سوادِ خواندن و نوشتن هر روز فراگیرتر می‌شود. خبرِ خوبی است، نه؟ اما این خبرِ خوب هم برای خودش وجوهِ ناجوری دارد. از کاهش دقت زبان‌آموزان و نونویسان بگیرید تا تغییرِ رفتارِ نوشتاریِ باسوادانِ دنیا تحتِ تأثیرِ پیشرفت‌های فناورانه و افزایشِ سرعتِ زندگی. حالا دهۀ هفتادی‌ها و دهۀ هشتادی‌ها ترجیح می‌دهند بیشتر با اصوات حرف بزنند تا با حروف و کلمات. کلمات هر روز شکسته می‌شود و تعدادِ کلماتی که مردم در مکالمه‌های روزمره استفاده می‌کنند کمتر و کمتر از قبل می‌شود.
 

زبان فارسی و مصرف‌کنندگان پرادعا

نمی‌خواهم دربارۀ زبان فارسی روضۀ جدیدی بخوانم یا یک روضۀ قدیمی را تکرار کنم. واقعیت پیشِ روی همۀ ما است: کیفیتِ سواد هر روز کمتر و کمتر و ادعاها هر لحظه آسمان‌پاره‌کُن‌تر می‌شود.
رسانه‌های نو به هر کسی با هر سطحِ دانشِ زبانی و فکری اجازه می‌دهند حرف بزند. از چوب‌فلک و ملّای بدعنق هم خبری نیست. جهانِ آزادِ وب یک خر تو خرِ واقعی است. از طرفِ دیگر نه تنها هر کس هر جور دلش می‌خواهد می‌نویسد، بلکه مخاطبان هم اعتراضی ندارند و هر چیزی را می‌خوانند. بی‌منبع؟ حتماً. پرغلط؟ صد البته. نوشتۀ پر از کژتابی و اشتباهِ دستوری-نگارشی؟ بله بله.
 

مقصر؟

چه کسی بیشتر از دیگران شایستۀ سرزنش است؟ نظام آموزشی (علت)؟ معلم‌ها (علت)؟ سیاست‌های ضدمطالعه (علت)؟ گسترش شبکه‌های اجتماعی و بی‌مسؤولیتیِ کاربران؟ برای هر کدام از این‌ها باید سهمی در نظر گرفت. اما در میانِ معلول‌ها چطور؟ چه کسی گناهِ بزرگتری مرتکب می‌شود؟ صاحبانِ رسانه که به خبرنگاران و روزنامه‌نگارانِ خودخواندۀ بی‌سواد حقوق پرداخت می‌کنند؟ یا مدیرانِ بسترهای وبلاگ‌نویسی و شبکه‌های اجتماعی که توجه به زبان جزو اصول‌شان نیست؟ یا کاربران کم‌سواد؟
بنا ندارم عیب‌جویی کنم. عیب‌جویی از انگیزۀ سازندگی و محبت تهی است. سعی می‌کنم بر نکته‌ای ساده نورافشانی کنم: همۀ ما به‌نوعی برابرِ زبان‌مان و مخاطب‌مان مسؤولیم. منِ نویسنده بابتِ محتوای نوشته‌ام و نثرم و زبانِ نوشته‌ام مسؤولم چرا که اثری (ولو ناچیز) بر جامعه می‌گذارم.
 

هر کسی کارِ خودش…

صاحبانِ استارتاپ‌های کوچک و بزرگ، فیلمنامه‌نویسان، سازندگانِ انیمیشن‌های مختلف، مجریان رسانه‌های دیداری و شنیداری، مدیرانِ محصول، صاحبانِ شرکت‌های تولیدی و هر بنی‌بشری که به‌نوعی از طریقِ «متن» با جامعه مرتبط می‌شود، بابتِ کلمه‌کلمۀ نوشته‌هایش مسؤول است.
داشتنِ گواهینامۀ رانندگی یک اجازه‌نامه برای رانندگی در شهر و جاده است، نه برگۀ احرازِ صلاحیت برای شرکت در مسابقاتِ فرمول یک. خیلی از آدم‌ها در خانه‌شان پیچ‌گوشتی و انبردست دارند اما آچار داشتن کسی را برقکار یا مکانیک یا سرویس‌کارِ کولر و یخچال نمی‌کند.
کلمات جزئیاتِ پراهمیتی هستند که ارزش‌شان کمتر کسی می‌فهمد. یک شعار تبلیغاتیِ خوب که با کلماتِ درست، به‌جا، مفهوم و اثرگذار خلق شده، یک برندِ تجاری را زیر و رو می‌کند و در مقابل، یک آگهیِ سرِ دستی ممکن است تا مدت‌ها یا تا ابد کمرِ یک کالا یا شرکتِ تجاری را بشکند.
پشتِ انتخابِ کلمات رازهایی نهفته است. مردمِ امروز کنجکاوند، اما باهوش نیستند.
دایرۀ اثرِ زبان فارسی با گسترشِ رسانه‌ها هر روز گسترده‌تر می‌شود. با همین سرعت، تعدادِ اشتباه‌ها هم بیشتر می‌شود؛ اشتباه‌های محتوایی و نگارشی که نتیجۀ بی‌مهارتی‌ها است.

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com