دربارۀ زندگی

همانم که قطب‌نما نداشت…

نوشتۀ 12 مرداد 13924 دیدگاه

یادم نمی‌آید در نوشتن معلمی داشته بوده باشم. می‌خواهی بگویی «خب که چی؟ من هم نداشتم!»؟ خب بگو. تو هم برو یک وبلاگ درست کن و همین را بگو. ولی من نمی‌گویم که خودم را بزرگ کنم. اتفاقاً می‌گویم که بفهمانم چه‌قدر تنها بودم. خدا داداشی بهم نداد که غلط‌هایِ نگارشی‌ام را بگیرد یا بهم بگوید: «اگر فلان‌جا جمله‌ات را تمام می‌کردی بهتر می‌شد.» آدمی که همچین داداشی دارد، مثلِ صحرانوردی‌ست که برایِ کشف و شهود، پهنهٔ وسیعِ صحرا را می‌پیماید و موبایلش همه جا آنتن می‌دهد و قطب‌نما هم دارد و ستاره‌خوانی هم بلد است. ولی من، آن آدم تنهائه بودم. همانی که قطب‌نما نداشت، ستاره‌خوانی هم دست و پا شکسته بلد بود و موبایلش آنتن نمی‌داد.
نگفتم که خودم را بزرگ کنم، گفتم که بدانی چه‌قدر تنها بودم. می‌دانی؟ یکهو آدم دلش یک چیزهایی می‌خواهد…

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

4 دیدگاه

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com