دربارۀ فرهنگ

مذهبی که به یک شعر بند باشد، بخوان فاتحه‌اش را

نوشتۀ 5 مرداد 13923 دیدگاه

در مجلهٔ بخارا شعری چاپ شد. چند نفر چشم‌شان به این شعر افتاد و در سایت‌های‌شان نوشتند به «حجاب برتر» توهین شده است. اولاً جایی در اسلام نداریم که نوشته باشد «چادر» آن هم از نوعِ «سیاه» حجاب برتر است. ثانیاً در آن شعر جایی به «چادر» اشاره نشده بود. چه بسا زنانی که مانتو و شالِ سیاه هم پوشیده‌اند و اندکی سبزه‌اند و موهایِ سیاه دارند هم شبیه به کلاغ باشند.
اما این‌ها همه حرفِ مفت است. مسئله این است که عده‌ای نشسته‌اند در دفاترِ رهنی‌شان، و سعی می‌کنند برایِ سایت‌هایِ نفتی‌شان بازدیدکننده زیاد کنند. حاضرند برایِ بازدیدکنندهٔ بیش‌تر، به هر عملی دست بزنند. یک روز عکسِ بی‌حجابِ فلان بازیگر را منتشر ‌می‌کنند و می‌گویند «وا اسلاما» و دیگر روز به یک شعر حمله می‌کنند. اگر شعر این‌قدر قدرت دارد که این جماعتِ سیاست‌زده را عصبی کند، مرحبا به شعر و مرحبا به شاعر.
دو فرض داریم.
1. توهین شده است.
2. توهین نشده است.
اگر توهین شده، فقط یک بیمار می‌تواند همه جا جار بزند که به من توهین شده. آیا اگر کسی در خیابان به شما فحش ناموس بدهد، راه می‌افتید و در سایتی می‌نویسید فلانی به من گفت مادر فلان؟ آدمِ حسابی، سر در گریبان می‌برد و کاری می‌کند که کسی بویی نبرد. خودش را خراب‌تر نمی‌کند. خودش را و مرام و مسلکش را ملعبه دست و لقلقهٔ زبانِ عوام نمی‌کند. مرامش را این‌قدر حقیر نمایش نمی‌دهد که مردم فکر کنند با یک شعر می‌شود بهش توهین کرد و به استهزاء گرفتش. مرامی که به یک شعر بند باشد، باید فاتحه‌اش را خواند.
اگر توهین نشده چه؟ که من می‌گویم توهینی در کار نیست. اگر کسی می‌گوید توهین شده، ثابت کند. شعری‌ست که از یک حس حرف می‌زند. حسِ ناخوشایند به جماعتی از زنانِ سیاه‌پوش. من توهینی در این شعر نمی‌بینم. هر کس (اگر سالم باشد) با دیدنِ جمعی سیاه‌پوش دلگیر می‌شود. شاعر هم همین را گفته.
اما چرا عده‌ای دوست دارند وقت‌شان را صرفِ این اباطیل کنند؟ چون بیکارند. چون بالاخره باید نان بخورند. در این میان، کسی مانند علی دهباشی هم مجبور است عذرخواهی کند تا مبادا چراغِ سوسوزنِ ادبیات در این تاریکیِ مطلق رو به خاموشی بگراید.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

3 دیدگاه

  • كبوتر رضوي گفت:

