ما از مردم عقب ماندیم سال ۱۳۹۵ سالی بد برای نویسندگان

به اعتراض عادت کردیم. هر ناکامی (حتی اگر مسببش خودمان باشیم) فرصتی می‌شود برای تاختن به دلایل انتزاعی.
 

سالِ سکوت نویسندگان

سال ۱۳۹۵ سالی پرحادثه بود. تلخی‌های بسیار، رویدادهای اجتماعی پرشمار، دغدغه‌های اجتماعی گسترده بسیار ملموس بود. اگر این‌ها دستمایۀ کارِ یک هنرمند نیست، پس چه چیزی سرچشمۀ «سوژه» و «درام» است؟
نویسندگان ما مثلِ گذشته می‌گویند «برای کتاب تبلیغ نمی‌شود» اما از خودشان نمی‌پرسند «ما چه می‌کنیم؟»
فکر می‌کنم بعد از انتشارِ دستِ کم پنج کتاب، بالأخره می‌توانم خودم را در جمعِ «نویسندگان» حساب کنم و این نقدِ درونی را آشکارا بگویم.
 

نویسندگانِ طلبکار و بدونِ استراتژی

پیش‌ترها، چیزهایی دربارۀ نداشتنِ استراتژی در برندینگِ شخصی و فقرِ استراتژی در تبلیغِ محصولِ فرهنگی چیزهایی نوشته‌ام. اگر بخواهم همۀ آن‌ها را خلاصه کنم می‌گویم: ما تلاشی نمی‌کنیم چون نه بلدیم، نه می‌خواهیم.
 

ما از جامعه دوریم

پیش از هر چیز این نقدِ جدی به ما وارد است: چقدر هم‌دغدغۀ عمومِ جامعه هستیم؟ سالِ ۱۳۹۵ به روزهای پایانی‌اش می‌رسد. ما برابرِ رکود، برابرِ فشارهای اقتصادی بر طبقۀ ضعیف، برابرِ مشکلاتِ زیست‌محیطی، برابرِ شکافِ طبقاتی عمیق، برابرِ ناهنجاری‌های اجتماعی، برابرِ فساد، برابرِ ناجوانمردی‌هایی که شوربختانه هر روز در جامعه و میانِ مردم ریشه‌دارتر می‌شود، برابرِ زخم‌های مردم ساکت ماندیم.
می‌توانیم ستایش‌گرانِ نویسندگانِ نسل‌های پیش باشیم. ستایش‌گرِ گلشیری که از زاویۀ دیدِ مردم نگاه می‌کرد، و از جایی بالاتر می‌نوشت. یا شاید باید ستایش‌گرِ شاملو باشیم. اما توقف در ستایشگری (که از دیگر عاداتِ ماست) عقب‌ماندگی می‌آورد.
 

هنرمندِ نمایش‌گر هرگز هنرمندی مسؤول نیست

اظهارنظرهای عجولانه در شبکه‌های اجتماعی (که نداشتنِ استراتژی بهره‌گیری از آن‌ها خودش بلایِ بزرگی‌ست) هیچ ربطی به هم‌دغدغه بودن با مردم ندارد. اینکه در چهار سطر برای مردم دل بسوزانیم یا با انتشارِ یک عکس، همدردی کنیم، روش و منش و هوشمندی هنرمندانه نیست.
 

ما از مردم عقب ماندیم

ما از مردم عقب ماندیم. طبیعتاً مردم به‌دنبالِ چیزهای دیگری رفته‌اند؛ چیزهایی نه لزوماً خوب، اما راضی‌کننده.
در این عقب‌افتادگی، چه جای شکوه و شکایت است نمی‌دانم. مصاحبه می‌کنیم و یادداشت می‌نویسم و از تیراژ پایین کتاب می‌نالیم. یا می‌گوییم تبلیغاتِ مناسب برای کتاب وجود ندارد. آیا ما روش‌های نوینِ بازاریابیِ درون‌گرا را می‌شناسیم؟ آیا مشاورِ برندینگ داریم؟ آیا در زمینۀ تبلیغِ کتاب و محصولِ هنری‌مان، استراتژی داریم یا می‌خواهیم همه‌چیز را با فرایندِ تکراریِ رفاقت و پروپاگاندا پیش ببریم؟ فکر نمی‌کنیم مردم دستِ دلّال‌ها و بده‌بستان‌کارها را خوانده‌اند؟
 

شکایت از خود

سال ۱۳۹۵ برای من سالِ درس گرفتن بود. حالا به‌روشنی می‌توان فاصلۀ نویسنده و مردم را دید و افسوس خورد. و می‌توان، فقدانِ راهبردِ تبلیغاتی را دید.
ما، پیش از هر کس، باید از خودمان شاکی باشیم. ما از مردم عقب ماندیم. از خودمان که بسیار کم‌کار بودیم و در حقِ خودمان و ادبیات‌مان جفا‌کاری کردیم.
 
* این یادداشت در صفحۀ آخر روزنامۀ ابتکار (تاریخ ۱۸ اسفندماه ۱۳۹۵) منتشر شده است.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com