بلاگاسپات، فیسبوک، گوگلپلاس، ساندکلود، مدیوم، تلگرام، اینستاگرام: اینها نقاط پررنگ در کارنامه فیلترینگ محتوا در ایران است. گویا هر آنچه در آن میتوان محتوا تولید و منتشر کرد، از نظرِ تصمیمسازان کشور «تهدید» محسوب میشود.
انقلابی برای آگاهی و شعور یا یک جابهجایی قدرت؟
یکی از دعویهای پرطمطراق رهبران انقلاب اسلامی، تلاش برای بهبود آگاهی و افزایش آزادی تفکر است. هرگز معلوم نشد چرا «آزادی تفکر» فقط برای «امت شهیدپرور» مجاز است. جامعهای که مثلِ هر جامعۀ دیگر ابداً «یکدست» نبود، «تماماً اسلامی» و «تماماً انقلابی» معرفی شد و فضا برای دیگر نگرشها محدود شد.
«انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بود» جملۀ پربسامدی است. فرهنگ چیزی جز آگاهی، به رسمیت شناختنِ تکثر و بسترسازی برای رشد اجتماع است؟
رهبران سوسیالیست همواره میکوشیدند با تمرکز بر اقتصادِ «برنامهریزیشده» جامعهای یکدست بسازند. حرفِ آنها هم محورهای آشنایی داشت:
برابری، عدالت اجتماعی، تقسیم منطقی ثروت.
نتیجۀ آن نگرش در نهایت به آشفتگی و خودکامگی انجامید؛ چرا که اقتصاد نبض مهمی در زندگی جامعه است. و جامعه «فرد» نیست که بتوان با آن مثل یک فرد مواجهه داشت.
کارنامه فیلترینگ محتوا چه چیزی را یادآوری میکند؟ خودکامگی با نقد، آگاهی و هر محتوایی که بهنوعی هشداردهنده باشد یا حرفی متفاوت بزند، پدرکشتگی دارد. زمانی که جامعه «یکدست» قلمداد میشود، بازوهای «محافظ» برای حذف کردن صداهای دیگر به تقلا میافتند.
مرگ بر محتوا، زندهباد فیلترینگ
«فضای مجازی باید مدیریت شود.» این جملۀ پُرتکرار از همان تفکری سرچشمه میگیرد که جامعه را یک فرد با قابلیتِ دریافت اوامر، واکنشگرا به اوامر و متعهد به اوامر قلمداد میکند. این نگاه، مثلِ نمرۀ انضباط در کارنامه فیلترینگ میدرخشد.
جهانِ دادهها یا آنچه «فضای مجازی» مینامند، بیشباهت به «هوا» نیست. تلاش برای به بند کشیدنِ هوا با تور ماهیگیری، چه نتیجهای دارد؟
از زمانی که بهجای صفحۀ اول بلاگاسپات، صفحۀ ستاد ساماندهی فضای مجازی (همان مرجع لینکهای مفید) جلوی چشممان ظاهر شد تا به امروز، صدها و بلکه میلیونها اتفاق ریز و درشتِ فناورانه رخ داده است. تمامِ شگفتیهای فناورانۀ بلاگاسپات سال ۲۰۰۰ میلادی در قیاس با اینستاگرام سال ۲۰۱۹ یک شوخی است.
تصمیمسازان نهتنها نتوانستهاند محتوا را بمیرانند، بلکه همواره از آنچه میخواهند مدیریتش کنند عقب بودهاند. کارنامه فیلترینگ محتوا برای آنها نشانۀ تدبیر و برای مردم، «دردسر» و «خشم» و «فقر آگاهی» است. البته که فقر و مشکل اقتصادی از هر دری وارد شود، آگاهی از درِ دیگر بیرون میپرد!
اما نمیتوان نقشِ اثرگذارشان را در کمرنگ کردنِ نیاز به محتوا و میل به محتوا نادیده گرفت. از دورۀ پرتبوتابِ وبلاگستان فارسی تا زمانۀ هرج و مرج اینستاگرامی، چیزهای زیادی در مردم تغییر کرده است:
- پرسشگران و جستجوگران حالا همه دانا شدهاند
- محتوا دور از دسترس یا بهشدت کنترلشده است
- گفتگو بر پایۀ محتوا شکل نمیگیرد
- جامعه رو به خشونتِ درونی میجهد
- میلیاردها تومان صرفِ تر و خشککردنِ مُزدبگیرانی شده که آرمانهای راستیآزمایینشده را طوطیوار مینویسند و به خشونت دامن میزنند
- میلیاردها تومان برای فیلترینگ هزینه شده است
چرا بسترهای تولید و نشر محتوا فیلتر میشوند؟
حذف ناگهانی دهها وبلاگ از سرویس بلاگفا در دهۀ ۸۰ بهدستورِ کسانی که محتوا را تهدید میشمرند، اتفاقی نبود.
هنوز برخی از ISPها سرویسی مانند گودریدز را هم فیلتر کردهاند. چه تهدید بزرگ و خانمانبراندازی وجود دارد؟
زمانی که به سوریه سفر کرده بودم، برایم جالب بود که با وجود تبلیغاتِ ضدحاکمیتی در توییتر و فیسبوک، حکومت سوریه فقط و فقط یک سرویس را در کشور محدود کرده بود: گوگلپلی. اینترنت در تمامی نقاط در دسترس بود؛ حتی در جادههای دوردست و تپههای بلند لاذقیه.
شاید در چهل سالگی انقلاب بد نباشد بپرسیم کارنامه فیلترینگ محتوا چه پیامی دارد؟
شاید بد نباشد محاسبه کنیم و بپرسیم اگر این همه هزینه را صرفِ تولید محتوا میکردید، به آرمانهای خوب خدمت بیشتری نکرده بودید