رمان کلت۴۵

روایت تقابل دو سبک زندگی انقلابی در «کلت ۴۵»

خبرگزاری فارس ـ سجاد اسلامیان: رمان «کلت 45» نوشته «حسام‌الدین مطهری»، کتابی است که در میان گزینه‌های بد، خوب، متوسط و عالی اگر گزینه عالی را انتخاب نکنیم گزینه خوب نیز برای آن کم است؛ کتابی که مسیر زندگانی اکثریت ملت ایران را در یکی از مهمترین دهه‌های تاریخ خود روایت می‌کند.

دهه 50 دهه‌ای است که مملو از حوادث تلخ و شیرین در مبارزات ملت ایران است و «کلت 45» به زیبایی توانسته آنها را به تصویر بکشد آن هم در روایتی از دو خانواده مجزا و دو سبک زندگی مجزا.
«کلت 45» داستان خانواده‌ای سنتی، صمیمی و در عین حال انقلابی است که در ضربه شهریور 50 به سازمان مجاهدین خلق از هم متلاشی می‌شود و دو عضو این خانواده یعنی صالح و مینو در مسیر زندگی دو سرنوشت متفاوت می‌یابند؛ دو سرنوشت متفاوتی که نه تنها این دو شخصیت رخ داده بلکه برای بسیاری از مردم ایران چنین رخدادی کم و بیش اتفاق افتاده است.
برای نمونه اگر فتنه 88 را که پس از دو دهه تهاجم فرهنگی منجر به شکاف‌هایی در کشور و حتی در خانه‌ها و خانواده‌ها شد در نظر بگیریم، رخداد 30 خرداد 60 و شورش مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی ده‌ها بار از فتنه 88 بزرگتر بود تا جایی که ما شاهد شکاف‌هایی در برخی خانواده‌های بزرگان کشور بودیم.
مطهری اما در «کلت 45» به واقع توانسته است با المان‌های غیرمستقیم به یاد بیاورد که چه اتفاقی می‌افتد که صالح و خانواده «حاج خدمتی» در طول یک دهه در مسیری صحیح حرکت می‌کنند و مینو و خانواده «غضنفری» در مسیری کژراه قدم برمی‌دارند کژراهه‌ای که نه فقط از فکر و اندیشه کج بلکه از سبک زندگی نادرست سرچشمه گرفته و نادر، ناصر و مینو را به قعر ظلمت هدایت می‌کند.
برای درک این نکته خواندن این دو مطلب خالی از لطف نیست:
فصل 9 صفحه 141:
… مجتبی چهار دسته جزوه ـ اعلامیه زیر پیرهنش جاسازی کرد. دو دسته را توی جیب مخفی سمت چپ کتش گذاشت. دو دسته دیگر را به جیب مخفی سمت راست فرو کرد. دو دسته دیگر را آشکارا به دست گرفت. خداحافظی کوتاه‌شان با این جمله مجتبی تمام شد:
ـ انشاءالله سرصبحانه می‌بینمت. خوا‌ب نمانی برای نماز آقا صالح!
ـ چی؟
ـ می‌گویم برای نماز خواب نمانی. من نیستم که بیدارت کنم‌ها!
ـ نه ایشالا
صالح حسابی خوابش گرفته بود و دلش می‌خواست زودتر سر و ته گفتگو را به هم بیاورد. اما مجتبی ول کن نبود. نزدیک صالح خواب‌آلود شد و با تأنی ادامه داد:
ـ این کارها، این خاک و خلی شدن‌ها، این بیدار ماندن‌ها، همه‌اش واسه نماز است! یک وقت نکند نماز من و تو زیر این کارها گم بشود صالح! گوشت به من است؟
صالح فکری شد. این جمله را تا به حال نشنیده بود. گاهی فکر می‌کرد اگر نمازش به خاطر این جور کارها به تعویق بیفتد عیبی ندارد، اما حالا حرف تازه‌ای از مجتبی می‌شنید که تکانش می‌داد.
 