    و سلام نام پروردگار من است كه بهشت را آفريد …
    با “كلت 45” شناختمتان. از طريق وبلاگ “واو بي واو ” جناب حيدري. … و مشتاق خواندنش شدم از همان زمان. اينجا اما از شنيدن نام كتاب ، تا ديدنش ، فاصله بسيار است…
    براي من ، همين كه شما به عنوان نويسنده ، تواضع به خرج داده ايد و جناب “اميرخاني” را به ايجاد ” لوح” ديگر دعوت كرده ايد ، كافي است تا استاد خطابتان كنم.
    استاد گرامي ، جناب آقاي حسام الدين مطهري ، قطع به يقين لازم نيست براي شما از محسنات حضور اجتماعي بانوان با رنگ مشكي حرفي بزنم. تنفس در فضاي فرهنگي و زندگي با يك بانوي دانشمند فعال چادري ، حتما بيش از من ، اين محسنات را به شما نمايانده و مي نماياند. نمي دانم شما اسلام را چگونه تعريف مي كنيد. اما براي شخص من فرمايش رهبر هم “اسلام” است و وقتي شما مي فرماييد : جایی در اسلام نداریم که نوشته باشد «چادر» آن هم از نوعِ «سیاه» حجاب برتر است ، ناچار مي شوم فرمايش رهبر را يك مرور بكنم :
    حجابِ برتر كه شما اشاره كرديد – كه مراد ، همين چادر ايرانىِ خود ماست – حقيقتاً حجاب برتر است؛ هيچ ترديدى در اين نبايد داشت.
    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=7571
    فرموده ايد “در آن شعر جایی به «چادر» اشاره نشده بود. چه بسا زنانی که مانتو و شالِ سیاه هم پوشیده‌اند و اندکی سبزه‌اند و موهایِ سیاه دارند هم شبیه به کلاغ باشند ”
    استاد بزرگوار ، چون عده اي رنگ “مشكي” را براي پوشش خود ترجيح داده اند ، تشبيهشان به نماد نحسي كار درست و اخلاقي است؟ آيا مي شود افراد را به صرف رنگ لباسي كه مي پوشند به حيوانات مختلف تشبيه كرد؟!
    خوشبختي اش آن جاست كه من – خدا را هزاران مرتبه شكر – هنوز نه دفتر رهني دارم ؛ نه سايت نفتي. اعتراضم را هم – كم و بيش – به گوش ايشاني كه دنبال سوژه اند براي “كليك خور شدن” رسانده ام. اما اعتراض به اين شعر فقط از اين جنس نيست. عده اي هم كه سياست زده نيستند ناراحت شده اند از اين شعر. حالا شايد كلمه عصبي را نشود به كار برد. اما ناراحتي و اعتراض ، حتما هست.
    آن چه شما در باب توهين گفته ايد ، در حوزه ي شخصي كاملا صدق مي كند و صحيح است. اما وقتي فردي به يك “اعتقاد” توهين كند و توهينش را هم علني كند ، باز نبايد در مقام دفاع برآمد؟ افرادي كه از “عقيده” خود دفاع مي كنند ، بيمارند؟ نه … وقتي مرام و عقيده ي ما را به سخره مي گيرند ، بايد به دفاع برخيزيم. مرام ما به شعر بند نيست ؛ با تمسخر اين و آن هم از بين نمي رود ؛ اما همه ي اين ها دليل نمي شود كه از آن ، دفاع نكنيم.
    رنگ مشكي شادي آور نيست ؛ قبول! ولي چادر مشكي ، از آن جا كه اوج عظمت و وقار زن مسلمان ايراني را يادآوري مي كند ، از آن جا كه زيباترين جلوه ي عفاف و حجاب است ، از آن جا كه حجاب برتر است ، پيشتر و بيشتر از آن كه باعث ناراحتي و افسردگي و بيماري شود ، قلب مرا شاد مي كند و اين شادي قطعا و حتما غلبه دارد بر غم حاصل از ديدن رنگ مشكي. ندارد؟!
    “اما چرا عده‌ای دوست دارند وقت‌شان را صرفِ این اباطیل کنند؟ چون بیکارند. چون بالاخره باید نان بخورند…”
    داشتم فكر مي كردم جزء كدام گروهم؟ يعني بي كارم؟ يا با گفتن اين حرف ها قرار است نان بخورم؟ به نتيجه نرسيدم. نظر شما چيست؟ شايد لازم باشد به گروه سومي فكر كنيد كه وسط مشغله هايشان ، وقتي پيدا مي كنند تا براي شما بنويسند : شايد گاهي علت اين حرف ها بيكاري و نان نباشد ! شايد پاي يك عقيده در ميان باشد … اين نامه را ، صادقانه اي بپنداريد از طرف يك نوجوان …همين!
    از صميم قلب براي موفقيت تمام نويسندگان غير نفتي دعا مي كنم …
    موفق باشيد

  • عابدی گفت:

    جنبش داداشیسم!
    به جنبش داداش های حسام بپیوندید!
    ما همه داداش توایم حسام!

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com