دربارۀ فرهنگ

هرمِ وارونهٔ فرهنگ: فرزند نامبارکی به نام مجمع ناشران

زورشان می‌رسد. و چون زورشان می‌رسد، نیازی نمی‌بینند قبل از اقدام فکر بکنند. سال‌ها بود که گروه‌هایِ جوان در نقاط مختلفِ ایران با سرمایهٔ شخصی شروع به راه‌اندازی کتاب‌فروشی و مؤسسهٔ پخش کتاب کردند. حالا نمی‌توان به فردایِ این گروه‌هایِ بخشِ خصوصی چندان امید داشت.
پیش‌تر گفته بودم که اگر جمهوریِ اسلامی توانست حجاب را با ضرب و زورِ تبلیغ و تهدید و تحدیدِ دولتی سامان بدهد، قطعاً خواهد توانست کتابخوانی را هم ترویج کند. و امروز دوباره آن قول را تکرار می‌کنم. در واقع آیندهٔ مراکز حکومتی‌ای که امروز به بهانهٔ توزیع و پخشِ کتاب و ترویج کتابخوانی راه افتاده‌اند، آینده‌ای بهتر از هزارها اقدامِ ضربتی-انقلابیِ دیگر نخواهد داشت. در مقابل، این فعالیت‌ها که همه مدعی‌اند به خواست رهبر سامان گرفته‌اند، نتیجه‌ای جز محدود کردنِ فعالیت مراکز خصوصی پخش و تبلیغ کتاب نخواهند داشت.
فرزندِ نامبارکی مثلِ «مجمع ناشران انقلاب» و دست و پاهایِ نامیمونش همچون «ترنجستان» و «شیرازه» در واقع تکرارِ یک اشتباهِ تاریخی در جمهوریِ اسلامی ایران‌اند. دوباره حکومت شروع به دخالت در امورِ کاملاً مردمی کرده است. باید پذیرفت که ما در ایران زندگی می‌کنیم. در جایی که بر خلافِ روشِ درست، به جایِ آن‌که هرمِ فرهنگ از پایین به بالا ساخته و پرداخته شود، از بالا به پایین ساخته می‌شود. در این هرمِ وارونه است که مجمع ناشران و امثالهم شکل می‌گیرند و جای را برایِ بخش خصوصی تنگ می‌کنند. دور از انتظار نیست که باندبازی به زودی در این مجمع شکل بگیرد و عرصه را برای ناشرانِ خصوصی نیز تنگ کند. ناشرانِ پیوسته به این مجمع نیز چندان دور از خطر نیستند. کم‌ترین خطری که آن‌ها را تهدید می‌کند گاو پیشانی سفید شدن و برچسب حکومتی خوردن است. و بزرگ‌ترین خطر، قابل پیش‌بینی نبودنِ آیندهٔ فعالیت‌هایِ فرهنگیِ حکومتی-دولتی در ایران است که اغلب مهمانِ یکی دو روز هستند. مجمع ناشران چون دایه‌ای به‌ظاهر مهربان‌تر از مادر ظاهر می‌شود و به کتاب‌فروشان و ناشران خدمات ارائه می‌کند، اما فکر نمی‌کند که اگر فردا -بنا به تغییر ساعت خوابِ مسئولان فرهنگی- تعطیل شد، ناشران و کتاب‌فروشان شیرشان را از کجا گیر بیاورند. شیری که همیشه عادت کرده‌اند از یک پستانِ حاضر و آماده بمکند و وقتی آن نباشد، هاج و واج می‌ماند.
مجمع ناشران می‌خواهد در همه چیز دخالت کند. از جمله در آموزشِ ناشران. آیا صلاحیتِ این کار را دارد؟ در بی‌صلاحیتی‌شان همین بس که درکِ درستی از بازار کتاب و مخاطبانِ کتاب ندارند. فروشگاهی علم می‌کنند و می‌کوشند با برخی کتاب‌هایِ بی‌اهمیت از معدود ناشرانِ عضو، پاتوقی پر رفت و آمد بسازند. رجوع کنید به فروشگاه‌هایی که تاکنون راه‌اندازی کرده‌اند و کمی در میانِ قفسه‌ها چشم بچرخانید. خواهید دید که بسته‌نگریِ مسئولانِ این مجمع چگونه به تحمیل یک عقیدهٔ خاص به مخاطبان و مشتریان انجامیده است. حتی اگر عاقل باشند و برایِ این کارها از بخشِ خصوصی کمک بطلبند، باز با مشکل دیگری مواجه خواهیم بود. دوباره بخش خصوصی حیاتش را مدیون یک نهاد حکومتی خواهد بود و بنابراین همیشه وابسته به او. یا اگر وابسته نشود، در زمان همکاری، مجبور است برایِ کسب روزی به بسته‌نگری‌های مسئولانِ مجمع گردن بنهد و اندیشه‌اش را مخفی کند. در بخش ترویج و تبلیغ کتابخوانی هم چنان صاحب اندیشه نیستند که مجبورند از کارهایِ مستقل و غیردولتی کپی‌برداری کنند؛ چنان‌که اغلب دستگاه‌هایِ دولتی چنین می‌کنند. و حتی اگر بلد باشند مطالعه را ترویج کنند، باز تلاش می‌کنند اندیشه‌ و نگرشی خاص و مورد پسند خودشان را به خوانندگان تحمیل کنند. و این نتیجه‌ای جز جامعه‌ای بسته نخواهد داشت.
مشکلِ بزرگ‌تر، ایجاد دسته‌بندی‌هاست. مجمع ناشران خواه ناخواه به دسته‌بندی‌هایی دست خواهد زد و همهٔ ناشران را در خیلِ خود نخواهد پذیرفت. همین کافی‌ست که جمهوری اسلامی ایران به راهِ تجربه شدهٔ «مخاصمه به جایِ مکالمه» ادامه بدهد و با تنگ‌تر گرفتنِ فضا بر ناشرانِ دگراندیش و با حمایت‌هایِ بدونِ شایستگی از ناشرانِ خاص، این دو را دشمنِ خونی هم کند.
کار دوباره دست بخش حکومتی افتاده است و تجربهٔ سی سال قبل پیشِ رویِ ماست. شاید خیلی‌ها هنوز دل‌خوش به مجمع ناشران باشند، اما کافی‌ست کمی تاریخ پس از انقلاب و نهادهایِ فرهنگی شکل‌گرفته را بررسی کنند. امثالِ مجمع ناشران می‌کوشند همهٔ پیشرفت‌ها را به نامِ‌ خود سند بزنند و اگر به آن‌ها بگویید این همه هزینه را صرف کمک به بخش خصوصی کنید، نخواهند پذیرفت. آن‌ها می‌خواهند خودشان مبلغِ و رسانه باشند، خودشان موزع باشند، خودشان فروشنده باشند و برایِ همهٔ این‌ها یک توجیه دارند: «رهبر گفته است.»
بینِ فلان گروهِ جوانی که در یک شهرستان با شش متر مغازه کارش را شروع کرد و بعدها به مغازهٔ دو دهنه رسید، با مجمع ناشران تفاوتی آشکار است. گروهِ اول تلاش کرد، راه را پیمود، آموخت، خطر کرد و به رشد رسید. گروه دوم مثلِ بچه پولداری‌ست که برایِ هیچ‌ چیزش زحمت نکشیده و می‌تواند به راحتی با دوستانش پول خرج کند. این است هرمِ وارونه.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

4 دیدگاه

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com