فصل 29 صفحه 425 و 426:
… حسرت نبودن نادر به تندی محو شد. زری دست دختر را کشید. چند ردیف انسانی نه چندان منظم در حال شکل‌گیری بود. چیزی شبیه صف نماز.
ـ واقعا نماز است؟
ـ مگر نماز غیرواقعی هم داریم؟
باز حس احمق‌ها را پیدا کرد. «کی این سؤال‌های بی‌ربطت تمام می‌شود دختر؟ یک کم با هوش باش …» یاد چیز تازه‌ای افتاد:
ـ اما من وضو ندارم.
زری این بار واقعا نارضایتی را در صورتش بروز داد. سرش را نزدیک گوش شهین برد. آرام گرفت:
ـ این شرایط جنگی است. توی جنگ لازم نیست برای نماز وضو داشته باشی. جنگ تو عین وضو، عین نماز است.
شهین به نظر متقاعد شده می‌رسید. کیفش را کنار دستش روی زمین گذاشت و پنجه پا را پشت پاشنه کتانی‌اش برد. پیش از آن که کفشش را از پا بکند زری دوباره نهیب زد:
ـ چه کار می‌کنی؟ الان اگر بریزند سرمان می‌خواهی به جای مقابله بایستی به کفش پوشیدن؟ کفشت را در نیاور. کیفت را هم بگیر دستت.
شهین به صورت ناراحت زری نگاه انداخت. رویش نمی‌شد عذرخواهی کند. حسابی ناامیدش کرده بود. به رکوع نماز رسید. نمازی با کفش، بدون وضو و بدون مهر.
 
جدای از نکته فوق که «کلت 45» به زیبایی توانسته با روایت دو زندگی و دو سبک زندگی یکی کاسب حلال و دیگری کاسب حرام، ضرورت داشتن یک سبک زندگی درست را به خواننده گوشزد کند(البته نه به شکل گوشزدهای امروزی) در نحوه روایت خود برجستگی مهمی دارد.
مهمترین این برجستگی‌ها تصویرسازی فوق‌العاده مطهری از صدم ثانیه‌های روایت خود است که رمان او را به تصویری سینمایی، تلویزیونی بدل کرده است و این مسئله استعداد بالای کتاب برای اقتباس و تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی البته با حضور یک کارگردان آشنا به انقلاب را دوچندان می‌کند.
از ویژگی‌های دیگر این رمان تلفیق روایی ادبیات گذشته، حال و آینده در «کلت 45» است؛ به معنی اینکه آنجا که لازم بوده چون صحنه رودررویی صالح و مینو و کشته‌شدن مینو از ادبیات کلاسیک کشور و داستان رستم و سهراب بهره جسته و آنجا که لازم است به کنایه از دهه‌ها بعد از دوران و حتی از فیلم سینمایی «پلیس آهنی» روایت کرده است.
البته می‌توان در رمان «کلت 45» به عنوان یک رمان تاریخی نکاتی کوچکی از تاریخ کشور را یافت که نویسنده به هر دلیل از جمله دلایل رمان‌نویسی باید مورد تذکر قرار گیرد، از جمله آنکه در ضربه 50 سازمان مجاهدین خلق تقریبا هیچ زنی دستگیر و روانه زندان نشده است چه اینکه اساسا سازمان از سال 48 شروع به عضوگیری از زنان کرد و تنها پس از سال 50 بود که به زنان نقش و پر و بال داد.
نکته بعد این است که نویسنده در ابتدا ضروری دانسته که مینو و صالح را کودکانی 7 و 10 ساله معرفی کند تا ضربه فقدان پدر و مادر ملموس و دردناک جلوه کند اما در ادامه رمان آنجا که مینو و نادر در سال‌های 54 (یعنی در 11 سالگی) سازمان مجاهدین با آنها رابطه برقرار می‌کند مجبور می‌شوند به کار سخت در کارگاه روی آورند و این در حالی است که اساسا سازمان مجاهدین در آن برهه و در اوج به اصطلاح مبارزه و درگیری‌های درون سازمانی به دنبال استفاده از بچه‌ای 11 – 12 ساله برنمی‌آمده است.
علی ای حال رمان «کلت 45» توانسته است پس از سال‌ها یک روایت زیبا، واقعی و خواندنی از انقلابی نشان دهد که جهان را تحت تاثیر قرار داد و چه زیبا و ضروری است که این نوع ادبیات در کشور تقویت شود و چه بسا امروز که بیداری اسلامی منطقه را فراگرفته و دشمن تلاش می‌کند روایتی غلط از انقلاب اسلامی به انقلابیون منطقه نشان بدهد؛ ضروری است که چنین کتاب‌هایی به زبان‌های مختلف از جمله عربی ترجمه شود.
 

حسام الدین مطهری

حسام الدین مطهری

داستان‌نویسم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور. این روزها برای امرار معاش به حرفۀ تجربه‌نویسی (UX Writing) و تبلیغ‌نویسی (Copywriting) مشغولم.

نظر شما چیست؟

حسام‌الدین مطهری

من داستان‌نویس و کپی‌رایتر هستم. دربارۀ انسان می‌نویسم و قصه می‌بافم. این کار برایم نوعی جستجوگری است: جستجوی نور.

تماس:

ایران، تهران
صندوق پستی: ۴۳۷-۱۳۱۴۵
hesam@hmotahari.com