید تا بگرید. می‌توانم از مرگِ اُمبرتو اکوی بزرگ بگویم و عظمتش در دروغ‌پردازی‌های جاودانه. یا شاید بهتر باشد از ماحصلِ یک سال زیستن با ادبیات بگویم. ولی کلمات کلاه سرشان نمی‌رود. حتی اگر به رگِ بی‌خیالی بزنم و بخواهم حرف‌های دیگری بزنم، خبر دارم با هم قرار گذشته‌اند جلویم آفتابی نشوند و فقط چندتای‌شان دمِ دست باشند. «تابوت» و «سرد» و «آوردند» و «یتیمی» از جلوی چشمم رژه می‌روند تا در جمله‌ای نو به کارشان بگیرم، ولی دیگر نه. وقتِ باورکردن رسیده است. امانتی که بینِ ما بود حالا پیشِ مالکش بازگشته است.
آه آدونیس! نرم‌نرم بهار سر می‌رسد. قربانی ما را بپذیر و جهان را شخم بزن. سیاهی را به زیر بیفکن و خاکِ زنده را مجال بده تا برویاند آنچه را در دل دارد. آه آدونیس! بیش از این ماندنِ آدمیانِ خسته را در غربت نپسند.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com