uovogallina1همهٔ مردمِ ما فیلسوف‌اند، یا دیگر خیلی بخواهم تخفیف بدهم و قَسمت بدهم که «نه» توی حرفم نیاوری، قبول کن نصفِ ملت اندیشهٔ فلسفی دارند. آنالیز و بررسی مسائل پساساختاری در دنیای اومانیستی وظیفهٔ ملی، مکتبی و روشنفکرانهٔ آحاد ملتِ هوشیارِ ما است. ماشاءالله ارسطو را همه می‌شناسند، قاطبهٔ مردم قصهٔ شوکران را حفظ هستند. نیچه پیش‌نویسِ «چنین گفت زرتشت» را به رؤیتِ تک‌تکِ دانشجویانِ فلسفهٔ این مُلک و دیگر دانش‌پژوهانِ ایرانی رسانده است. ایرانی‌ها حتی وقتی رپر می‌شوند، یا وقتی به اقتضای بازی در سریالی تاریخی ریش مصنوعی می‌گذارند، ناخودآگاه و به‌شکلی الهی فیلسوف یا عارف می‌شوند. و مبادا فکر کنید جمعِ این دو جمعِ نقیضین است! ما جمعِ اضداد می‌کنیم، چون می‌توانیم، چون می‌شود.
این همهٔ کمالاتِ مردمِ ما نیست. ما مردمی هستیم DSLR به دست که قریب به اتفاق‌مان عکاس‌های بزرگِ بین‌المللی هستیم. در جامعه‌شناسی هم نخبگانِ بالفطره‌ای هستیم. نه تنها رانندهٔ تاکسی ما جامعه‌شناس است، بلکه مسافر هم همین‌گونه است. چه بسیار مسافرانی که نتایجِ تحقیقاتِ فوق علمی‌شان از نشستن در تاکسی را به زیورِ طبع آراسته‌اند. ما اصولاً بی‌تفاوت از کنارِ مسائل رد نمی‌شویم و به همهٔ ظرایف با دیدهٔ تحلیل‌گر می‌نگریم.
در ادبیات هم بزرگانِ کشف نشده‌ای داریم که همین روزها یکی‌شان ایمیلی فرستاد که در رزومه‌اش نوشته بود: متولدِ 1370، نظریه‌پرداز و نویسندهٔ بین‌المللی کشور. بعضی هم هستند که کتابِ چاپ شده زیاد دارند اما چون شاعران و نویسندگان زیاد شده‌اند، متأسفانه در بین‌شان گم‌اند و ناشناس مانده‌اند.
ویراستار؟ این را که دیگر نگو. مگر می‌شود امروز با کسی سلام و علیک داشت که ویراستار نباشد؟ از این بالاتر، خودم آقایی را در جلسه‌ای رسمی دیدم که میکروفن دست گرفت و برای بیانِ نظراتش دربارهٔ کتابی با موضوعِ حجاب مدام گفت: «ما زبان‌شناس‌ها عقیده داریم… به قولِ ما زبان‌شناس‌ها…» امبرتو اکو در مکتبِ این دوستان شاگردی کرده و چند واحد نشانه‌شناسی و زبان‌شناسی در محضرشان تلمذ کرده است و اصلاً محضِ همین شاگردی کردن و در قیدِ حیات بودنِ استاد است که هنوز به خودش اجازه نداده خود را بی‌محابا «زبان‌شناس» بخواند.
کشورِ ما علاوه بر همهٔ این‌ها کارشناسانِ دیگری در حوزه‌های متنوعِ دیگر دارد. مدیونِ دوازده امام هستید اگر دختری را ببینید که سالِ دومِ ازدواج حامله شده و در ماهِ سومِ حاملگی و پس از خواندنِ کتابِ «روش‌های تربیت هوش نوزادان» ادعای کارشناسی در حوزهٔ کتابِ کودک یا روانشانسی کودک نکرده. سرِ پلِ صراط یقه‌تان را می‌گیرم، اول جلوی صفِ ملائک بابای بابای‌تان را تون به تون‌تان می‌کنم بعد از پل می‌گذرم اگر فکر کنید دختر بعد از فارغ شدن و تولدِ‌ اولین نوزاد، بالقوه دکترای ادبیات کودک، روانشناسی کودک، تربیت کودک، تربیت جنسی کودک و غیره و غیره و غیره را توأمان ندارد.
کارتون‌هایی که بچه‌های ما تماشا می‌کنند عاری از عاطفه و پیام فطری‌ست و مسوولیم به‌دلیل محتوای پنهان صهیونیستی‌شان با آن‌ها ستیز کنیم.
چه لزومی دارد از بوی خاک باران زده به وجد بیاییم؟ چرا باید وقت‌مان را برای آغاز سفری لذت‌بخش با کتاب‌ها تلف کنیم؟ چشیدن و محظوظ شدن از طعم و عطر قرمه‌سبزی به چه درد می‌خورد؟ مگر بی‌معنی‌تر از شب‌نشینی خانوادگی کاری در دنیا داریم؟ وقتی می‌توانیم با به رخ کشیدن نام چند فیلسوف معاصر، تحلیل معنای هنر یونان یا تمسخر سیاست‌های واتیکان یا قم یا خیابان فلسطین یا کاخ سفید وقت و حال خوش‌مان را لجن‌مال کنیم، مگر مغز خر خوردیم مثل بچه آدم زندگی کنیم؟
بقالی، مکانیکی، رانندگی ترانزیت، قصابی، کارمندی، خیاطی و… شغل دوم هموطنان من است. چون مادر ما را بزاد، از غیب به مقام تحلیل‌گری و انتقاد و خودهمه‌چیزپنداری مبعوث شدیم. زندگیِ ما، رنجِ بلغور کردنِ لغاتِ دشوار است.
خدا را شاکرم که در حوزهٔ فناوری هم نه تنها از دنیا عقب نمانده‌ایم، بلکه سرآمدیم. نخبگانِ جامعهٔ ما همه یا تلگرام دارند، یا مدیرِ یک گروهِ تخصصی در تلگرام هستند با بیش از دویست عضو. مدیریت در چنین جایگاهی خطیر و بسیار حائز اهمیتِ علمی است. نخبگانِ برتری هم هستند که علاوه بر تلگرام، حسابِ کاربری فعالی در اینستاگرام دارند که به حمدالله منشأ خیر و برکاتی در حوزهٔ رزومه‌سازی برای‌شان شده است. نگرانِ چه هستیم وقتی این همه نعمت داریم؟
وقتِ آن شده که کشورهای دیگر در حوزهٔ تخصص از کشورمان الگوبرداری کنند تا بدانند یک نفر توأمان می‌تواند در چند حوزهٔ بی‌ربط صاحب رأی باشد. نمونه‌های بسیاری داشته‌ایم که اول مهندس شده‌اند، بعد وسطِ کار دستی را کشیده‌اند و کج کرده‌اند سمتِ فلسفهٔ صدرایی به روایت علامه مثلاً. آدم‌های موفقی هم هستند. شخصِ بنده دربارهٔ موضوعاتی از قبیلِ طراحی، برنامه‌نویسی وب و چیزهای دیگر اطلاعاتِ تخصصی دقیق دارم که یادآوری‌اش برای روشن‌گری خالی از لطف نیست اما افسوس که مجال اندک است.
اندیشمندانی که ما باشیم، همان‌هایی هستیم که قرار است علم‌های نهفته در ثریا را «به زیر آوری چرخِ نیلوفری». حتما هم می‌توانیم. العیاذبالله اگر همین حالا رسیده باشیم و منِ کور ندیده باشم و با شما از آن سخن نگفته باشم، حق تعالی از ظلمت به نورِ حکمت برهاندم.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com